شماره ۵۸۰ | ۱۳۹۴ شنبه ۱۶ خرداد
صفحه را ببند
مصداق‌های شعری سرجایشان نشسته‌اند خود شعرها را دریابیم

شاپور جورکش نویسنده و مترجم

به‌حضور نورچشمی، شراگیم یوشیج نه به‌عنوان یادگار نیما، دلخوشم به صرف حضور ایشان به خاطر این‌که زاده جدالی‌ است بین مردی با سوداهای بزرگ برای آفرینش فرهنگی دیگر و زنی که بالطبع دغدغه‌اش بقای نسل است و مسئولیت فرزندی که به جهان آورده. از این لحاظ شراگیم یوشیج بیشتر نتیجه زحمات عالیه خانم است تا نیما. بی‌آن‌که ببینم چه می‌کند و چه می‌گوید، سرگذشت شراگیم یوشیج مثل سرنوشت قهرمانی برایم جذاب است که شاهدی بوده بر شادی و رنجی عمیق و کشاکش میان فقر مادی به خاطر غنای فرهنگ.
زنی که جذبه‌های قلم نیما به ازدواجش کشانده، و بعدا موجب اختلال در زندگی معمول را کاغذ و قلم به‌دستی همسرش می‌بیند؛ می‌تواند برای همه عمر از ادبیات و فرهنگ بیزار باشد.  بالطبع این دلزدگی در شراگیم هم وجود داشته که به اکراه و هم علاقه‌ای ناچار، ادبیات را دنبال می‌کند. شعرهای پدر را بازخوانی می‌کند؛ اما اندوه‌بار. نیروی جاذبه و دافعه با هم در او عمل می‌کنند؛ کاغذ پاره‌های‌ پدر را برگ‌برگ می‌خواند و شعرهای او را ضبط و ربط می‌کند؛ غرولند هم چاشنی‌اش می‌کند. بزرگی‌های نیما در حافظه‌اش مانده؛ اما عبوسی و بی‌اقبالی شاعر  سایه‌ای سنگین‌تر دارد.
در حال حاضر بیرون‌کشیدن نیت شاعر از دل شعرهای نیما سرگرمی خوبی می‌تواند باشد؛ حتی ورای شعرها، سوار کردن تعبیرهایی بر آنها بهانه خوبی است برای هیاهوی مطبوع ما. اما مگر این ورای ادبی دردی از امروز دوا می‌کند، کتب و ماخذ غیرژورنالیستی کم نداریم که می‌توانند ما را از نقل‌های شفاهی و روایت‌های شجره‌نامه‌ای مصون دارند، ازجمله «دگردیسی شعر نیما» اثر سعید حمیدیان، که دکتر محمد مصدق را مصداق دقیق  «مرغ آمین» می‌بیند؛ و نیز کتاب «خانه‌ام ابری‌ست» اثر دکتر تقی پورنامداریان که به پی‌جویی‌شأن نزول خیلی از شعرهای‌ نیما پرداخته و بارها به نام نیک دکتر مصدق ارجاع می‌د‌هد.
در ارتباط با نیما اغتنام حضور شراگیم این است که بتوانیم به کمک ایشان شعرهای ناخوانایی مثل «پی‌دارو چوپان»، «مانلی» و خانه «سریویلی» را که از زیادی نقطه‌چین به صورت‌های پرآبله ماننداند سامان بدهیم. تلاش برای خوانش دوباره این اشعار کمک می‌کند تا به شناخت دقیق‌تری از «میدان دید تازه» ای برسیم  که نیما آن همه بر آن تأکید داشت. گذشته از این شعرهای بلند، شعری مثل «هست شب» هنوز مبهم است.
مجید نفیسی به درستی می‌نویسد کلمه رومانتیک «نوباوه» در این شعر احتمالا باید حاصل خوانش غلط بوده باشد:  
«هست شب یک شب دم کرده و
خاک  
رنگ رخ باخته است.
باد - نوباوه ابر- از بر کوه
سوی من تاخته است»
به نظر آقای نفیسی عبارت توصیفی «باد - نوباوه ابر» باید به این شکل اصلاح شود:   
«باد نوبه، به نوبه
سوی من تاخته است»
با توجه به این‌که در این شعر صحبت از تب‌کردگی خاک است و در آخر شعر هم داریم:  
«به تن من که می‌سوزد از هیبت تب»
دستکم می‌دانیم که نسخه فعلی که در کلیات اشعار نیما آمده  نیازمند بازبینی‌ است.
شراگیم تنها شخصی است که صلاحیت خواندن دستخط نیما را دارد؛ و چون از نسخه‌های آثاری هم که از طرف زنده‌یاد سیروس طاهباز منتشر شد گلایه‌مندند، بهتر که این تنها فرصت را غنیمت  بشماریم و به شکل پژوهشی گروهی بازخوانی برخی آثار را تجدیدنظر کنیم.
در صحبت خصوصی که با ایشان داشتم خود ایشان هم فقط از موانع خاصی که ممکن است سر راه ایشان به ایران باشد حرف می‌زدند اما درحال حاضر مواردی هستند که طی زمان ممکن است جبران‌ناپذیر شوند:  
الف- منحصربه‌فرد بودن توانایی آقای شراگیم در خواندن دست خط نیما
ب- جابه‌جایی ماخذ و دستخط‌های نیما که الان معلوم نیست کجا نگهداری می‌شوند
ج- ناخواناترشدن دستخط‌ها به علت نوع کاغذ و رنگ‌پریدگی دستخط به مرور زمان...
پیشنهاد می‌شود چون اگر آقای شراگیم یوشیج عزیز که
به درستی باور دارند «آثار نیما باید در دانشگاه‌های ایران تدریس شود» و بخواهند به سهم خود در بسط فرهنگ مدرنیته‌ای که نیما در شعر - و هدایت در داستان- یک تنه آغاز کرد قدمی بردارند، جا دارد که به خوانش دوباره این چند شعر همت بگمارند.
هر گروه، نهاد یا موسسه‌ای که به این مهم دل بسپارد بی‌تردید گام موثری در راه فرهنگ و ادب این دیار برداشته است؛ ضمن این‌که گروه‌هایی از دانشجویان، پژوهشگران و شاعرانی هم هستند که حاضرند در این زمینه از جان و دل نیرو بگذارند.

 


تعداد بازدید :  212