شماره ۵۷۹ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۲ خرداد
صفحه را ببند
چرا در قفس هیچ‌کسی کرکس نیست؟

فرهاد خاکیان‌دهکردی  شاعر و نویسنده ادبیات کودک

زیبایی با مفهوم ایده‌آل بودن قرابت شانه به شانه‌ای دارد. هرچه ایده‌آل‌تر، زیباتر. از طرفی هم ذات انسان به‌گونه‌ای است که به‌سمت ایده‌آل‌ها میل می‌کند. ما از تماشای ایده‌آل‌ها صرفا لذت می‌بریم و نه بیشتر. از تماشای یک قناری خوش‌رنگ، لذت می‌بریم و به قول معروف خوشمان می‌آید. این خوش آمدن، خیلی شیوه مصرف‌گرایی دارد. اما این‌که تصور کنیم هنر، صرفا وقوع زیبایی است، قدری خام دستانه به‌نظر می‌رسد. اینجاست که به شعر سهراب سپهری اشاره می‌کنم که می‌گوید:   «چرا در قفس هیچ‌کسی کرکس نیست» رویت کرکس در قفس، یک وضع غیرمعمول را به وجود می‌آورد که پذیرفتن آن نیاز به اندیشیدن دارد.
هنر درصدد ایجاد یک وضع دگرگون است. هنر می‌تواند خشم یا نفرت شما را برانگیزد. اصلا هنر برای این نیست که کسی صرفا از آن خوشش بیاید. هنر ما را در معرض یک وضع تازه قرار می‌دهد که تمام قراردادهای آن برآمده از ذهن هنرمند است. شما  هنگامی که برابر یک اثر هنری قرار می‌گیرید، با جهان شخصی خالق آن اثر روبه‌رو شده‌اید. او شما را از وضع غالب و رسمی جدا می‌کند و در برابر جهان شخصی خودش که از طریق اثرش متجلی شده قرار می‌دهد. حال در این هنگام شما ممکن است هیچ از آن اثر خوش‌تان نیاید، چون صرفاً ایده‌آل‌گرا نیست. ممکن است یک ناسازه را به تصویر کشیده باشد. و همین مسأله شما را خشمگین کند، اما مسأله اصلی همین جا است که شما دیگر آن برخورد متداول با پدیده‌ها را، آن مصرف‌گرایی را، در این مجال کنار گذاشته و حیرت می‌کنید و بعد فکر می‌کنید و بعد خیلی خوب فکر می‌کنید تا احتمالا برای‌تان سوالی پیش بیاید. قرار هم نیست تا مدتی طولانی در معرض آن اثر هنری قرار داشته باشد. همین که آن اثر به دلیل آن‌که کاملا انسانی است و نه ایده‌آل‌گرا، باعث شود شما در خود کنکاش کنید، موفق بوده. گاه یک اثر موفق می‌شود در مخاطبش حس پروازی خیال‌انگیز را متجلی کند و دقیقا همین و همین رخداد از ذات هنر برمی‌آید. کهنه نمی‌شود و ارزشش را  وامدار جهان روزمره نیست. به خودی خود دارای یک هویت فردی است که بازتاب جهان‌بینی مولفش است.  شما وقتی با یک اثر هنری روبه‌رو می‌شوید، مجبور هستید تا یک کنشی از خود بروز دهید. در لحظه اول یک مواجهه لحظه‌ای، بعد کمی عمیق‌تر و بعدتر ممکن است، قرابتی طولانی با آن اثر احساس کنید. در این بین شما از خود واکنش‌هایی شخصی نسبت به آن اثر بروز می‌دهید. این‌جاست که انسان از آن قاعده‌های کسل‌کننده و الگوهای از پیش تعیین‌شده در جهان روزمره فاصله می‌گیرد و قدم به یک ساحت نو و یک وضع تازه می‌گذارد و همان‌طور که در بالا اشاره کردم دیگر ارزش‌گذاری آن اثر هنری براساس یک شابلون کلی که می‌گوید زیبا هست یا زیبا نیست. خوشم آمد یا نیامد، سنجیده نمی‌شود، بلکه ارزشش را در وضعیتی که خود خلق کرده می‌جوید. مخاطبش را وادار به فکر می‌کند و همین فکر کردن باعث می‌شود تا مخاطب قدری بیشتر خود را در مسیر آن اثر هنری کشف کند.  آثار هنری هیچ‌گاه گرفتار گذر زمان نمی‌شوند، زیرا تاریخ مصرف ندارند. الزام برای وجود آنها را نیرویی در درون انسان‌ها تضمین می‌کند که آن نیرو چیزی نیست جز میل به کشف‌کردن درون خود... و آثار هنری تا مادامی که نوید این رخداد و این کشف را در درون انسان‌ها دارند، نه کهنه می‌شوند و نه تاریخ مصرف‌شان می‌گذرد. زیرا وقوع‌شان کاملا براساس زندگی بشر است و معمولا رویت‌شان در مخاطب حس غرور را متبلور می‌کند. حسی که جهان ملال‌انگیز و روزمره، هر روز از انسان دریغ می‌کند. آری هنر نجات‌دهنده است.

 


تعداد بازدید :  233