شماره ۶۰۵ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۴ تير
صفحه را ببند
آموزش‌وپرورش بد ژاپن
همه به یک اندازه خاص و خاموش‌اند

|  می‌نامی‌فوناکوشی، وال‌استریت‌ژورنال(بخش‌آسیا)، 26آگوست 2013  |   برگردان: مهدی بهلولی   |

 شینزو آبه، نخست‌وزیر ژاپن، درنظر دارد که سامانه سنگ‌شده ژاپن را جهانی سازد. او متعهد شده که تا ‌سال 2020 و به‌عنوان بخشی از راهبرد رشد بلندمدتش، شمار دانشجویان ژاپنی‌ای که در خارج از کشور درس می‌خوانند را دو برابر سازد و از 60 هزار به 120 هزار تن برساند. این کار اعتماد به گشایشی سریع را برمی‌انگیزد و وسوسه‌مان می‌کند که باور کنیم در معرض دید جهانیان قرار دادن دانش‌آموزان ژاپنی به‌راستی سودهایی درپی دارد. اما در این سامانه آموزشی هیچ‌گونه دگرگونی پایداری رخ نخواهد داد، مگر آن‌که آبه، به‌موضوع‌های فرهنگی اصلی بپردازد:   پافشاری ژاپن بر همسانی و مشکل داشتن با فردیت.
 در سامانه آموزشی کنونی دانش‌آموزان ژاپنی بیشتر کوشش خود را صرف به‌خاطر سپردن دانستنی‌هایی می‌کنند که در گذراندن آزمون‌ها به آن نیازمندند. گهگاه حتی دانش‌آموزان کودکستانی، برای آماده‌شدن در آزمون‌های ورودی دبستان‌ها به مدرسه‌های تقویتی پیش از دبستان می‌روند. آنها برای سنجش‌گرانه اندیشیدن یا پرورش ایده‌های خودشان، فرصت ناچیزی دارند. دانش‌آموزان اغلب
 بر اثر فشار و یکنواختی خردکننده به نقش بازی‌کردن‌ رومی‌آورند. درحالی‌که مشاهده‌گران بیرونی گرایش دارند که تصور کنند مدرسه‌های ژاپنی از نظر آموزشی کامیاب‌اند، ژاپنی‌ها دیری است که به کاستی‌های سامانه آموزشی‌شان پی برده‌اند و می‌کوشند- گرچه بدون کامیابی- آن را بهبود بخشند.
 در آغاز دهه 70 اتحادیه آموزگاران ژاپن نگرانی خود را از افزایش خشونت کلاسی، گردن‌کلفتی، مدرسه‌گریزی و خودکشی‌ها اعلام کرد. این کار آغازگر فشاری بر سامانه آموزشی نوینی به‌نام «پوتوری» یا «تنفس» شد. سامانه‌ای که در پی آن بود که با آزادی‌دادن به دانش‌آموزان برای آزادانه‌پروردن قوه خیال‌شان پرس‌وجوگری اندیشه را پرورش دهند و رفته‌رفته توانمندی‌های ارزشمندی به‌دست آورند، فشار مدرسه را کاهش دهد. این کار هدف بزرگی بود، اما رهاوردش یکسره چیز دیگری شد. بسیاری از آموزگاران رقابت را اهریمنی شمردند، فردیت را سرکوب کردند، جدیت اندیشه را تنبیه کردند و زیر نام برابری‌خواهی به میانمایگی میدان دادند. در رخدادهای ورزشی مدرسه دانش‌آموزانی که می‌توانستند تندتر بدوند، بایستی می‌ایستادند و منتظر می‌ماندند تا همه بتوانند دست در دست همدیگر از خط پایان بگذرند. سطح کتاب‌های درسی پایین آمد و کلاس‌های درس برای هماهنگی با فراگیران کند با گام‌های لاک‌پشتی به‌پیش رفت.
برای کامیابی بهسازی‌های پوتوری، آموزگاران بایستی محیطی را بنیاد می‌گذاشتند که دانش‌آموزان بتوانند آزادانه پرسش‌ها را بپرسند، باورهایشان را بر زبان آورند و ایده‌های تازه بکاوند. بسیاری از آموزگاران اما در این کار شکست خوردند چراکه نمی‌دانستند چگونه درحالی‌که از عزیزپروری دوری می‌گزینند، به‌فردیت میدان دهند. راه‌حلشان وادارسازی همه به رفتار همسان بود.
آموزگار کلاس اول من در مدرسه دولتی ژاپنی یکبار بر سرم فریاد زد: «دستتو پایین بیار، تو تلاش می‌کنی که خیلی‌زیاد فخر بفروشی. این کار تو نظم‌رو به‌هم می‌زنه و برای محیط کلاس خوب نیست.» او مرا واداشت تا تمرین‌های کاربرگ ریاضی را- که به‌درستی به‌همه آنها پاسخ داده بودم- سه‌بار انجام بدهم، چراکه من آنها را پیش از دیگر دانش‌آموزان به پایان رسانده بودم.
ساختار بنیادی کلاس درس وضع را بدتر می‌کرد. بسیاری از مدرسه‌های دولتی شلوغ بودند و نیروی انسانی کافی نبود- در مدرسه من 41 دانش‌آموز در اتاقی جا داده شده بودند که به‌سختی می‌شد آن را برای تعداد میزهای ما مناسب دانست . با چنین شمار بالای دانش‌آموز در کلاس درس، ناشدنی بود که به هرکسی فرصت سخن گفتن داده شود. از این‌رو هیچ‌کس-  به‌جز آموزگار-  هرگز سخن نمی‌گفت. همه از نادیده‌گرفته‌شدن،  سهمی  برابر داشتند.
پس کمابیش هیچ کنش- واکنش انسانی نبود. آموزگاران اغلب با دانش‌آموزان همچون فرد برخورد نمی‌کردند. نبود پیوند راستین میان دو گروه (آموزگاران و دانش‌آموزان)، به فرآیند خشک حل‌مسأله می‌انجامید که کلاس درس را یا به انضباطی بیش از اندازه می‌راند یا به هرج‌ومرج. دانش‌آموزان در سامانه سرکوبگر- که به مدرسه‌ها با مشت آهنین پاسخ می‌گفت- یاغی می‌شدند. گاهی هم با آموزگاران درگیر می‌شدند، آنها را به بیمارستان می‌فرستادند یا باعث می‌شدند از کار، کناره‌گیری کنند.  
حتی هنگامی که آموزگاران از پس برقراری پیوند مثبت با دانش‌آموزان برمی‌آمدند، باز به‌خاطر جیوکن، آزمون ورودی دانشگاه ژاپن، «تنفس»ی در کار نبود. خلاقیت شما را به دانشگاه‌های برتر نمی‌رساند؛ به‌یاد سپردن دانستنی‌ها و طوطی‌وار تکرارکردن پاسخ‌های «درست» چنین می‌کرد. کتاب‌های درسی مدرسه‌های دولتی کم‌مایه شدند و شاگردان کمتر در مدرسه وقت می‌گذراندند. به‌جایش تا پاسی از شب، در مدرسه‌های تقویتی خصوصی بودند. مدرسه‌های دولتی وقت هدرکردن شدند.
برخی می‌گویند ژاپن، گالاپاگوس* نوین است: جزیره‌ای پیشرفته اما دورافتاده. اما در زمانه جهانی‌شدن، این دورافتادگی می‌تواند شوم باشد. پوتوری، نسلی از ژاپنی‌ها با مهارت‌های کم برای زیستن در بازارهای جهانی پرورش داد. از آنجایی که جمعیت ژاپن کاهش می‌یابد و اقتصادش راکد می‌شود، نیازمند این است که دانشجویان را برای پرورش رهبرانی نوآور به خارج بفرستد. ژاپن باید تغییر جهت دهد- این ریشه برنامه آبه برای دوبرابرکردن شمار دانشجویانی است که در دانشگاه‌های خارجی تحصیل   می‌کنند.
اما تنها فرستادن دانشجویان ژاپنی به خارج بسنده نیست. بازگشت بسیاری از این دانشجویان به ژاپن دور از ذهن است. من خودم چنین برنامه‌ای ندارم که پس از پایان تحصیلاتم در ییل- دست‌کم بی‌درنگ- به ژاپن برگردم.** بیشتر دوستانم نیز که در خارج تحصیل می‌کنند همین احساس را دارند.
حتی اگر دانشجویان آموزش‌دیده در خارج به ژاپن برگردند، نمی‌توانند سامانه آموزشی را از بنیاد بهبود بخشند چراکه آنها تنها اقلیتی ممتازند. برای این‌که بهبودی راستین رخ دهد، مدرسه‌های ژاپنی نیاز به دگرگونی دارند.
 مدرسه‌ها باید آموزگاران بیشتری را به‌کار گیرند و اندازه کلاس‌ها را کوچکتر کنند- کارهایی که می‌توانند کنش- واکنش‌های فردی را برانگیزند و فرصت‌های بیشتری برای بیان باورها فراهم سازند. دولت باید به سامانه آزمون ورودی دانشگاه پایان دهد، یا دست‌کم آن را بهبود بخشد. به‌طوری که سنجش‌گرانه‌اندیشی دانش‌آموزان را آزمون کند و به آنها اجازه دهد تا به پرسش‌ها خلاقانه پاسخ دهند.
آفرینندگی، سنجش‌گرانه‌اندیشی و آزادی‌بیان، تنها درباره پرورش ایده‌های خودمان نیست، گشوده‌بودن به دیدگاه‌های ناهمساز و تازه هم هست. مدرسه - و ژاپن به‌عنوان یک جامعه- باید از برابر دانستن مخالفت‌ها با بی‌نظمی دست بردارد و بیاموزد که با اختلاف‌ها کنار بیاید.    
* مترجم: جزیره یا جزایر گالاپاگوس، در غرب کشور اکوادور، در آمریکای‌جنوبی، نزدیک به 1000 کیلومتر در اقیانوس آرام و یکی از شگفتی‌های طبیعی جهان است.
** نویسنده مقاله پیش از این، در روزنامه وال‌استریت‌ژورنال، بخش آسیا دستیار سردبیر بوده است.


تعداد بازدید :  250