شماره ۵۹۱ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۸ خرداد
صفحه را ببند
تلاش برای ثبت میراث مکتوب
مأموریت به مغستان

|  نادر پیری اردکانی  |    عضو انجمن حامیان‌ میراث‌کهن ‌اردکان  |

هیچ‌چیز برایم لذتبخش‌تر از بازدید مدارس روستایی نیست! نمی‌دانم چرا؟ حس غریبی به من دست می‌دهد. شاید به‌خاطر سادگی و معصومیت بچه‌های روستا است. شاید هم سادگی روستا! هر وقت قرار است این اتفاق بیفتد، مثل بچه‌های دبستانی ذوق‌زده می‌شوم، لحظه‌شماری می‌کنم تا از شهر فراری شوم و لحظاتی به خنده آنان زل بزنم. با همکاری مدیریت آموزش‌وپرورش اردکان بار دیگر پس از چند‌سال این اتفاق رقم خورد. این‌بار برای جمع‌آوری اسناد و مکتوبات فرهنگیان!
دو‌سال پیش به‌صورت تلفنی با مدارس روستایی ارتباط برقرار کردم. شاید چیزی نصیبمان شود. برحسب اتفاق همین شد. دبستان امامت مغستان را گرفتم، خانم معلمی با ته‌لهجه مغستانی گوشی
را برداشت. چقدر خوب می‌فهمید، با این‌که در دوردست بود اما از خیلی‌ها که نزدیک ما هستند، نزدیک‌تر بود. درک کرد و درک می‌کند. خانم معلم مهربان آنچه داشت در طبق اخلاص گذاشت و چند عکس و کتاب ارسال کرد. اما آنچه حقیر را وادار کرد که به مغستان بروم، واقعه‌ای بود که از زبان پدرش نقل کرد. اتفاقا پدرش سال‌های‌‌سال معلم همین مغستان بوده و امروز دخترش بر این مسند خطیر نشسته است. وی گفت: در همان اوایل که قصد تأسیس مدرسه در مغستان داشتند، پس از ساخت مدرسه، معلمی از اردکان وارد روستا می‌شود. معلم چون مدرسه را خالی از تخته‌سیاه و میز و نیمکت می‌بیند، از اهالی روستا چند الاغ قرض می‌گیرد و راهی اردکان می‌شود.
به نمایندگی آموزش‌وپرورش اردکان مراجعه می‌کند و وسایل موردنیاز را تحویل می‌گیرد و دوباره راهی مغستان می‌شود. راه طولانی و بار سنگین؛ شاید معلم دو روز در راه بوده تا بیابان را طی کند، سرانجام به مغستان می رسد. معلم کار خود را انجام می‌دهد. اما وقتی که به مقصد می‌رسد الاغ‌های بی‌زبان بدنشان پر زخم بوده، اهالی به‌شدت ناراحت می‌شوند. به‌هرحال مهم‌ترین و تنها وسیله آنان همین الاغ بوده و حال آن هم زخمی و ناتوان؛ برخی از اهالی نمی‌توانند خشم خود را فرو نشانند و معلم بدبخت را به باد کتک می‌گیرند!
معلم به حالت قهر به اردکان باز می‌گردد و روستا باز بدون معلم می‌ماند! اهالی پس از چند روز که خشمشان فرو می‌نشیند و اندکی می‌اندیشند، پی به اشتباه خود می‌برند. می‌فهمند که معلم مقصر نیست ، وقتی خودرو و جاده نباشد، همین است! و تا بچه‌های این مرز و بوم دانشی نیاموزند، رشد و پیشرفتی صورت نخواهد گرفت.
گروهی از اهالی سرافکنده به اردکان می‌آیند و پس از گفت‌وگو و خواهش، تعهد می‌دهند که دیگر دست تعدی بر معلم دراز نکنند وگرنه معلمی در کار نیست!
این تعهد که امروز یک سند مکتوب است، حقیر را واداشت تا راهی مغستان شوم و آن را زینت‌بخش موزه فرهنگ سازم. نوزدهم بهمن‌ماه با سید بزرگوار، میرجعفری که امروز سکان‌دار نمایندگی خرانق است راهی منطقه شدیم. در خرانق توقفی اندک داشتیم، سیدمیرجعفری با مدیریت مجتمع خرانق رضا اسماعیلی جابه‌جا شدند و حقیر با اسماعیلی راهی ساغند شدیم. ساغند احتمالا کلمه مغولی باشد به‌معنی چشمه‌شیرین؛ ساغند روزگاری برای خود بروبیایی داشته اما امروز غریب در ساحل کویر سر در گریبان فرو برده است. تأسیس مدرسه آن به‌ سال ۱۳۳۵ بازمی‌گردد اما صد افسوس اسناد و مدارک آن در پی حادثه‌ای از میان رفته است!
در ساغند باد شدیدی می‌وزید و این ده، زلفش را پراکنده می‌ساخت. قرن‌هاست که این‌گونه با غریبه‌ها غمزه بر چشم دارد اما کمتر طالبی در کار است. به مدرسه گام نهادیم، خدا را شکر هنوز هیاهوی بچه‌ها گوش‌نواز بود. دو کلاس مجموعا ۹ نفر؛ بچه‌ها با ما غریبی می‌کردند اما هرچه گذشت، صمیمی‌تر شدند. ‌سال گذشته همین مدرسه ۱۸نفر بوده‌اند. ویژگی مدارس روستایی همین است؛ خدا کند، کار به مو برسد اما پاره نشود. مدرسه تعطیل بشود یعنی مرگ روستا؛ یعنی نسل جوان تمام؛ آن وقت این جمله معنی پیدا می‌کند:  «خداحافظ روستا و روستازاده»؛ چند سالخورده می‌مانند و چند حیوان زبان‌بسته؛ نسل روستایی منقرض می‌شود.
از دو معلم عزیز دبستان ساغند خداحافظی کردیم و آنان را با دانش‌آموزان تنها گذاشتیم. اما قبل از رفتن چند عکس یادگاری گرفتیم تا شاید چند صباحی در صفحه روزگار یادگار بماند. فرصت نشد از نزدیک امامزاده ساغند را زیارت کنیم، وقت تنگ بود و کار مانده زیاد؛ سلامی دادیم و گذشتیم؛ جاده مغستان تابلویی در پیشانی نداشت یا حداقل حقیر ندیدم! بیابان مغستان له‌له می‌زد. باران که نبارد، کویر خشن می‌شود. ریگ مغستان زبانزد است و یکی از بهترین جاذبه‌های توریستی اردکان تلقی می‌شود اما بدون باران و آب، تنور تافته است و هیچ موجودی توان زندگی در آن ندارد. جاده فرعی مغستان ذهنم را به ناکجاآباد برد و تخیل تا ورود به مغستان ادامه داشت. مغستان مثل چند ‌سال پیش هنوز پا برجاست و زندگی در آن جریان دارد. تنها از تعداد نخل‌های آن کاسته شده، نخل نماد مغستان است اما در توسعه نخل اراده‌ای ندیدم. تصویر یوز که روی دیوار یکی از بناهای عمومی مغستان نقش بسته، لذت‌بخش و نشان از فرهنگسازی موضوع بود. به مدرسه امامت مغستان رفتیم. خانم معلم مهربان و جوان با روی باز ما را پذیرفت. ۶ دانش‌آموز مشغول تحصیل بودند و خدا را شکر هنوز حیات دارد. می‌توان بدان امیدوار بود. به‌‌رغم این‌که مغستان از بسیاری از روستاهای منطقه نام‌ونشان کمتری دارد اما مردمش، ده را ترک نگفته‌اند. باید این مردم را تحسین کرد و البته حمایت؛ بدون مقدمه سراغ اسناد فرهنگی مدرسه رفتم. خوشبختانه از لابه‌لای پرونده‌ها به برخی اسناد ارزشمند دست یافتیم که در نوع خود جالب بود. به هر پرونده که می‌رسیدیم، خانم معلم بیوگرافی از صاحب‌پرونده نقل می‌کرد، این موضوع برای حقیر قابل‌ستایش بود. معلم جوان حداقل تا دو نسل قبل را به‌خوبی می‌شناخت. نسب‌شناسی‌اش حرف نداشت. همیشه آرزو داشتم یکی، دو سالی مثل همین خانم معلم در یک ده دوردست معلم باشم و کنار معلمی به پژوهش بپردازم. پژوهشی عمیق و علمی؛ آنجا گنج فرهنگی است. دست‌نخورده و بکر؛ هزاران صفحه تاریخ و فرهنگ در اذهان آخرین ساکنان مغستان انباشته شده و همچنان در سینه‌ها باقی مانده، تأمل جایز نیست. دیر یا زود زیر انباشت خاک مدفون خواهد شد. اکثر سکنه ده، سن آنان از ۷۰ افزون است. هم از جهت فرهنگی و تاریخی ارزشمند است و هم خطرناک؛ درست لب پرتگاه؛ به اکرمی یادآور شدم تا دیر نشده هر آنچه می‌توانی بنویس، از پوشاک، غذا، اشعار، خاطرات، مشاغل، آیین‌ها، ارتباط‌های اجتماعی با روستاهای دیگر، بیماری‌ها، وقایع و هزاران موضوع دیگر؛ خدا کند بنویسد و پشتکار پیشه این راه خطیر سازد. راه سخت و دشوار است اما ماندگار و شیرین رقم می‌خورد.
به بی‌راهه نرویم درمیان پرونده‌های مدرسه به اسناد ارزشمندی دست یافتیم که در این‌جا به چند مورد اشاره می‌کنم. «برگ تحویل صورت ریز اشیاء دبستان مغستان به تاریخ ۳/۵/۱۳۴۸» ۴۸ مورد اشیاء ثبت‌شده و جالب آن‌که ریزترین موارد در آن ثبت‌شده مثل طناب بازی یک مورد، کاغذ کادویی ۳مورد، آفتابه یک مورد، جدول حروف الفبا یک مورد و...؛ یا سند قرارداد حمام مغستان به مدت یک‌سال ۱۵/۵/۱۳۴۹ تحویل محمدعلی طاهری می‌گردد، در این قرارداد مزد ماهیانه ۱۵۰تومان به وی محول می‌شود و ذکر می‌کنند مزد حمام برای هر نفر از 7‌سال به بالا در ماه ۱۰ ريال بوده و هر خانواده علاوه‌بر مزد افراد خانواده خود ۱۰ ريال اضافه باید بپردازد که مبلغ تمام پرداخت ده ۱۵۰تومان می‌گردد. در صورت عدم‌نظافت و گرم‌نبودن حمام اهالی می‌توانند قسط خود را پرداخت نکنند.    در این قرارداد 10 نفر از معتمدین ده مغستان امضاء و اثر انگشت گذاشته‌اند. در دفتر بازدید مدارس که چندان قدمتی هم ندارد و خدا را شکر امحا نکرده‌اند، وقتی ورق زدم اندکی بر آمار دانش‌آموزان تأمل کردم.‌ سال 1357 دارای ۲۹ دانش‌آموز بود اما ‌سال ۱۳۶۷ به ۱۹‌دانش‌آموز تقلیل می‌یابد! و این تا ‌سال ۱۳۷۸ ادامه دارد و ‌سال۱۳۷۸ آمار ۱۳ نفر می‌شود و امروز ۶ نفر؛
اسناد حافظه پاک‌نشدنی تاریخ هستند و همین اسناد به خیلی چیزها در تاریخ گواهی می‌دهند. متاسفانه در نظام آموزش‌و‌پرورش ایران اسناد هیچ جایگاهی ندارد، مگر مواردی از سر ضرورت و اجبار!
آموزش‌وپرورش بزرگترین تولید‌کننده اسناد در کشور تلقی می‌شود و بزرگترین امحاء کننده! می‌توان به نحوی این اسناد را مدیریت کرد تا هرساله علاوه‌بر استفاده‌های پژوهشی، منبع درآمد خوبی برای آموزش و پرورش باشد...


تعداد بازدید :  248