شماره ۵۷۹ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۲ خرداد
صفحه را ببند
آرزوی برنامه‌مداری!
نقدی به دگرگونی‌های ساختار آموزشی و پرورشی ایران

محمدرضا نیک‌نژاد  عضو کانون صنفی معلمان ایران

دولتمردان آمریکا هنگام جنگ سرد در برابر کامیابی‌های فضایی شوروی قرار گرفتند و البته غافلگیر و با دو پرسش اندیشه‌سوز روبه‌رو شدند. نخست آن‌که شوروی‌ها چه کردند که کامیاب شدند؟ دوم آن‌که چه باید کرد تا از آنها جلو بزنند؟ آمریکایی‌ها پی بردند که هر دو پرسش یک پاسخ دارد و آن تمرکز بر آموزش و پرورش است. فرادستان آمریکا برای جبران این پس‌افتادگی با اندیشیدن، برنامه‌ریزی‌های دقیق و با بکارگیری نیروهای اندیشمند و توانا  طی چند سال توانستند به جایگاه امروزی خویش دست یافته و در یک رقابت پیچیده  سیاسی، علمی و اقتصادی دشمن دیرینه خویش را کنار بزنند.
این مقدمه برای این بود که نشان دهد توان و پتانسیل‌های آموزش و پرورش برای رسیدن به جایگاه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حتی نظامی بسیار بالا بوده و هر کشوری که امروز سری در سرها درآورده و در جهان شتابان امروز به حساب آورده می‌شود، آغازگاه حرکتش بالندگی در آموزش، روش‌ها و ابزارهای نوین آن است. البته نمونه‌های آن نیز کم نیست مانند ژاپن و آلمان با دو جنگ ویرانگر، فرانسه و بریتانیا، چین و... در این میان برنامه‌ریزی‌های خرد و کلان بی‌گمان یکی از بنیادین‌ترین ابزارها برای دستیابی به آموزشی کارا و توانمند است. آموزش و پرورش به‌عنوان  نهادی نوین با اندیشگی و برنامه‌ریزی زاده شده است و به بالندگی می‌رسد و جامعه را نیز رشد می‌دهد. از این‌رو برنامه‌ریزی و تعریف هدف‌ها و روش حرکت به سوی آنها از مهم‌ترین زمینه‌های داشتن آموزش و پرورشی پویا و کاراست. اما جایگاه برنامه‌ریزی و هدف‌مداری در آموزش‌وپرورش کشور ما چگونه بوده و اکنون چگونه است؟ در سال‌های پایانی سلسله قاجار، آموزش‌وپرورش نوین، به کشور راه یافت و در دوره پهلوی نخست گسترش کمی فراوانی پیدا کرد که بی‌گمان چنین پیشرفت‌های تندی بی‌برنامه‌ریزی نمی‌توانست انجام گیرد. اما در این دوره افزون بر گسترش آموزش‌های نوین، آموزش‌وپرورش وظیفه گسترش بهداشت و بهسازی فرهنگی و اجتماعی و به نوعی تجدد را نیز برعهده داشت و البته به پیشرفت‌های چشمگیری نیز دست یافت. در دوره پهلوی دوم بهسازی و گسترش کمی و البته کیفی آموزش ادامه یافت. اما در دهه پنجاه این رشد کاهش یافت. برخی زمینه چنین افتی را افزایش جوانان درس خوانده بیکار، بحران‌های سیاسی- اجتماعی این دوران و البته پیوند نهادهای آموزشی با سازمان‌های جهانی مانند یونسکو و هماهنگی با سیاست‌های جهانی آن و ...  می‌دانند.
اما پس از انقلاب و با  دگرگونی‌های باور نکردنی‌ای که در زمینه‌های آموزشی و به‌ویژه پرورشی پدید آمد و با این رویکرد که پایه‌های آموزش و پرورش نوین، غربی است و باید از ریشه دگرگون شود، بیش از هر زمان دیگری نیاز به تعیین هدف و برنامه‌ریزی برای دگرگونی‌های مورد نظر حاکمان تازه احساس می‌شد. اما بحران‌های سال‌های نخست انقلاب و پس از آن جنگ، فضای درخور برای آن چه که دولتمردان به دنبال‌اش بودند، فراهم نکرد و برنامه‌ریزی در زمینه‌های آموزشی چندان نمود پیدا نکرد. اما با پایان جنگ و آغاز دوران سازندگی و پس آن اصلاحات، نیاز به تعیین هدف‌های کلان و برنامه‌دار شدن نهاد آموزش بیش از هر زمان دیگری احساس شد. از این‌رو بود که فرادستان آموزشی کشور در اندیشه پایان بخشیدن به دوران بی‌برنامگی افتادند و سنگ بنای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش در دوران اصلاحات نهاده شد. کمتر از یک دهه تهیه آن به درازا کشید و در دوران دولت   احمدی‌نژاد به پایان رسید و قرار بود قانون اساسی آموزش‌وپرورش باشد.
سند تحول بنیادین که با رویکردهای اصلاحی آماده شده بود با رسیدن به اصولگرایان دچار دگرگونی‌های باورنکردنی‌ای به‌ویژه در هدف‌ها و راهکارها شد. بسیاری از بخش‌های نوین آن‌که می‌توانست آموزش‌وپرورش را به سوی بالندگی و رشد ببرد در این دوران دست‌کم از درونمایه خالی شد یا به بیراهه رفت. سندی که قرار بود آموزش‌وپرورش را از نهادی باری به هر جهت و بی‌برنامه برهاند، خود دچار بی‌برنامگی و اجرای سلیقه‌ای شد.
نخستین ضربه را وزیر آموزش‌وپرورشی به آن زد که اصرار بر اجرای سریع آن داشت. حاجی بابایی که در یک تصمیم ناگهانی سند تحول را در جایگاه اجرا قرار داده بود، بدون آن‌که به اولویت‌ها توجه کند و گام اجرای آن را نه اولویت یک یا دو یا... بلکه اولویت صدودوازدهم قرار داد و پیش از پدیدآوری زمینه‌های درخور برای اجرا، به سراغ دگرگونی‌های ساختاری یعنی 6-3- 3 رفت – گرچه در سند ساختار می‌باید 3-3-3-3 می‌شد! از این هم شگفت‌آورتر آن‌که تغییرات نیز از کمر آغاز شد و حاجی بابایی دستور داد تا در کمتر از یک سال، پایه ششم را به ساختار آموزشی افزوده و از این پایه به سوی بالا و پایین تغییرات را دنبال کنند! ساختار ده‌ها ساله دبستان‌ها یعنی شکل پنج پایه‌ای آن، نمی‌توانست به‌گونه‌ای ناگهانی یک پایه افزایش را تاب آورد و بی‌گمان دبستان‌ها و به دنبال آن ساختار آموزشی را با چالش‌های کوری روبه‌رو کرد.
کمبود شدید نیروی انسانی،آماده نبودن درونمایه‌های آموزشی، مناسب نبودن فضای‌های آموزشی، آموزش ندیدگی آموزگاران، عدم آمادگی و البته توجیه خانواده‌ها و... آموزش‌وپرورش را که باید یکی از برنامه‌مدار‌ترین نهادهای یک کشور باشد، دچار آشفتگی و شلختگی کرد. بزرگترین دشواری سند تحول آموزش و پرورش نداشتن ضمانت اجرایی و عدم پایش اجرای آن به وسیله نهادهای نظارتی ازجمله شورایعالی آموزش و پرورش و دفتر پژوهش‌های این وزارتخانه بود. شوربختانه این نهادها در یک هماهنگی درک نکردنی، وزیر پر شتابِ آموزش و پرورش را تایید  و دست‌کم رفتارهای او را با سکوت خویش همراهی می‌کردند. سندی که قرار بود قانون اساسی آموزش و پرورش باشد در کمتر از یک‌سال 70‌درصد تغییر کرد و زمینگیر شد. چنان که اکنون نیز پس از دو‌ سال از آمدن دولت تازه هنوز هم بسیاری از دشواری‌های نهاد آموزشی، پیامد برخورد سلیقه‌ای وزیر دولت اصولگرا با مهم‌ترین سند آموزش‌وپرورش در همه دوران‌هاست. اما پرسش این‌جاست که آیا با چنین رفتارهایی باید چشم به راه توسعه‌ای ماندگار و ارزشمند در نهاد آموزشی باشیم؟ آیا با چنین رویکرد‌هایی می‌توان آموزش و پرورشی نوین، پویا و سازنده را به انتظار نشست؟! بی‌گمان نه!


تعداد بازدید :  200