شماره ۶۰۴ | ۱۳۹۴ شنبه ۱۳ تير
صفحه را ببند
اسماعیل قدیمی از ابعاد و سویه‌های انتظارات اجتماعی می‌گوید:
اشکال در شکل‌گیری انتظارات اجتماعی
مدیریت انتظارات اجتماعی ما، مدیریت ملی نیست

طرح نو-  لیلا مهداد| آدمی از ابتدای تاریخ تاکنون همیشه برای خود خواسته‌ها و انتظاراتی را متصور بوده و هست و در هر دوره بنا بر شرایط جامعه و سطح آگاهی عمومی، شکل این خواسته‌ها و انتظارات عوض شده است، البته باید این موضوع را نیز درنظر داشت که شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر جامعه در بروز و ظهور تمایلات افراد تأثیر داشته است. به‌عنوان مثال در کشور ما در دوره ارباب- رعیتی، تنها انتظاری که رعایا از اربابان خود داشتند این بود که در مسائل جاری مربوط به آنها، عادل باشند و آنها را بیشتر مورد لطف خود قرار دهند ولی همین مردم بعد از 19دی ‌سال 1340با تصویب قانون اصلاحات ارضی خواسته‌ها و انتظارات تازه‌ای پیدا کردند. درواقع در هر دوره افراد انتظارات جدیدی به خواسته‌های خود افزوده‌اند و این فراز و نشیب ادامه داشت و در سال57 مردم برای احقاق انتظارات و خواسته‌های خود انقلاب کردند. حتی در چند دهه اخیر نیز شاهد بودیم که در ادوار مختلف انتظارات و تمایلات مردم فرق کرده است و این پروسه قطعا بعد از این هم ادامه خواهد داشت. برای روشن‌شدن زوایا و ابعاد انتظارات اجتماعی و نیز این‌که چطور می‌شود این انتظارات را به‌سوی توسعه فرهنگی و اجتماعی جامعه سوق داد با «اسماعیل قدیمی» مدرس علوم‌ارتباطات اجتماعی، به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

با توجه به این‌که هر فرد متناسب با شرایط، انتظاراتی دارد، این انتظارات چگونه برآورده می‌شود و درنهایت نماینده این انتظارات اجتماعی در جامعه کیست؟
به‌نظر من قالب برتر در مدیریت انتظارات اجتماعی احزاب هستند. یعنی در یک جامعه مردمسالار که رقابت‌های حزبی به وجود می‌آید، افراد، گروه‌ها و دسته‌های انسانی عضو این احزاب می‌شوند، احزابی‌که هرکدام سیاست‌ها، راهبردها، چشم‌اندازها، دیدگاه و بینش خاصی دارند و از طریق ارتباطات دموکراتیک که وسایل ارتباطات جمعی قطعا نقش تعیین‌کننده‌ای در مدیریت این جریان اطلاعات دارند، این مناسبات را ایجاد می‌کنند و این انتظارات به شکل منطقی مطرح می‌شوند و درنهایت این انتظارات اجتماعی از طرق حقوقی و قانونی و از طریق یکسری مناسبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی باز و رقابتی خود را نشان می‌دهند و متجلی می‌شود و درنهایت این انتظارات اجتماعی از طریق انتخابات آزاد و از طریق آرای عمومی در صندوق‌های رأی‌ریخته و حکومتی انتخاب می‌شود که نماینده آن انتظارات اجتماعی است.
مدیریت انتظارات اجتماعی مولفه مهمی است که تمام جوامع برای آن برنامه و هدف دارند، این مدیریت در کشور ما به چه صورت انجام می‌شود؟
در یک جامعه پیشرفته مدیریت جریان اطلاعات توسط نهادها،  سازمان‌ها و وسایل ارتباط‌جمعی ملی- ما یک وسایل ارتباط‌جمعی مرکزی داریم مانند رادیو و تلویزیون ملی، مطبوعات ملی یعنی وسایلی که پوشش ملی دارند و سراسر کشور را پوشش می‌دهند-انجام می‌شود و از طریق مناسبات طبیعی و منطقی به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که این جریان از دل احزاب، انجمن‌ها و گروه‌ها بیرون می‌آید. آنها یکسری حقوق دارند؛ حقوق و تکالیف شهروندی، از طرفی احزاب هم هستند و مدیریت این جریانات فکری را خود این کشورها انجام می‌دهند. یعنی جامعه به  قدری پیشرفت کرده و احزاب قوی هستند و وسایل ارتباط‌جمعی نقش‌ها و کارکردهای‌اجتماعی خود را به‌درستی انجام می‌دهند؛ مدیریت این انتظارات، جریانات و تقاضا‌ها تحت وسایل ارتباط‌جمعی انجام می‌شود، البته با نمایندگی احزاب. کشور ما  جزو کشورهای پیشرفته نیست و تجربه تلخ استبداد2500 ساله را پشت‌سر گذاشته و در این چند دهه اخیر تنها بخشی از موانع حل شده است و هنوز سطح آگاهی عمومی، احزاب و وسایل ارتباط‌جمعی حرفه‌ای، مطبوعات قوی، رژیم حقوقی تنبیهی که الان مطلوب‌ترین رژیم حقوقی در بین وسایل ارتباطات‌جمعی و مطبوعات است شکل نگرفته، با کمال تاسف درحال حاضر مدیریت جریان شکل‌دادن به انتظارات‌اجتماعی ما، بیشتر مدیریتی است که تحت‌تأثیر عملکرد کشورهای همسایه و کشورهای پیشرفته است، بنابراین ما در کشورمان  با فقدان وسایل ارتباطات‌جمعی مرکزی، ضعف وسایل ارتباطات جمعی، ضعف‌های حقوقی در این زمینه، ضعف‌های تاریخی و میراث استبدادی که هنوز در بسیاری از افراد، گروه‌ها، سازمان‌ها و نهاد‌ها وجود دارد روبه‌رو هستیم و به همین دلیل تقاضا، مطالبات و انتظارات اجتماعی دموکراتیک و مردم‌سالارانه که از صد‌سال پیش با انقلاب مشروطه شکل گرفته، مدیریت نمی‌شود و بیشتر این انتظارات از طریق وسایل ارتباطات‌جمعی خارجی و بین‌المللی، از طریق شبکه‌های اینترنتی و شبکه‌های‌اجتماعی بیرونی وارد کشورمان می‌شوند؛ اطلاعات، آگاهی‌ها، سبک‌های زندگی، الگوهای رفتاری. درواقع مدیریت فرهنگی، مدیریت انتظارات‌اجتماعی و مدیریت مناسبات‌اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ما تحت‌تأثیر نفوذ خارجی‌هاست. دلیلش این است که یکی از بزرگترین موانع، ضعف مدیریتی است که ما در کل کشور داریم. یعنی بسیاری از نهادها، سازمان‌ها و انجمن‌ها حتی دانشگاه‌ها و بسیاری‌از مراکز اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ما دچار ضعف مدیریتی هستند. به‌عنوان نمونه ترکیه در میان کشورهای منطقه بهتر توانسته این مسأله را مدیریت کند به‌گونه‌ای‌که درحال نفوذ در کشورهای عربی و برخی دیگر از کشورهاست، بنابراین با کمال‌تاسف مدیریت انتظارات اجتماعی در کشور ما مدیریت ملی نیست درواقع یکسری مجموعه الگوها، انتظارات و توقعات و یکسری رفتارها، سبک‌های زندگی، ارزش‌ها و هنجارها از بیرون مرزها دارد به داخل کشور منتقل می‌شود و متاسفانه حاکمیت نمی‌تواند آنها را شناسایی کند، نمی‌تواند بازتولید ارزش‌ها و هنجار کند، انعطاف لازم را ندارد و نمی‌تواند آن را مدیریت کند. بنابراین به‌نظر من جریان انتظارات‌اجتماعی درون کشور ما به شدت تحت‌تأثیر نیروهای برون‌مرزی و فرامرزی است.
انتظارات اجتماعی در چه مولفه‌هایی می‌توانند ظهور و بروز کنند؟  
وقتی سخن از انتظارات‌اجتماعی به میان می‌آید، می‌توان به صراحت گفت که این انتظارات و توقعات می‌توانند خود را در قالب‌های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی نشان دهند. به‌عنوان مثال انتظارات اقتصادی مردم ما اصلا برآورده نمی‌شود، چرا؟ چون رقابت اقتصادی درواقع یعنی کنارگذاشتن رانت اقتصادی و درحقیقت نوعی عدالت‌اجتماعی و توانمندسازی افراد، گروه‌ها و سازمان‌ها که هیچ‌کدام توسط مدیریت اقتصادی کشور ما فراهم نمی‌شود؛ اقتصاد ما یک اقتصاد درواقع نفتی است که به دلیل وابستگی به نفت و گاز به بیماری‌ای دچار شده که برخی از آن به‌عنوان بیماری هلندی یاد می‌کنند. پس انتظارات اقتصادی مردم، انتظار رفاه اقتصادی، تولید ملی و ارزانی هیچ‌کدام برآورده نمی‌شوند و همه اینها به دلیل ضعف اقتصادی‌ای است که داریم، به دلیل وابستگی به نفت و گاز، به دلیل نبود خلاقیت اقتصادی است و این‌که مدیریت اقتصادی در راستای تولید ملی نیست و در راستای رشد اشتغال قرار ندارد. وقتی از انتظارات اجتماعی صحبت می‌کنیم قالب‌هایش در اقتصاد است. انتظارات اجتماعی را می‌توانیم در مسائل فرهنگی نیز شاهد باشیم. به‌عنوان مثال با گشتی در شبکه‌های‌اجتماعی می‌توان متوجه شد که مردم خواهان آزادی‌های فردی بیشتری هستند، طالب آزادی‌های فرهنگی هستند و حق انتخاب بیشتری انتظار دارند. در زمینه سیاست هم می‌توانیم انتظارات اجتماعی را در قالب شنیده‌شدن حرف افراد، گروه‌ها و سازمان‌ها و دیدگاه‌های مختلف به نظاره نشست، البته این موارد کم‌وبیش وجود دارد اما مطلوب نیستند. انتظارات مردم یقینا انتظاراتی است که مطلوب و‌ ایده‌آل است اما انتظاراتی که برآورده می‌شوند، محدود هستند. پس نمی‌توانیم بگوییم که انتظارات اجتماعی وجود ندارد اما چون احزاب به شکل حرفه‌ای وجود ندارند در کشور ما به جای احزاب حرفه‌ای جناح‌های سیاسی وجود دارند که بیشتر رفتارشان آماتوری است. چرا؟ چون از دانش سیاسی، نظریه‌های سیاسی، و پشتوانه‌های تئوریک لازم برخوردار نیستند بیشتر کسانی که وارد جناح‌ها می‌شوند به جای رقابت و مشارکت سیاسی و گفت‌وگوی دموکراتیک مردم‌سالارانه تمایل به استفاده از رانت‌های سیاسی دارند، بنابراین باید گفت انتظارات اجتماعی زمانی‌که تحت سیستم‌ها و سازمان‌های مدرن باشند، می‌توانند منطقی بوده و در قالب سیاست‌های عمومی و قوانین و مقرراتی که در مجالس و پارلمان‌ها تصویب می‌شوند، شنیده و برآورده شوند که نتیجه آن نوعی رضایت‌اجتماعی، رضایت فردی و سازمانی و نهادی خواهد بود. متاسفانه مدیریت منطقی انتظارات وجود ندارد و وسایل ارتباطات‌جمعی کشورمان به‌خصوص صداوسیما نقش خود را به خوبی ایفا نمی‌کنند و صدای افراد، گروه‌ها، جناح‌ها و ... همه به شکل درست شنیده نمی‌شود.
نهادهای قدرت چطور می‌توانند انتظارات اجتماعی را ساختارمند و هدفمند سازند؟ و این‌که برآورده‌کردن انتظارات اجتماعی چه بازتابی دارد و برآورده نشدن آن چه آسیب‌هایی را به‌جا می‌گذارد؟
اگر در کشور ما نیز مانند کشورهای پیشرفته، احزاب به‌صورت حرفه‌ای به وجود بیایند، مسلما وجود این احزاب، سیاستمداران حرفه‌ای و حقوق سیاسی حرفه‌ای را هم تضمین می‌کنند، سیستم‌هایی که قادر هستند بیایند و چیزهایی را که مدعی آن هستند را تأمین کنند را به وجود آورند، بنابراین در کشورهای پیشرفته، احزاب سامانه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، بودجه کافی و توانمندی‌ها و قابلیت‌های لازم را دارند، بنابراین زمانی که در رقابت‌های حزبی دیدگاه‌های خود را در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی  مطرح می‌کنند تماما حساب شده است. پشتوانه‌های قوی مشورتی دارند. احزاب نیرومندی هستند که از نظر قانونی، توانایی بالایی دارند- قدرت در سایه هستند- یعنی سیاستمداران قوی‌ای که با رقابت در یک نظام شایسته‌سالار وارد عرصه شده‌اند و توانایی سیاسی، اقتصادی و  مدیریتی دارند. اما در کشور ما بسیاری از مدیران کلان تجربه حزبی، سیاسی و ... را به حد مطلوب نداشته‌اند و هیچگاه این موضوع را مدنظر قرار نداده‌اند که آیا برای تأمین شعارهایی که می‌دهند قابلیت، توانایی، ظرفیت و امکانات لازم را دارند یا نه؟ چون این مسأله خیلی مهم است (و جزء لاینفک یک حزب نیرومند که امکانات لازم را از نظر سیاسی و حقوقی دارد و از توانایی‌های فکری نیرومندی برخوردار است) افراد به تنهایی نمی‌توانند این انتظارات را جوابگو باشند. در کشور ما رئیس‌جمهوری سابق یا همین رئیس‌جمهوری فعلی، همگی تنها در یک حلقه کوچک و محدودی شناخته شده بودند؛ کسی‌که می‌خواهد رئیس‌جمهوری شود باید از نظر اقتصادی امتحان خود  را پس داده باشد، مدیریت قوی اقتصادی و تجربه اقتصادی قوی‌ای داشته باشد. زمانی‌که فردی به‌عنوان یک حزب یا یک رئیس‌جمهوری شعاری می‌دهد باید امکانات، قابلیت‌ها، بودجه و اختیارات لازم را درنظر بگیرد ولی متاسفانه این در کشور ما در نظر گرفته نمی‌شود و روسای‌جمهوری کسانی هستند که از نظر حزبی، سیاسی، نظری و تئوری - سیاسی خیلی قوی نیستند حتی مشاوران آنها نیز بیشتر آماتور هستند چون بیشتر آنها تجربه حزبی ندارند و نتیجه این می‌شود که بسیاری از روسای‌جمهوری شعار می‌دهند و ترکیبی از افراد را پیرامون خود جمع می‌کنند که من به جرأت می‌توانم بگویم هریک از آنها برای یک‌بارهم که شده با هم روبه‌رو نمی‌شوند درحالی‌که در درون یک حزب قوی باید هر مسأله‌ای به بحث گذاشته شود تا چیزی‌که به‌عنوان شعار یا برنامه حزب بیرون می‌آید متین، بحث شده و قابلیت‌های اجرایی‌اش سنجیده شده باشد و اگر این رویه طی نشود مردم با رئیس‌جمهوری روبه‌رو می‌شوند که شعارهایش احساسی و عاطفی  است و کمتر درباره آنها فکر شده و کمتر قابلیت‌های اجرایی آنها مدنظر قرار گرفته است، کمتر مورد نقد و بررسی قرار گرفته‌اند و مردم به مرور متوجه می‌شوند که بیشتر شعارهای داده شده غیرقابل اجرا هستند. مسأله اینجاست که بیشتر شعارهایی که داده می‌شوند اختیاراتش با رئیس‌جمهوری نیست. بسیاری از آنها بودجه لازم را ندارند یا دچار ضعف مدیریتی هستند و فاقد پشتوانه سیستمی برای اجرا. کشور ما دچار بی‌برنامگی‌ها، فقدان سیستم‌های مناسب، نبود برنامه‌ریزی قوی، سیاست‌گذاری و راهبردهای قوی است. به نظر من بیشتر فعالیت‌هایی که انجام می‌شوند صوری هستند و نتیجه آن سرخوردگی و عمق بی‌اعتمادی مردم است. متاسفانه جای تاسف اینجاست که رادیو و تلویزیون و مطبوعات ما نقش تعیین‌کننده‌ای در ارتقای آگاهی‌های افکارعمومی ندارند؛ حتی زمانی‌که ما نقد دولت‌ها را می‌خوانیم نقدها همه احساسی و کلامی هستند درواقع فاقد مطالعه و آمار هستند. وقتی فردی به‌عنوان رئیس‌جمهوری، می‌خواهد برنامه‌ای بنویسد و سیاست‌گذاری‌ای انجام بدهد باید به زیرساخت‌ها توجه کند، باید ساختارهایش را درنظر بگیرد، باید توانمندی‌ها را بسنجد، باید ظرفیت‌های فکری، ساختار نیروی انسانی و اختیاراتش را مدنظر قرار دهد؛ هدایت ساختار نیروی‌انسانی و ظرفیت‌های فکری آن و توانمندی‌ها و خلاقیت‌هایی که دارد. درواقع قدرت اجرایی آن باید لحاظ شود که هیچ‌کدام مدنظر قرار گرفته نمی‌شود. متاسفانه ما دارای حزب قوی نیستیم و تازه جناح‌بندی‌های سیاسی در کشور ما شکل گرفته است. ما فاقد میراث قوی سیاسی هستیم؛ آمریکا 100سال و  اروپایی‌ها هم 400، 500سال پشتوانه فعالیت سیاسی، علمی و دانشگاهی دارند.
ما در شکل‌دهی تقاضا و خواسته مردم چطور عمل کرده‌ایم؟
این مسأله در کشور ما به فقدان احزاب حرفه‌ای و فقدان وسایل ارتباطات‌جمعی حرفه‌ای و مترقی برمی‌گردد، البته این دو ضعف و در کنار آنها ضعف مدیریتی مشکل اصلی ما را تشکیل می‌دهند. زمانی‌که احزاب قوی نداریم، کار حزبی و فعالیت سیاسی قوی نخواهیم داشت درنتیجه برنامه‌ریزی قوی حزبی و سیاست‌گذاری  قوی را هم نمی‌توان متصور شد، در نتیجه شعاری عمل می‌کنیم و زیرساخت‌ها را مدنظر قرار نمی‌دهیم. درمقابل هم وسایل ارتباطات‌جمعی ما هم این مدیریت را انجام نمی‌دهند. وسایل ارتباط جمعی ما بیشتر مطالب و محتواهایی که ارایه می‌دهند، تخریبی است و آمار و ارقام، تئوری و استدلال پشت صحبت‌هایشان نیست. ما ضعف دیگری هم داریم که بسیار  تعیین‌کننده است؛ ضعف و ناتوانی در شکل‌دادن تقاضای مردم. تقاضا باید ساختارمند باشد؛ مردم کجا این مسأله را یاد گرفته‌اند؟! در کدام حزب و جناح سیاسی؟ بنابراین مردم ما هم در طرح تقاضاهای خود ضعف دارند، بسیاری از مردم سطح آگاهی پایینی دارند. بسیاری از مردم ما در دنیای واقعی زندگی نمی‌کنند؛ وقتی شبکه‌های‌اجتماعی را نگاه می‌کنیم مردم تقاضاهای خود را بد مطرح می‌کنند و بیشتر به جوک گفتن پناه می‌برند درحالی‌که اگر مردم تحت یک مدیریت اجرایی قوی باشند تقاضاهای خود را منطقی مطرح می‌کنند، بنابراین همه این مسائل دست‌به‌دست هم می‌دهند تا ساختار انتظارات مردم، گروه‌ها، انجمن‌ها و... جامعه  غیرمنطقی و غیرحرفه‌ای باشد و مبتنی‌بر واقعیت‌ها و ظرفیت‌ها، بحث و گفت‌وگو و نقد نباشد. درواقع انتظارات اجتماعی مردم مدیریت نمی‌شود و اینها نیاز جامعه ما را تأمین نمی‌کند، در این زمینه همه ما مسئول هستیم. متاسفانه مردم ما حافظه تاریخی خوبی ندارند و اشتباهاتشان را تکرار می‌کنند.  


تعداد بازدید :  351