شماره ۵۹۱ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۸ خرداد
صفحه را ببند
زندگی با دکتر شریعتی

مهدی بهلولی آموزگار

بگذار داستانی برایت بگویم. البته داستان که نه، واقعیتی بگویم. روزگاری مادرم پولی داده بود تا بروم شلوار بخرم. رفتم خیابان، دیدم کتاب
 2 جلدی تازه‌ای منتشر شده با عنوان «گفت‌وگوهای تنهایی». بازش کردم و کمی از همان صفحه‌های نخست آن را خواندم: «سرشت مرا با فلسفه، حکمت و عرفان عجین کرده‌اند. حکمت در من نه یک علم اکتسابی، اندوخته‌هایی در کنج حافظه، بلکه در ذات من است، صفت من است و چنانکه وزن دارم، غریزه دارم، گرما دارم، یعنی موجودی هستم دارنده این صفات و حالات، موجودی هستم دارنده حکمت، فلسفه. فلسفه در آب و گل من است، در جوهر روح من است، و به گفته یکی از دوستانم که به‌شوخی می‌گفت: حتی در قیافه‌ام، بدنم، رفتارم، سخنم، سکوتم...» گفتم اینجاست که باید تصمیمی انقلابی! بگیرم و پول شلوار را در راه کتاب خرج می‌کنم. کتاب را خریدم. به خانه که رسیدم هوا تاریک شده بود. مادرم زیرانداز را پهن کرده بود در حیاط خانه. تابستان بود. گفت شلوار خریدی؟ گفتم نه، 2 جلد تازه از کتاب‌های شریعتی را خریدم. گفت خاک بر سرت کنم که آدم بشو نیستی. چقدر می‌خواهی کتاب شریعتی بخری بدبخت! دیگر پدر خودت و ما را درآورده‌ای، دست بردار. مگر امسال کنکور نداری؟ مگر زندگی نداری؟ مگر... و هی گفت و گفت و گفت.  حالا تو چرا هی سرت را تکان می‌دهی؟ یعنی نباید کتاب می‌خریدم؟ گفت نه، برایت متأسفم که هنوز در شریعتی مانده‌ای. زمانه، زمانه شریعتی نیست. زیاد ادعایت می‌شود اما از دانش‌آموزانت هم عقب‌تری. 29 خرداد که نزدیک می‌شود هنوز هم باید یک جوری بروی در بحث‌های شریعتی. شریعتی الان به چه درد تو می‌خورد؟ شریعتی کم نادرست ننوشت که؟ کم، آگاهی- آگاهی که نمی‌شود گفت- ایدئولوژی، نگفت و تاریخ را تحریف نکرد که؟ هنوز هم تو این چیزها را نفهمیده‌ای؟ بابا چند‌ سال باید بگذرد تا تو کمی اندیشه‌ات را تازه کنی و دست از تعصب برداری؟ گفتم شریعتی برای من فراتر از این چیزهاست. شریعتی در زمانه خودش اندیشید و به پرسش‌های زمانه خودش، از دید خودش، پاسخ گفت. خب، هر چیزی گفت را هم که نمی‌توان پذیرفت. اما شریعتی انسان بزرگ، صمیمی و صادقی بود. اثر انسان بزرگ در وجود آدمی، فراتر از اینهاست. تو اثر وجودی او را تجربه نکرده‌ای من چه کنم؟ کسی نخواست دربست از شریعتی و همه سخنانش دفاع کند. اما شریعتی به من آموخت حرفم را بزنم. شریعتی مرا با کتاب، خواندن، با روشنفکری و بحث‌هایش آشنا کرد. شریعتی نقد کردن را به من آموخت. شریعتی خودش، خودش را نقد کرد. شریعتی خودش راه نقد خودش را گشود. انسان بزرگ را هم می‌توان جزیی بررسی کرد و هم کلی. از همه سخنانش دفاع نمی‌کنم، با همه دغدغه‌هایش همدل نیستم، اما شریعتی را روحی بزرگ می‌دانم. نباید با شریعتی حذفی برخورد کنیم. ارزش‌های انسان اندیشه‌ور، راست کردار، صمیمی و دلیر را که نباید در برخی سخنان و دغدغه‌های شخصی‌اش خلاصه کنیم. شریعتی، گفتمانی پدید آورد که در آن انسان، بزرگداشت انسان، برابری، عشق و آزادی محوریت دارند. از دل گفتمان شریعتی، خشونت بیرون نمی‌آید، اندیشه‌وری، کوشش، کنشگری و دلیری بیرون می‌آید. شریعتی را باید بازخوانی کنیم و دوباره بشناسیم. اما نباید به کلی حذفش کنیم. حذف که نمی‌شود البته، اما خودت را از وجود او محروم نکن. ما به شریعتی و بزرگان‌مان نیازمندیم، نه آنها به ما.

دیدگاه‌های دیگران

ز
زاهدی |
مخالف 0 - 0 موافق
درود بر همکار گرامی جناب بهلول سپاس از نوشته ی خوبتان تشکر از "شهروند".

تعداد بازدید :  227