مجید صفارینیا رئیس انجمن روانشناسی اجتماعی
واژهای چون غرور را میتوان از ابعاد اجتماعی، روانی و فردی مورد بررسی قرار داد. این واژه اما در روانشناسی تعریف و معنا ندارد و درحقیقت تعریف علمی در این رشته برای غرور نمیتوان یافت و چنانچه بخواهیم آن را در حوزه روانکاوی و روانشناسی موردبررسی قرار دهیم یا معادلی برای آن درنظر گیریم، باید واژه خودشیفتگی را قرار دهیم چراکه این امکان در روانشناسی برایمان وجود ندارد که بتوانیم به سنجش غرور در افراد دست بزنیم و با آمار میزان غرور افراد را نشان دهیم. اما زمانی که میگوییم فردی دارای خودشیفتگی است، این امکان برایمان فراهم است که میزان این خودشیفتگی را از طرق گوناگون علمی مشخص کنیم. اما خودشیفتگی به صورت کلی دارای مفهومی منفی است که تا حدی میتواند غرور را هم دربرگیرد. این امر اما ریشهای بسیار عمیق و قدیمی دارد و حتی در اسطورههای یونان نیز میتوان این امر را مشاهده کرد. نارسیس، یک افسانه یونانی است که داستان این شاهزاده یونانی را بیان میکند که بسیار به خود علاقه داشته و درحقیقت شیفته خود بوده است. این فرد تصویر خود را در آب رودخانه میبیند و عاشق آن میشود و برای رسیدن به تصویرش خودکشی میکند! در دهه 1900 میلادی نیز فروید چنین مفهومی را مطرح میکند. درحقیقت افراد خودشیفته به نوعی غرور کاذب دچارند که این غرور عاملی میشود تا نتوانند دیگران را دوست بدارند و زندگی خود را معطوف افراد دیگر کنند. این افراد درحقیقت تنها روی خود و علایق خود سرمایهگذاری میکنند و دیگر آدمها برایشان مهم نیست. این امر در حوزه روانشناسی با واژه تخصصی نارسیسم نامیده میشود. نارسیسم در سالهای ابتدایی زندگی و زمانی که فرد خردسال است شاید درست باشد، اما رفتهرفته با بزرگتر شدن کودک این خصوصیت باید کم شود و درحقیقت نباید به غروری کاذب بدل شود. از سوی دیگر غرور دارای ابعاد مثبت نیز هست و بعد مثبت آن را میتوان عزتنفس نامید. این عزتنفس و داشتن غروری حداقلی، لازمه تمامی افراد و درحقیقت وجه مشخصه یک انسان سالم است. اما زمانی که از حد و اندازه خود پیشروی میکند، اینجاست که عامل اخلال و مشکل فراهم میشود و نهتنها فرد، بلکه جامعه را نیز با مشکل و معضل روبهرو میسازد. در این بخش اما نباید نکتهای را نیز نادیده گرفت و آن نکته این است که اشخاص مختلف و در درجات مختلف اجتماعی، دارای خودشیفتگی و غرور مختلفی نسبت به یکدیگر هستند. برای مثال میزان خودشیفتگی یک بازیگر یا یک فرد سیاسی، بدونشک بسیار بیشتر از سایر افراد است. چنانچه این افراد را در کنار یکدیگر قرار دهیم، نمیتوانیم آن فرد مشهور را دارای خودشیفتگی نادرست بدانیم، بلکه تمامی این موارد به صورت کیفی هستند و در کنار هم معنا مییابند. از سوی دیگر آنچه میتواند در ایجاد غرور کاذب موثر باشد، بدونشک مقوله آموزش است. ما درحالحاضر با جامعهای روبهرو هستیم که در آن تمامی خانوادهها دارای یک فرزند هستند و یکی از مشکلات اصلی حرکت به سوی تکفرزندی را میتوان در این دید که پدر و مادرها بیش از اندازه به فرزندان خود توجه میکنند و این توجه به آنها غرور کاذب و خودشیفتگی نامتعارفی میدهد. در آینده نیز این فرزندان قادر به تعامل درست، سازنده و سالم با دیگران نخواهند بود و در نتیجه افرادی خودخواه خواهند شد که تنها خود را میبینند و هرگز توانایی کمک به دیگران و انجام رفتارهای نوعدوستانه و خیرخواهانه را نخواهند داشت. به این ترتیب، تربیت نیز در این راستا بسیار مهم و اثرگذار است و افراد باید بر شکلدادن شخصیت فرزندانشان و دور کردن خصوصیات نادرست که از آن جمله غرور و خودشیفتگی است، تلاش کنند.