شماره ۶۰۵ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۴ تير
صفحه را ببند
اسم رمز در بسته را پیش روی آدمی باز می‌کند
کنجد بازکن!

فرهاد خاکیان‌دهکردی  شاعر و نویسنده ادبیات کودک

حتما داستان علی‌بابا و چهل دزد بغداد در خاطرتان هست. قدیم‌ترها کتاب مصورش هم بود. ماجرا از این قرار است که علی‌بابا متوجه می‌شود چهل دزد بغداد در غار مخوفی برای خودشان گنجی مخفی کرده‌اند و برو و بیایی راه انداخته‌اند که بیا و ببین! منتها یک چیزی این بین بود و آن هم رمز ورود به آن غار بود. از قصه این‌طور برمی‌آمد که رئیس دزدها روبه‌روی در غار می‌ایستاده و می‌گفته که:... «کنجد بازکن!» دقیقا در همین لحظه ورودی غار باز می‌شد و دزدها به نوبت ورود می‌کردند تا بین آن همه طلا و جواهر، دلی از عزا در بیاورند. حالا درست یادم نیست، چرا مدام به غار سرمی‌زدند به گمانم هی به مقدار طلاها اضافه می‌کردند. علی‌بابا هم که پسر زرنگی بود، از فرصت استفاده می‌کند و خودش را گوشه‌ای از غار
وامی‌گیرد. پنهان می‌شود تا دزدها بروند. بعد موقع خروج هی به مغزش فشار می‌آورد که اسم رمز چه بود؟ فریاد می‌زند: «لوبیا باز کن!... نخود باز کن!... عدس، ماش... آهای یکی در رو باز کنه!» علی‌بابا اسم‌رمز را فراموش کرده بود. اسم‌رمز «کنجد باز کن!» بود و حرف امروز من دقیقا سر همین اسم‌رمز است. تمام آدم‌ها توی زندگی باید برای خودشان اسم رمزی داشته باشند، تا وقت گرفتاری دری را برای‌شان باز کند و البته که هر کسی چم و خم زندگی خودش را خوب می‌داند، پس می‌تواند یک اسم‌رمز برای خودش دست‌وپا کند؛ منتها باید اول از همه با خودش رو راست باشد.
این اسم‌رمزی که ازش حرف می‌زنم در زندگی آدم می‌تواند، مثلا گردش در طبیعت، کتاب‌خواندن، سینما یا هر چیز دیگری باشد، ولی کارکردش از آن جهت غوغا می‌کند که در بسته را پیش ذهن آدمی باز می‌کند. این دلمشغولی هرچه وجاهت شخصی‌تری داشته باشد، کارسازتر است. به‌نوعی هرکسی از جهان، به سهم خودش اسم‌رمزی را کشف‌کرده که در وقت نیاز به کارش بیاید و البته که اسم‌رمز آدم‌ها با همدیگر فرق اساسی دارد، زیرا ماحصل کشف شخصی خودشان است.
وقتی به علومی‌که درصدد کاوش در روان آدمی هستند، دقیق می‌شویم، این مسأله خود را عیان می‌کند که درد و درمان هر دو در ذهن بشر است. به خاطر همین، هنگام درمان سرگذشت او را با دقت بررسی می‌کنند به نوعی در تلاش‌اند، به فرد یادآوری کنند که اسم رمز تو کو؟ چطور تا این سن متوجه نشده‌ای که کشفت از جهان چیست و چه چیزی عامل خوشنودی توست؟
وقتی این عامل، این اسم‌رمز یا به عبارتی این جادو را در درون خود کشف کنیم، از آن موقع به بعد هر تلاشی در جهت آن، موجبات شادابی را فراهم می‌کند. می‌شود همان لفظ «کنجد باز کن!» که در ادامه‌اش تاریک‌ترین غارهایی را که در درون بشر متصور هستیم، هم قابل‌رویت می‌کند و ورود به آنها ممکن می‌شود. با این طرز تفکر آن شعاری که می‌گوید: «ناممکن وجود ندارد.» قدری دست یافتنی‌تر به‌نظر می‌رسد.
دیگران هم نقش تاثیرگذاری در کشف آن اسم‌رمز برای آدمی بازی می‌کنند. به‌عبارتی وقتی یک نفر مدام متصور است که نسبت به او از طرف دیگران بدی و ظلم می‌شود، اسم‌رمزش هم می‌شود پناه‌بردن به همین بدبینی‌ها، ولی وقتی جامعه اطراف‌مان را انتخاب کنیم و هر آدمی را به حریم‌مان راه ندهیم، به مرور این بدبینی از بین می‌رود و آنچه می‌ماند، درکی از خود است.
درکی که در مکالمه با دیگرانی خیرخواه، کسب شده و به شدت برای ما راه‌گشاست. دقیقا در همین مجال هست که در یک شناخت و کشف، موفق می‌شویم آن اسم‌رمز را برای نجات خویش محقق کنیم. آن وقت هر گرهی برای‌مان با دست باز می‌شود.


تعداد بازدید :  384