شماره ۵۸۰ | ۱۳۹۴ شنبه ۱۶ خرداد
صفحه را ببند
یگانه بود و هیچ کم نداشت

دکتر هادی خانیکی

قره‌العین من آن میوه دل یادش باد
که خود آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
حا فظ
باور خبر مرگ دکتر امیر معتمدی پزشک جوانی که تصویرش با لبخند و ادب و خدمت در ذهن‌های بسیاری نشسته است،‌آسان نبود فاصله میان آخرین عکس خندانش که هنوز در شبکه‌ها می‌چرخد با پرواز عارفانه‌اش در نماز چند دقیقه است. آن گونه که او بار بربست و برفت، جایی حتی برای زودباوران هم نگذاشت که به گردش برسند. به گفته شاملو «فرصت کوتاه بود و سفر جانكاه بود، اما یگانه بود و هیچ کم نداشت». از آمد و شد میان چشم و ذهن به سختی می‌شود به پذیرفتن مرگ امیر رسید، پس باید از افقي دیگر به این واقعه نگاه کرد و از منظری ماورایی پدیده مرگی اینچنین را باور کرد، امیر از جنسی دیگر بود و به‌رغم جوانی سرمایه‌ای از معرفت و رفتار اخلاقی اندوخته بود که او را چندان زمینی نکرد، آسمانی‌تر از آن بود که در خاک بماند،‌ پس حق هم همین بود که آخرین سخن را با خدای خویش بگوید و زمین را با شتاب وانهد.

امیر و همه خاندانش را از دیرباز ولی از نزدیک می‌شناختم؛ پدر شهیدش را از آن سال‌ها که گاه در مخفیگاه‌های دوران انقلاب با او هم سخن می‌شدم و مادر صبورش را که بار سختی‌های سیاست و رنج‌های بیماری هرگز خم به ابرو و غم به چهره‌اش نیاورد. در همه دوران اصلاحات و پس از آن. امير را  با برادرش بشیر نباید تنها دوقلوهای همسان به چهره دید آنان همسان در آرمان و ایمان و کنش‌های سیاسی و اجتماعی نیز بودند و من در همه این سال‌ها نتوانستم آن نیمه این دو را در هر کاری جدا از هم ببینم. مریم همسر امیر هم همراه همیشگی او بوده در انجمن اسلامی دانشگاه تهران و در هر جا که خبري از دینداری و آزادی و دفاع از آرمان‌های اسلام و انقلاب و اصلاحات بود. هیچ صحنه‌ای بی‌حضور توامان آن دو برایم نامتصور است، حتی در آنجا که از حق طبیعی و بدیهی خود برای ورود به دوره تخصصی پزشکی مدت‌ها محروم ماندند. با هم بودند. مریم نیز چون امیر میراث آزادگی و دیانت را از پدر و مادری به میراث برده است که برای دهه‌های پیاپی در دانشگاه و مدرسه هيچ میدانی را رها نکرده‌اند. جمع میان این دو خانواده بر سرمایه‌های فرهنگی و اجتماعی اصلاحات در این سال‌های سخت به واقع افزوده است و برای همین است که مرگ امیر که نگینی در این میان است نه مرگی خرد است و نه جز با باور حکمت خداوند پذیرفتنی. به راستی داستان این مرگ بسیار شبیه همه آن حكایت‌هایی شده است که در لابه‌لای لطایف عرفانی ما پنهان است، پس بهتر آنکه از همان لطافت و رازآلودگی مدد بگیریم و به فهم و قبول آن نزدیک شویم. اکنون مادر عبور از همه رنج‌های بیماری صعب‌العلاج‌اش در این سال‌ها رودرروی مرگ فرزند جوان خویش نشسته است، برادر به ناگاه شاهد رفتن نیمه‌ای از جان خود شده است و همسر، بهت‌زده آن سفرکوتاه و بی‌بازگشت است. هم پروازان هم به گفته سایه «نگران غم هم پروازند» اما با این همه، جملگي صبورند و در پی راه و کار امیر. امیر رفته است، اما خاطره و سرمایه‌اش از میان نرفته است. اگرچه پرنده رفته است ولی پرواز او ماندنی است. دکتر امیر معتمدی جوان، کارنامه‌ای درخشان از علم و ادب و ایمان و اخلاق برای جوانان ما به جا نهاده است. حلاوت صبر و قدرت حافظه، جا را برای تحمل داغ او آسان‌تر می‌کند.


تعداد بازدید :  239