شماره ۶۰۵ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۴ تير
صفحه را ببند
یک «مرد»، یک «زن» و یک «گل»

اسدا... امرایی نویسنده و مترجم

آرزوی آدمی است که در جهانی زندگی کند که پر از صلح باشد و مردم در کنار هم در آرامش زندگی کنند؛ این چیز غریبی نیست. اما متاسفانه می‌بینم که تا چه اندازه دور از دسترس است.
به گمان من دلیل این‌که در جهان کنونی صلحی در کار نیست و جنگ، دنیا را تسخیر کرده این است که همان کسانی که شعار صلح می‌دهند کارخانه‌های اسلحه‌سازی را نیز اداره می‌کنند و حمایت از دیکتاتورهای جهان را در برنامه خود دارند، کسانی‌که با استانداردهای دوگانه و برخوردهای متفاوت با جهان رفتار می‌کنند. درچنین جهانی است که آدمی شاهد این است که عربستان‌سعودی نقش سردمدار مبارزه با تروریسم را برعهده می‌گیرد و خود را کشور آزادیخواه معرفی می‌کند یا داعش در ابتدای شکل‌گیری، نیروی عشایر و مبارز معرفی می‌شود و نتیجه آن خونریزی‌هایی است که این گروه افراطی به راه‌انداخته است. درواقع بخش عمده جنگ‌های جهان، مولود نظام سرمایه‌داری افسارگسیخته است که اتفاقا جنگ‌ها را نه در محدوده مرزهای خود بلکه فراتر از مرزهای‌شان ساماندهی می‌کند و در آن‌جا به‌عنوان حافظ صلح وارد ماجرا می‌شود و خود را نیروی نجات بخش معرفی می‌کند.
 این درحالی است‌که همه این واقعیت را می‌دانند که کسانی که القاعده، طالبان و داعش را پایه‌گذاری کرده‌اند کسانی هستند که به نحوی از زیر شنل این سرمایه‌داری افسارگریخته بیرون آمده‌اند. غربی‌ها در جنگ ایران و عراق 8‌سال رژیم بعثی را حمایت کردند و ابایی هم از این کار نداشتند و در کنار این کار دم از صلح می‌زدند. واقعیت این بود که آنها می‌خواستند نیرویی مانند ایران را مهار کنند. یا همین سوریه؛ با این‌که دولت سوریه، دولت چندان دموکراتیکی نیست اما مسأله مهم در این است که دشمنانش خیلی بدتر از آن هستند! منافعی در منطقه وجود دارد که بخش اعظم آن فروش تسلیحات نظامی است و باعث شده که حامیان دروغین حقوق بشر جنگ‌های خونینی را در این منطقه به راه بیندازند. شوربختانه در این میان اخبار حاکی از این هستند که گروه افراطی داعش با فروش آثار باستانی و نفت منافع مالی خود را تأمین می‌کند. سوالی در این‌جا به ذهن هر شنونده‌ای خطور می‌کند و آن این است که خریداران این آثار و منابع نفتی چه کسانی هستند؟! آیا کسانی‌که کوچکترین مسائل را رصد می‌کنند چطور نمی‌دانند که خریداران چه کسانی هستند! و جواب قاطعی که می‌توان داد، این است؛ کسانی‌که ژست دموکراسی خواهی گرفته‌اند از سود این خرید و فروش‌ها بی‌نصیب  نیستند.
مسائلی که بازگو کردم از منظر یک کارشناس مسائل جهانی نیست چون چنین تخصصی ندارم ولی این حس مشترکی است که هریک از ما آن را درک می‌کنیم؛ حس مشترک از وقایعی است که همه آدم‌ها آن را به نظاره نشسته‌اند.
هریک از ما آرزو داریم که در جهانی زندگی کنیم که صلح بر آن حکمفرما باشد و مردم در آن آزادانه زندگی کنند و محدودیتی برای افراد وجود نداشته باشد. صلح، آرمانی است که بشر همیشه در پی آن بوده و متاسفانه تاکنون به آن دست نیافته است چون زیاده‌خواهی بشر به او این اجازه را نمی‌دهد؛ همیشه مانعی بوده بر سر راه کسانی‌که خیرخواه بشر بوده‌اند و سعی داشتند صلح را همه‌گیر کنند؛ تذکر ضروری در این باب این است که منظور از زیاده‌خواهی مردم مفهوم عام مردم نیست بلکه این زیاده‌‌خواهی به وکلای مردم برمی‌گردد؛ مردم‌عادی با هر بینش و اعتقادی مشغول زندگی خود هستند و مشکل از این‌جا شروع می‌شود که افرادی خود را وکیل‌مدافع این مردم معرفی می‌کنند (منظور از وکیل معنای مفهومی آن است و الزاما وکیل مجلس و سنا نیست). صلح، آرمانی است که با برپایی آن همه افراد در دین و نحوه زندگی خود آزاد هستند و کسی در زندگی شخصی افراد سرک نمی‌کشد و کسی هراس این را ندارد که زیر ذره‌بین است.  اگر تمام این مولفه‌ها محقق شوند درواقع ما با شکل آرمانی صلح روبه‌رو هستیم. آیا روزی فرامی‌رسد که نسلی از آدمی شاهد چنین صلحی باشد؟ برای پاسخ‌دادن به این سوال جواب آری خیلی خوشبینانه است ولی آدمی به امید زنده است و همه ما امیدواریم که نسلی از بشر چنین روزهایی را زندگی کند. داستان تصویری‌ای از جیمز تربر به نام «آخرین گل دنیا» وجود دارد که شرایط آدمی را به تصویر می‌کشد؛ هزار و چندمین جنگ جهانی به پایان رسید و تنها یک «مرد»، یک «زن» و یک «گل» باقی ماندند. زن و مرد به هم می‌رسند و گل را دیده، از زیبایی آن لذت می‌برند و ازدواج می‌کنند و بچه‌دار می‌شوند. تعداد بچه‌ها زیاد می‌شود و دو طایفه را تشکیل می‌دهند، یک طایفه در دشت زندگی می‌کند و طایفه دوم برای زندگی به کوه می‌رود. طایفه‌ای که در دشت زیست می‌کرده با خود فکر می‌کند کاش در کوه زندگی می‌کرد و بلعکس طایفه‌ای که در کوه زندگی می‌کرده فکر می‌کند در دشت می‌تواند زندگی بهتری داشته باشد. درنتیجه نظریه‌پردازان و قهرمانان آزادی‌بخش این دو طایفه به‌وجود می‌آیند و حزب تشکیل می‌دهند و ارتش شکل می‌گیرد و دوباره قصه جنگ‌ها شروع می‌شود و بعد از سالیان‌ سال جنگ، کل دنیا از بین می‌رود و تنها یک «مرد»، یک «زن» و یک «گل» می‌ماند!


تعداد بازدید :  194