شماره ۳۶۰ | ۱۳۹۳ شنبه ۱ شهريور
صفحه را ببند
برای شهر صلح؛ برای «سردشت»
ساعت؟ شانزده و بیست‌و‌چهار دقیقه

امیر‌هاتفی‌نیا روزنامه نگار

یکم. «هر جنگ، جنبه‌های زیادی دارد. اما یکی از این جنبه‌ها اثر غیرقابل انکاری برجا می‌گذارد که آن‌را در همه جنگ‌ها می‌یابیم، به‌طوری‌که آن‌را می‌توان جوهر پدیده جنگ دانست:  جنبه کشتارجمعی سازمان‌یافته و هدف‌دار، زیرا جنگ بدون کشتار وجود ندارد؛ جنگ‌ها عملا نتایج جمعیتی دارند، به‌غیر از این هم انتظاری نیست، چراکه مرگ‌ومیر را به‌طور طبیعی افزایش می‌دهد.» اینها را «گاستون بوتول» جامعه‌شناس جنگ می‌گوید؛ حرف‌هایی که برای گوش آدم‌های جوامع جنگ‌زده آشناست. سلاح‌های «شیمیایی» یکی از جنبه‌های کشتار جمعی سازمان‌یافته و هدف‌دار است و شهروندان محل حادثه نتایج جمعیتی کشتارجمعی. «شیمیایی» یک معادله ساده نیست؛ روبه‌روی آن تنها یک واژه قرار نمی‌گیرد و انبوهی از کلمات را برای تعریف خود طلب می‌کند. این ترکیب می‌تواند به‌راحتی روند یک مناقشه را تغییر دهد؛ آن‌وقت است که دیگر نمی‌شود اثرات آن‌را با انگشت‌های دست شمرد و برای ساماندهی آن، یک یا دو مرکز درمانی را سراغ گرفت و گفت: «خب، همه‌چیز به خیر گذشت.» نه، «شیمیایی» یک معادله چندمجهولی است؛ معادله‌ای که در خوشبینانه‌ترین حالت یک‌طرفش گاز خردل است که جز عوامل تاول‌زا دسته‌بندی می‌شود و اثرات مخرب آن روی چشم، پوست، سیستم تنفسی، دستگاه گوارشی و همین‌طور اعصاب افراد گذاشته می‌شود؛ اثراتی که در درازمدت تا سالیان‌سال با فرد مجروح روزگار می‌گذراند، صبح‌ها با او از خواب بلند می‌شود، با او گام برمی‌دارد، نفس می‌کشد، در محل کارش حاضر می‌شود و شب‌ها، به‌آرامی، با او، به خواب می‌رود.
دوم. جنگ رابطه انسان با انسان نیست؛ با همه پلشتی‌اش قاعده و قانون دارد. جنگ رابطه دولت با دولت است و در این میان غیرنظامیان بی‌اختیار قربانی می‌شوند. جنگ‌افزارهای «شیمیایی» آن‌قدر می‌توانند اثرات مخرب و جان‌کاه داشته ‌باشند که خاک دشت پهناور و خوش آب‌وهوایی را مسموم کرده و ترکیبات خود را تا سال‌ها در بطن آن هم به‌جا بگذارند؛ آن‌وقت، پس از چند دهه مشغول تخریب و بازسازی خانه‌ات می‌شوی، بوی بمب به مشامت می‌رسد، پوست‌ات به خارش می‌افتد و از چشم‌هایت اشک سرازیر می‌شود؛ آن‌وقت است که جنگل‌های بلوط، رودخانه زاب و آبشار شلماش محلی برای گذران اوقات فراغت نمی‌شود و درد بر تمامی اوقات زندگی سایه می‌افکند و پرچمی بر ورودی شهر برافراشته می‌کند. اینها، تنها یک گزاره‌ نیست، خبری درباره نهاد نیست: «پزشک متخصص در «سردشت» مستقر نشده است»، «مردم «سردشت» با مجموعه‌ای از انواع و اقسام دردهای روحی و جسمی زندگی می‌کنند»، «شهروندان سردشتی برای تهیه دارو با مشکل روبه‌رو هستند»،... درد دامن این شهر را گرفته و ول‌کن ماجرا نیست؛ درد دامن این شهر را گرفته و چندوقت یکبار جولانی می‌دهد و همراهی برای خود انتخاب می‌کند. زیبنده نیست اگر بگوییم به‌جای برگزارکردن جلسه‌های آسیب‌شناسی جوانان و جلوگیری از رشد اعتیاد در سالن همایش‌های اداره ارشاد «سردشت» به آسیب‌شناسی فاجعه‌ای بپردازیم که زمینه‌ساز معضلات دیگری مثل اعتیاد شده است؟ آن‌وقت متوجه خواهیم شد که اعتیاد به موادمخدر تنها عامل ناهنجاری‌های اجتماعی و متلاشی‌شدن کانون خانواده‌ها نیست.
سوم. «سردشت» اولین شهر قربانی جنگ‌افزارهای شیمیایی است؛ در 7تیر 1366 هواپیماهای بمب‌افکن ارتش عراق بمب‌های خود را در 4 نقطه پرجمعیت شهر رها کردند. آن‌چه که این شهر را متفاوت کرده و پرداختن به مسائل آن‌ را خاص می‌کند، به درازا کشیدن فاجعه‌ای است که 27سال از آن گذشته اما هنوز خاک، درختان و حتی جنین‌هایی که در شکم مادرشان قرار دارند از آن رنج می‌برند؛ زخمی که آمار و ارقام بر آن نمک می‌پاشد؛ کدام اعداد؟ عدد 1400؛ عددی که نمایانگر تعداد سردشتی‌هایی است که به‌عنوان قربانی شناخته شده‌اند؛ عدد 800میلیون، که نشان‌دهنده ثانیه‌هایی است که شهروندان سردشتی به مقابله با گاز خردل پرداخته‌اند و صبر و تحمل‌شان را به رخ کشیده‌اند؛ آن‌قدر که آدم فکر می‌کند «سردشت» شهری در نقطه شمال‌غربی کشور نیست؛ آن‌قدر که آدم فکر می‌کند «سردشت» 96کیلومتر مرز مشترک با کشور عراق ندارد و فاصله آن تا مرز تنها 12کیلومتر نیست و با وسعتی حدود 1411کیلومترمربع بین 36درجه و 10دقیقه عرض شمالی و 45 درجه و 28دقیقه طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ در همسایگی پیرانشهر، مهاباد، بوکان و بانه قرار نگرفته است. آن‌قدر که آدم گمان می‌کند «سردشت» در همان عصر خوفناک هفتمین روز تیرماه ‌سال 66 فراموش شده است. می‌بینید؟! 1400 عدد بزرگی نیست. می‌بینید؟! 800میلیون اما رقم بزرگی به‌حساب می‌آید. یعنی بیش از نیمی از جمعیت 16هزار نفره «سردشت» در‌ سال 66 قربانی شده‌اند و حالا تنها زخم 1400نفر از آنان به رسمیت شناخته‌ شده است.
چهارم. «سردشت» نماد صلح است؛ به‌نظر راهکاری که می‌توان برای رسیدگی به دردهای این شهر و ساماندهی همیشگی آن پیشنهاد کرد، تشکیل کمیته ویژه‌ای است که می‌تواند شامل نماینده‌هایی از بنیاد شهید، انجمن دفاع از حقوق مصدومان شیمیایی «سردشت» و قوه‌قضائیه (برای پیگیری حقوقی فاجعه در مجامع بین‌المللی) باشد. 27سال از فاجعه بمباران شیمیایی «سردشت» گذشته و هنوز عقربه‌های ساعت شهر به 24: 16 که نزدیک می‌شوند زنان و مردان ناخودآگاه دست از کار می‌کشند، مکث می‌کنند و به سرفه می‌افتند؛ آن‌وقت زخمی به درازای 27سال در بدن‌شان تیر می‌کشد. راستی، می‌خواستم سوال کنم که «زیستن همیشگی با بمب‌های شیمیایی شدنی است؟» می‌خواستم بپرسم «مگر می‌شود همیشه با درد نفس کشید؟» می‌خواستم بدانم «27سال زمان کمی به‌نظر می‌آید؟»

 

 


تعداد بازدید :  141