محمدعلی اینانلو فعال محیطزیست
غرور یک مسأله شخصی است و وقتی از حوزه شخصی بودن تسری پیدا کند ممکن است به غرور عشیرهای، غرور صنفی و... تبدیل شود. با این وجود هنوز هم غرور یک مسأله کاملا شخصی است. اگر وضع دوگانهای در این مورد پیش بیاید باز به شخصی بودن این حس بازمیگردد. از همین رهگذر غرور تاحدی که برای زندگی شخص صاحب آن سودمند باشد و برای او رهاوردهای مثبتی در پی داشته باشد خالی از اشکال است.
با این وجود اگر قرار باشد همین حس به خودپسندی و به هیچ انگاشتن دیگران پهلو بزند با کارکرد دوگانه غرور مواجه میشویم با این تفاوت که این قسمت مربوط به بعد منفی غرور است. در همین راستا اگر غرور با خودبینی همراه شود نتیجهاش چیزی جز به هیچ انگاشتن دیگران نیست.
چنین نگاهی خود بزرگبینی و خودپسندی را برای فرد مغرور در پی دارد. اما همین غرور اگر در اجتماع به گونهای معنا پیدا کند که برای صاحب غرور اعتماد به نفس را به دنبال داشته باشد نافع و سودمند است. غرور ملی از دیگر انواع غرور است که از فرد به جامعه تسری
پیدا میکند.
این نوع از غرور اگر تا جایی پیش برود که به وطنپرستی افراطی، افراطگرایی ملی و نژادپرستی پهلو نزند قابل اتکا است. منظورم غروری است که شما به واسطه آن به ایرانی بودن خود افتخار کنید و سعی در معرفی داشتههایتان به جهانیان داشته باشید. با این وجود غرور ملی هم نباید به نقطهای برسد که دیگر ملیتها و دیگر نژادها را ناچیز به حساب بیاورد. نکته قابل طرح درباره غرور ملی وظیفهای است که از پس داشتن چنین حسی
ایجاد میشود.
بهعنوان مثال در حوزه محیطزیست که یکی از حوزههایی است که ما در آن ضعفهای فراوانی داریم، اگر غرور ملی من ایرانی به نجات دریاچه ارومیه منجر شود و ما بهعنوان یک ملت متحد از پس این کار بربیاییم ستودنی است و کارکرد خود را داشته است.
حال آنکه اگر بدون داشتن این توانایی غرور کاذبی در دل داشته باشیم و بهتبع آن بگوییم دریاچه ارومیه را نجات خواهیم داد، نادانسته اسیر شدهایم. غرور حقیقی برای فرد دارای آن حس، وظیفههایی بهوجود میآورد. با این توضیح که اگر بخواهیم جنگلهای گلستان و دریاچه ارومیه را نجات دهیم باید به سمت تقویت خود برویم. رسیدن به این مرحله خود دارای جزییات فراوانی است. ازجمله اینکه باید به لحاظ تکنولوژیک از نظر دانش، اتحاد ملی و... نیز باید پیشرفت کنیم.
اینها همه وظایفی است که در اثر داشتن غرور ملی حقیقی به وجود خواهد آمد. اگر توانستیم این وظایف را انجام دهیم و در راه احیای محیطزیستمان هم این غرور را به کار بردیم به نقطه مثبتی میرسیم. در غیر این صورت دچار خود بزرگبینی بیهوده شدهایم و وظایف خود را انجام ندادهایم.
«همکاری» در این بین از اهمیت بالایی برخوردار است. آنگونه که میدانید ما ایرانیان در مورد کار تیمی آشنایی و تجربه کافی نداریم. بنابراین تنها وقتی فعالیتهای گروههای مختلف هنری، فعالان محیطزیست، مسئولان و تکتک افراد جامعه کارآیی دارند، که در کنار هم اتفاق بیفتند. تمام بخشها و افراد یک جامعه باید خود را در غرور ملی و بهتبع آن وظایفی که از رهگذر این غرور دارند، سهیم بدانند. بهعنوان مثال اگر دولت، گروههای مختلف فرهنگی و هنری و صداوسیما وظایف خود را انجام دهند اما بعد از درخواست کمک سازمان حفاظت از محیطزیست از سازمان بهزیستی، سازمان بهزیستی برای وارد شدن به ماجرا طلب پول کند، پازل انجام وظایف تکمیل نمیشود. اگر همه ما هماهنگ عمل کنیم همه تکههای کوچک پازل به وسیلهای برای نجات جنگل گلستان، نجات دریاچه ارومیه و بهطورکلی نجات محیطزیست میانجامد.
درنهایت باید بدانیم غرور یک مسأله شخصی است. اگر این غرور را در درون خود پرورش دهیم با حسی مواجه میشویم که هم به نفع خود ما است و هم نتایج مثبتی به بار میآورد.