شماره ۵۹۳ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۳۱ خرداد
صفحه را ببند
چرا وقتی شاد نیستیم، الکی بخندیم؟

پيام دهكردي بازيگر و كارگردان تئاتر

وقتی بیمارید و برای معالجه، سراغ پزشک می‌روید، اولین چیزی که از شما می‌پرسند این است که سوابق بیماری‌تان چیست؟ اگر شما سابقه بیماری یا پرونده بیماري‌تان را داشته باشید آن را مطالعه می‌کنند یا برای ثبت سوابق، برای شما آزمایش‌هایی می‌نویسند. یک پزشک برحسب آن سوابق برای شما درمان و دارویی تجویز می‌کند. در حوزه‌های فرهنگی هم موضوع به همين نحو پيش مي‌رود. تا زمانی‌که به گذشته رجوع نکنیم و بی‌قضاوت و بی‌حسادت به آن نگاه نکنیم امکان ندارد بتوانیم برای امروزمان راه‌حلی پیدا کنیم. به ‌هرحال چه قبول كنيم و چه نه، زمان درحال حرکت است و متوقف نمی‌شود. اگر واکاوی نکنیم درگذشته با فضایی مه‌آلود و مخدوش روبه‌رو خواهیم بود، درواقع فضایی‌که امروز در حوزه فرهنگ شاهد آن هستیم، نتیجه فقدان مطالعه است. تمام حرف من در این چند‌سال این بوده که ما در گناهی دسته‌جمعی سهیم هستیم. ما باید به عقب برگردیم و ببینیم چه چیزی تحویل داده‌ایم و امروز مطالبه چه چیزی را داریم؟
به‌زعم من تاریخ بنیان و ریشه است. یعنی ما تا زمانی که تاریخ را نخوانیم و بررسی نکنیم به هیچ سرانجامی نمی‌رسیم. در کشوری مثل هلند هنوز در یک روز آژیر وضع قرمز زمان جنگ به صدا درمی‌آید. این کار را انجام می‌دهند تا به مردم جنگي كه از سر گذرانده‌اند را یادآوری کنند. آنها می‌خواهند مردم به یاد داشته باشند اگر این صدا را شنیدند باید چه‌کار کنند و دیگر این‌که بگویند این صدای آژیری که تو در شرایط آزادی و امنیت می‌شنوی، برای این است که قبل از تو، عده زیادی از آدم‌ها برای به دست آمدن این امنیت کشته شده‌اند. کشور ما هم چنين وضعي را از سر گذرانده اما برخورد ما با مقوله دفاع‌مقدس و جنگ متفاوت است. به همین دلیل فضا مي‌شود همان چيزي كه شاهدش هستيم. در این راه مسیر به هرز می‌رود و موفقیتی حاصل نمی‌شود. در این سال‌ها تأکید شده که بگویید و بخندید و شاد باشید زيرا زندگی به‌اندازه کافی تلخ هست، پس شاد باشید. پرسش من  این است که چرا وقتی شاد نیستیم الکی بخندیم؟ به باور من در این کار باید خودمان را آفتابی کنیم و واقعیت تلخي که به‌زعم ما وجود دارد را بازگو کنیم. حتی اگر تماشاچی حالش دگرگون شود، اشکالي در كار نيست زيرا او از پس اين دگرگوني با یک واقعیت روبه‌رو خواهد شد.
از نظر من وقتی حال تماشاچی بد می‌شود، شاید بتواند به راه‌حل هم فکر کند. اگر به راه‌حل و ایده رسید آن موقع می‌تواند شاد باشد. از همين رهگذر است كه معتقدم لباس خندیدن زماني به درد جامعه ما می‌خورد که راه‌حلی برای مشکلاتش یافته باشد، وگرنه این یک فریب بزرگ است که مسائل را بپوشانیم، یک ماسک خنده روی آن بزنیم و بگوییم همه‌چیز عالی است. این یک دروغ بزرگ است. درست به همين خاطر، تجربه به من ثابت کرده زمانی‌که نه دنیای مجازی وجود داشت و نه سایت‌های گوناگون و... و فقط یک گیشه تئاترشهر بود، سه دور مردم می‌آمدند و از کارها استقبال می‌کردند. برخي معتقدند مردم سطحی‌نگر شده‌اند، حال آنكه به باور من مردم ایران در این سال‌ها نشان داده‌اند اگر اثری خوب و اصیل بود و دغدغه داشت، حتما از آن حمایت مي‌شد. قصد من اين است كه در كارهايم، با انصاف و احترام دغدغه‌ها و مسائل آدم‌ها را مطرح کنیم تا در ذهن او یک چالش ایجاد شود تا او بتواند برای این مشکلات راه‌حلی پیدا کند. در چنين فضايي کارگردانی برای من مثل شعر نوشتن می‌ماند. هیچ‌کسی برای شعر نوشتن برنامه‌ریزی نمی‌کند و زمان و مکان هم نمی‌شناسد. کارگردانی هم برای من همین وضع را دارد و هر زمان که احساس و فکر کردم که حرف‌هایی دارم که نمی‌توانم در قالب مدیوم‌های دیگر آن را بیان کنم احساس نیاز در من ایجاد شده و به سراغ آن رفته‌ام.

 


تعداد بازدید :  274