امیر هاتفینیا روزنامه نگار
20 آبان 1392، در طبقه سوم یک ساختمان مشغول آرماتوربندی بوده؛ برق او را میگیرد، از تمام قسمتهای بدنش عبور میکند؛ آن وقت، دستها و پاهایش را از دست میدهد. بیمهای در کار نیست؛ جراحیهای متعدد نیاز است و درآمد او تنها یارانه ماهانهای است که به حسابش واریز میشود. درباره «هادی باوندیان» حرف میزنم؛ کارگر 32ساله آرماتوربندی که حالا بدون دست و پا روزگار میگذراند؛ شرایطی که باعث شد مردم و مسئولان نسبت به وضع زندگی او حساس شوند؛ تا جایی که روز گذشته مدیرکل روابط عمومی و ارتباطات مردمی جمعیت هلالاحمر از دستور ویژه رئیس این جمعیت برای تقبل حمایت جهت تأمین دست و پای او خبر داد.
دستور ویژه رئیس جمعیت هلال احمر
براساس دستور ویژه امیرمحسن ضیایی رئیس جمعیت هلالاحمر مشکلات «هادی باوندیان» با مسئولان هلالاحمر،که در زمینه توانبخشی بهعنوان قطب این رشته پزشکی در کشور محسوب میشوند- مطرح شد. در این رابطه وحید رحمتی، مدیرکل روابط عمومی جمعیت هلالاحمر با استقبال از پیگیری مشکلات آقای باوندیان، گفت: «این مشکل را با دکتر ضیایی مطرح کردیم و ایشان هم آمادگی برای هر نوع کمکی که جمعیت بتواند برای این فرد انجام دهد را دستور دادند.» رحمتی ادامه داد: «بر این اساس جمعیت هلالاحمر این آمادگی را دارد، با احصای مشکلات این پدر، هرگونه کمکی که توانبخشی هلالاحمر توانایی انجام آن را داشته باشد، انجام دهد.»
حرفهای «هادی باوندیان»
بعد از شنیدن خبر کمک هلالاحمر
وقتی با آقای باوندیان تماس گرفتیم، هنوز خبر را نشنیده بود؛ اظهار تعجب کرد و بعدش که از صحت و سقم دستور رئیس جمعیت هلالاحمر مطمئن شد، گفت: «با شنیدن این خبر خیالم راحت شد.» آقای باوندیان حرفهایش را اینطور ادامه داد: «با این وضع مشکلاتم کمتر میشه، دستشون درد نکنه، خیلی خوشحالکنندهاست. دیگه بچههام احساس غربت نمیکنن، خیلی خوبه که آدم بتونه حرکت کنه. برای بچههام خیلی سخته که منو توی این وضع ببینن، منی که همیشه درحال فعالیت بودم. خیلی خوبه که آدم بتونه تفریح کنه و با بچههاش بیرون بره.»
همراه با کارگر 32ساله آرماتوربند
آقای باوندیان متولد سال 63 است. در یکی از روستاهای شهرستان کلات به دنیا آمده و حالا در یک خانه اجارهای در محله طبرسی مشهد زندگی میکند. او 7سال است که ازدواج کرده و دو فرزند پسر دارد. پدر آقای باوندیان هم کارگر بوده. او در توصیف صحنهای که باعث قطع شدن پاها و دستهایش شده، به «شهروند» میگوید: «در طبقه سوم یه ساختمون مشغول کار بودم که کابلهای فشار قوی منو سمت خودش کشید و همه چیز توی یک لحظه اتفاق افتاد.» او به صحبتهایش ادامه میدهد: «تا حالا عملهای جراحی زیادی انجام دادم که تعدادشون به 20 مورد هم میرسه.» بعد از این اتفاق، آقای باوندیان به بیمارستان منتقل میشود و بهخاطر آنکه برق تمام بدنش را فراگرفته بود، پزشکان مجبور میشوند برای زندهماندنش دستها و پاهایش را قطع کنند: «دستها و پاهام رو قطع کردن. یه هفته توی آی سی یو بودم و چند ماه توی بیمارستان.»
هزینههای دهها میلیونی کمرشکن
آقای باوندیان، کارگر 32ساله آرماتوربند که دیگر پا و دستی در بساط ندارد، درباره میزان هزینههای انجام شده هم میگوید: «تا الان بیشتر از 100میلیون خرج هزینههای دارو و بیمارستانم شده. درحالیکه حتی اون موقع که سالم بودم و کار میکردم دریافتی روزانه من به 40هزار تومن هم نمیرسید.» خانواده آقای باوندیان برای خرید دست و پای مصنوعی کارهای زیادی انجام دادهاند اما قیمتهای دهها میلیونی این قطعات، آنها را از این کار باز داشته است. آقای باوندیان که از پروندهبازیها و رفتوآمدهای چندباره به سازمانهای مختلف اجتماعی کلافه شده، میگوید: «واقعا خوشحالم که میگین هلالاحمر همه هزینهها رو تقبل کرده. این هزینهها واقعا کمرشکنه.» او در پاسخ به این سوال که «آیا کارفرما پیگیر وضع درمانی او شده است یا خیر؟» هم میگوید: «متاسفانه او اصلا سراغ من را نگرفته و کلا از وضعیتم بیخبر است.»
بازتاب شرایط «هادی» در شبکههای اجتماعی
عکسهای وضع زندگی آقای باوندیان توسط عکاس یکی از خبرگزاریها در مشهد تهیه شد. بعد از آن کاربران شبکههای مختلف اجتماعی تحتتأثیر قرارگرفته و با بازنشر این تصاویر شرایط سخت زندگی او را یادآور شدند. خیلیها هم با درج پستها و کامنتهایی
اعلام آمادگی کردند تا هزینههای انجام مراحل ارتوپدی و پروتز او را متقبل شوند: «هزينه دست و پاى مصنوعيش چقدر ميشه؟ من تقبل ميكنم.» «ببخشيد ميشه هزينه دقيق رو بگين؟ ممنون ميشم.» «من خودم دانشجوی ارتوپد فنی هستم. توی دانشگاه ما فکر کنم هزینهها کمتر بشه. اگه دوستان تمایل به کمک به ایشونو دارن، با من تماس بگیرن، فردا با استادام هماهنگ کنم.» «به نظرم چون مبلغ بالاست، بهترین راه کمک گرفتن از انجمنهای فعال خصوصیه، اونا شاید بتونن هادی رو تحت پوشش قرار بدن.» «سلام، لطفا آدرس و تلفن این عزیز دلمون رو بفرمایید یا شماره مرا به ایشون بدید؛ خواهش میکنم.» «لطفا آدرس و شماره مستقیم این خانواده رو در اختیار کسانی که مایل به کمک هستند، قرار بدید. ممنونم.»
یک سوال معمولی
حالا سوال اینجاست: برای نجات شهروندانی مثل آقای باوندیان حتما باید عکس او (فرد حادثهدیده) و زن و بچهاش را منتشر کرد و بازار خیریهای برپا کرد که «ای مردم! لطفا وجداندرد بگیرید و کمک کنید؟» چرا هیچوقت جنبشی برای یادآوری مسئولیت نهادهای حمایتی مثل بهزیستی و کمیته امداد برپا نمیشود؟ آیا نمیشد قبل از انتشار عکسهای آقای باوندیان شهروند فرودست کشور ایران و زن و بچهاش در شبکههای اجتماعی، این تصاویر در اختیار جمعیتی مثل هلالاحمر قرار میگرفت و این همه زن، بچه و وسایل خانهاش را رسانهای نکرد؟ شما با این گزاره موافق هستید که «ما در روزگاری به سر میبریم که مددجویان و آسیبدیدگان از حقوق حداقلی خود هم برخوردار نیستند.» اجازه بدهید این گزارش یک پایان احساسی داشته باشد؛ میپرسید چطور؟ میگویم با خواندن این شعر از سابیرهاکا:
تا به حال
افتادن شاهتوت را ديدهای!؟
كه چگونه سرخیاش را
با خاك قسمت میكند
(هيچ چيز مثل افتادن دردآور نيست)
من كارگرهای زيادی را ديدم
از ساختمان كه میافتادند
شاه توت میشدند