شماره ۵۹۴ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۱ تير
صفحه را ببند
ایران؛ تاریخ و فرهنگی سراسر «لقب»

|  دکتر حسن ذوالفقاری  |   استاد زبان و ادبيات فارسي در دانشگاه تربیت‌مدرس|

القاب و عناوین ازجمله مواد مورد مطالعه زبان عامه و جزو اصطلاحات زبانی به‌شمار می‌رود. اصطلاح واحد معني‌داري است که از يک يا چند عنصر زباني ساخته شده باشد و روي هم، مفهوم واحدي را برساند؛ مثل دست‌دُرست، زغنبوت، بزبياري، پاچه‌ورماليده، زلم‌زيمبو، بامبول، پادرمياني و بي‌خاصيت. اصطلاحات زبانی و گفتارهای قالبی و زیرگونه‌های هریک شامل نفرين‌ها، دشنام‌ها، تعارف‌ها، دعاها، سوگندها، تهديدها، تکیه‌کلام‌ها، متلک‌ها و کنایات و امثال است. القاب و عناوین، نام‌های مستعاری است که افراد در مدح یا ذم به‌هم می‌دهند. معمولا افراد درگذشته بیشتر به‌نام مستعار خود شناخته می‌شدند. نام‌ها در گذشته چون یکسان بود، برای شناخت بیشتر و سریع‌تر افراد، لقب و عنوان داده می‌شد. خواجه‌نظام‌الملک در سیاستنامه می‌نویسد، «غرض از لقب آنست که تا مرد را بدان لقب بشناسند». این‌ القاب به دلایل زیر به افراد نسبت داده می‌شد؛
1. شکل، قیافه و ترکیب؛ زاغی، خرگردن، اسماعیل غاز، حسن‌کچل، چلغوز میرزا.
2. خوش‌آمد یا بدآمد از چیزی؛ علی زردآلو.
3. شباهت برخی خصایص رفتاری یا اخلاقی با یکی از قهرمانان؛ قبله‌عالم، حاجی بارک‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله، پهلوان‌پنبه، ‌الکی‌خوش، حاجی‌خرناس، حاجی‌مقوا. مادر فولاد زره (زن بدخو و بدشکل در داستان امیرارسلان)، حسن غصه‌خور (کسی که بیهوده غصه دیگران می‌خورد).
4. نسبت به قهرمانان مثبت یا منفی، کس یا خاندان؛ پسر حاجی، پیر خواجه.
5. خطاب به افرادی که نمی‌شناسند؛ به تناسب موقعیت وی از القاب خاص مثل حاجی‌‌‌آقا، مهندس، دکتر، جناب، حاج‌خانم.
لقب‌دهی در مدارس و میان دانش‌آموزان امری رایج است. گویا نام‌گذاری هرکس براساس نام یا نام فامیل یا رفتار وی امری لازم است که اغلب عواقب ناخوشایند درپی‌ دارد. در افسانه‌های عامه نیز قهرمانان به تناسب عملکرد، کنش و طینت خود نام می‌گیرند. قصه‌پرداز با انتخاب اسم‌های با مسما می‌کوشد قهرمان را به مخاطب معرفی کند. در داستان‌های عامیانه، قهرمان و ضدقهرمان از همان ابتدا با نام‌شان شناخته می‌شوند؛ اسامی درواقع بیشتر نمادین و تمثیلی‌اند. بی‌آن که قصه حسین‌کرد، امیرارسلان یا اسکندرنامه را خوانده باشیم، می‌توانیم حدس بزنیم که اسامی ظلمانیه، غدارشاه، فتنه‌خاتون، قلاب‌خان، عجوزه سامری، مادر فولاد زره منفی و نام‌هایی چون ملک‌ اقبال و آصف، مثبت‌اند. گاه نام برخی از قهرمانان به لحاظ آوایی به تناسب نقش آنها باصلابت است؛ مثل اشکبوس، هیکلانیه، شیرافکن یا ترسناک مثل قیطول، لندهور و گلیم‌گوش. گاه نیز اسامی مشکل و بی‌معنی است که اغلب نام دیوان و پریان این‌گونه است؛ مثل قیطول، قمتال قیطاس،  شماس و طیطون. در افسانه‌های شفاهی و کودکانه نیز اسامی فراوانی به‌چشم می‌خورد. برخی شخصیت‌های فولکلوریک در قصه‌های ایرانی عبارتند از کودکان؛ فین‌فینی، فلفلی، فینگیلی، لوسی‌بابا، شازده‌پسر، نیم‌وجبی (یک‌وجبی)،  نخودی، چپول خانم، نمکی، شنگول‌ومنگول و حبه‌انگور، پسر کاکل‌زری و دختر دندون‌مرواری (مروارید). زنان؛ خجه‌اره، دده‌بزم‌آرا، هفت لنگه گیس، ماه‌پیشونی، گیسو گلابتون، خورشید کلاه، ماما خمیره، مادر فولاد زره، کلثوم‌ننه، ترکمون‌خانم، شلخته باجی، شاباجی شله، آبجی شلخته، بی‌بی سه‌شنبه، نجیب آبستن...       

قرشمال‌خانم، لکاته، دختر شاه‌فرنگ، پری‌زاد، دختر شاه‌پریان. مردان؛ قبله عالم، قلندر بیابانی، وزیر دست‌راست، وزیر دست‌چپ، گل مولا، غول، شاه وزوزک، شاه‌پریان، باتمان قداره، حاجی بارک‌الله، پهلوان پنبه، پسر حاجی، پیر خواجه، چلغوز میرزا، الکی خوش، حسن‌کچل، حاجی خرناس، حاجی مقوا، حاجی فیروز، کاکاسیا. جانوران؛ کره دریایی، گنجشکک اشی‌مشی، موش سر قالب صابون، آقاموشه، عمه گرگه، سگ چارچشم در جهنم، سگ حسن‌دله، بزبز قندی، بلبل سرگشته، خاله سوسکه، مرغ زرد پاکوتاه، فندقی، پیشی، خاله قورباغه، ممولی، توتو، سیمرغ، ماهی سقنقر. موجودات افسانه‌ای؛ از مابهتران، غول بیابونی، پری، جن (جن بوداده)، بختک، آل، لولو، دیگ به سر، شاه پریون، دیو دوسر، دو الپا، یک سر و دو گوش، سلطان جمجمه، اجوج و مجوج (یأجوج و مأجوج). از میان این شخصیت‌های افسانه‌‌ای برخی در مثل‌ها راه یافته‌اند که سمبول‌هایی پرمعنا است. این چهره‌های تیپیک اغلب با طنز و متلک همراه است؛ مثل ابولي، انتر پاشا، نوه‌ اُتورخان، بخت‌النصر، کنیز ملاباقر. القاب و عناوین از دو بعد فرهنگی- تربیتی و سیاسی نیز اهمیت دارد. در فرهنگ اسلامی، جز انتخاب نام زیبا انتخاب لقب زیبا و کنیه خوب برای کودکان مطرح بوده است. لقب‌هایی که برای شخصیت آینده او، سازنده و جهت‌بخش باشد، مثل نظام‌الدین، منیرالدین، عزالدین یا استفاده از لقب‌های بزرگان اصحاب مثل عمار، میثم، کاظم، صابر برای پسران و لقب طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، خادمه الزهرا، خادمه زینب و مطهره برای دختران مرسوم بوده است. آوردن برخی کنیه‌ها برای پسران با پیشوند «اب» مثل ابوعلی، ابوحامد، ابومهدی، ابوالقاسم، ابوالفضل، ابوالمعالی، ابوالشرف، ابوالکمال و برای دختران با پیشوند «ام» مثل ام‌زینب، ‌ام‌خدیجه، ام‌فاطمه، ام‌مهدی و ام‌هادی. در بعد سیاسی نیز دادن لقب از سوی پادشاهان مرسوم بوده است. احمد اشرف در کتاب القاب رجال دوره قاجاریه می‌نویسد، «شاید بتوان ایرانیان را در این کار سرآمد ملل و اقوام دیگر دانست. رواج روزافزون القاب و عناوین در تمدن اسلامی نیز کار ایرانیان است». در ایران باستان، لقب‌های نظیر درازدست برای اردشیر اول، بزهکار برای یزدگرد اول و انوشیروان برای خسرو اول رایج بود. سلجوقیان به وزرای خود لقب‌هایی با مضاف‌الیه «مُلک» مثل نظام‌الملک یا «دین» یا «دوله» می‌دادند. در دوره خوارزمشاهیان نیز به وزرا لقب‌هایی با مضاف‌الیه «مُلک» و «دین» از قبیل «ضیاء‌الملک» و «علاءالدین» می‌دادند.  اوج لقب‌دهی در دوره قاجار بود که لقب‌هایی چون «الدوله»، «السلطنه»، «الملک» و «الملوک» به رجال و خویشاوندان داده می‌شد. کار به جایی رسید که برای داشتن آن حاجتی به صدور دستخط شخص شاه نبود. هرکس به هر مضاف و مضاف‌الیهی که می‌خواست اسم خود را تغییر بدهد مهری به آن سجع می‌کرد؛ هرچه می‌خواست می‌شد. اول قوم‌وخویش‌ها و بعد رفقا و دوستان می‌خواندندش و معروف می‌شد.


تعداد بازدید :  255