شماره ۵۹۱ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۸ خرداد
صفحه را ببند
برداشتی آزاد درباره موانع تفکر
نه چندان جدی!

صادق زیباکلام استاد دانشگاه

«تفکر» موضوع مبتلابه جامعه بشری است. بشر نمی‌تواند تفکر را از روند زندگی خود، بزداید. در این مسیر اما، موانعی هم دیده شده و تاریخ زندگی بشر، مواردی از آن را نقل کرده است. در این مسیر، بسیاری، عمده‌ترین مانع تفکر را، حکومت‌ها می‌دانند که با ابزاری مانند سانسور، یا دیگر محدودیت‌ها، بخشی از سو و روند فکر آدمی را، مانع می‌شوند. برخلاف بسیاری از این نظرات، بر این اعتقادم که اتفاقا مسأله اصلی این نیست که مسئولان و نهادهای حکومتی در جوامع مختلف، مانع فکر کردن می‌شوند، مسأله به شکل دیگری است و بزرگترین مانع تفکر به صورت غیرمستقیم ایدئولوژیک بودن است. به‌عنوان نمونه در کشور ما حاکمیت صاحب تفکر ویژه‌ای درباره موضوعات مختلف است. درباره موضوعاتی مانند غرب، شرق، تاریخ ایران، موضوع انقلاب اسلامی، داعش و بسیاری از پدیده‌ها، دارای اندیشه‌ای مشخص است. این عقیده و فکر، برمبانی است که تمام ارکان کشور بر آن استوارند و آن را درست می‌دانند. در ایران درباره به وجود آمدن داعش، جنگ جهانی دوم، مسائل سوریه یا هر مسأله دیگر، درستی برداشت رایج در میان برخی مسئولان برای ارکان اثبات شده است. در نتیجه نگاه‌ها و تفکرات دیگری را پس می‌زند و آنها را رد می‌کند. این مسأله می‌تواند به دو نتیجه مهم منجر شود که هر دو نتیجه ناظر بر این سوال است که چرا در جامعه ما امتناع تفکر داریم. در غرب یا جوامع توسعه‌یافته دیگر، حکومت‌ها در مورد بسیاری از مسائل سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی از دانشگاهیان، صاحبنظران و متفکران کمک می‌طلبند. در فرانسه، آلمان، ژاپن و هند حکومت از صاحبنظران و دانشگاهی‌ها در مورد مسائل کشور سوال می‌کند. مثلا می‌پرسد که این بنیادگرایی و داعش چرا به وجود آمده است و چرا جوانی در انگلستان که مدرسه و دانشگاه رفته، به عراق یا سوریه می‌رود تا به داعش بپیوندد.
حکومت‌ها به‌عنوان یک مشکل از نهادهای تحقیقاتی‌شان که مهم‌ترین آن هم دانشگاه‌ها هستند، کمک می‌گیرند. اما در ایران چنین وضعی آن‌طورکه باید وجود ندارد. حکومت براساس برداشتی که آن را درست می‌داند، خیلی از موضوعات را تحلیل می‌کند و پاسخی برای سوالات می‌یابد. بنابراین وقتی از مسئولان درباره هر مسأله‌ای سوال کنید، پاسخی دارند. کسی نمی‌گوید نمی‌دانم و نمی‌گویند باید ببینیم دانشگاه یا فلان بنیاد تحقیقاتی و دین‌پژوهی که قرار است مثلا روی اسلام‌گرایی یا داعش تحقیق کند، چه نتایجی خواهد گرفت. در کشور ما این چیزها گفته نمی‌شود و برخی مسئولان همه چیز را می‌دانند. در نتیجه نیازی نمی‌بینند که از نهادهای تحقیقاتی و دانشگاه‌ها کمک بگیرند. نهادهای تحقیقاتی و دانشگاه‌ها هم عملا وضع پزشکی را پیدا می‌کنند که در جامعه‌ای زندگی می‌کند که هیچ‌کس به‌عنوان مریض به او مراجعه نمی‌کند و درنتیجه بیکار می‌ماند. یا چون داروسازی است که چون همه سالم‌اند، هیچ‌کس نمی‌آید دارو و مکمل غذایی از او تهیه کند. همان‌طورکه آنها مشتری ندارند، مراکز تحقیقاتی و صاحب‌نظران و علمای علوم‌انسانی نیز در ایران متاع‌شان خریداری ندارد و مراکز رسمی چون خودشان می‌دانند مشکلات چیستند و در ضمن برایشان راه‌حل هم دارند، به دانشگاه‌ها رجوع نمی‌کنند و اساسا چه در بحث داخلی و چه مسائل بین‌المللی تولید فکر نمی‌شود. اگر به یک مدیر اجرایی بگویی نظرش درباره طلاق چیست، نمی‌گوید نمی‌دانم چرا طلاق زیاد شده یا نمی‌گوید که بهتر است دانشگاهیان، صاحبنظران در جامعه‌شناسی و روانشناسی اجتماعی، بر این مسأله تحقیق کنند و چرایی‌اش را کشف کنند. بلکه جواب می‌دهند که مثلا خانواده باید این رفتار را داشته باشد، روحانیت باید فلان اقدامات را انجام دهد یا می‌گویند این مسأله در اثر وسعت یافتن شبکه‌های ماهواره‌ای است. بنابراین در شرایطی که دولت خودش همه چیز را می‌داند، خود به خود نیازی به تفکر و اندیشیدن نیست.
این باعث می‌شود که دانشگاه‌ها، بنیادهای تحقیقاتی و سازمان‌های مطالعاتی ما عملا حالت تشریفاتی پیدا کنند. آنها تبدیل به سازمان‌ها و نهادهایی شده‌اند که اگر هم پژوهش کنند، پژوهش‌هایشان هم‌سطحی است و هم‌مجازی. نه عمقی دارد و نه خریداری. در رویارویی با مسئولان وقتی درباره معضلات از آنها سوال می‌کنیم، نمی‌شنویم که باید تحقیق شود یا این‌که در حرف‌هایشان نتیجه تحقیقی را گوشزد کنند. به جای این‌که به نتایج کارهای محققان رجوع کنند، در اینترنت سرچ می‌کنند که غربی‌ها چه گفته‌اند، آیا در کانادا درباره علل طلاق ایرانی‌ها تحقیقی انجام شده و آیا یک استاد ایرانی در استکهلم در این زمینه کاری انجام داده است. همه اینها دست به دست هم باعث می‌شوند تفکر در ایران نه خیلی جدی باشد و نه خیلی جدی گرفته شود.


 


تعداد بازدید :  171