شماره ۵۷۹ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۲ خرداد
صفحه را ببند
نیاز به «خود بودن» و زندگی هنجارمند

امیرحسین جلالی روانپزشک

اینکه دامنه و محدوده حوزه شخصی افراد تا کجاست سوالی است که حتی برای یک بار هم که شده ذهن ما را به خود مشغول کرده است و ذاتا همه ما به دنبال این هستیم تعریفی را بیابیم که بتواند این محدوده را برایمان مشخص کند.
انسان در طول زندگی خود در چندین مرحله دچار تفرد می‌شود. اولین تفرد خیلی زود در سن   5/1 تا 2 سالگی رخ می‌دهد، البته در سنین دیگر نیز این اتفاق تکرار می‌شود. تفرد باعث می‌شود که فرد آرام‌آرام متوجه ماهیت مستقل هم خود و هم دیگران ‌شود. معمولا دنیای کودک پیش از این دوران به این شکل است که مرزی میان خود و دیگران قایل نیست و در قالب یک خودشیفتگی، فرد احساس می‌کند که دیگران بخشی از او هستند ولی به مرور متوجه می‌شود که خود و دیگران از هم مستقل هستند و در نتیجه مرزی میان خود و دیگران وجود دارد. در  5،  6 سالگی ما تفرد دوم را داریم و در نوجوانی و جوانی تفرد دیگری را تجربه می‌کنیم. بعد از ازدواج و تشکیل خانواده تفرد بعدی را از سر می‌گذرانیم و این رویه در مراحل بعدی همین‌طور شکل می‌گیرد اما اساس آن در درون خانواده است. نقش مادر در ابتدا و نقش پدر در مرحله بعد به‌عنوان اولین مراقبان در ایجاد این تفرد موثر و تاثیرگذار است؛ میل به استقلال در فرد وجود دارد و در مقابل باید محیط واکنش مناسبی نسبت به این میل نشان بدهد تا این استقلال و تمایل به جدایی را، چارچوب بدهد و به رسمیت بشناسد. زمانی که افراد نمی‌توانند به حریم شخصی دیگران احترام بگذارند درواقع نمی‌توانند برای خود حریم شخصی قایل شوند و اینچنین در رشد فرد اختلال ایجاد می‌شود. جامعه ما جامعه جمع‌گرایی است. در جوامع جمع‌گرا برخلاف فردگرا، فرد در ضمیر جمع تعریف می‌شود تا هویت شخصی خود را داشته باشد به همین دلیل حریم شخصی و حوزه خصوصی در جوامع ما غریب به‌نظر می‌رسند. براساس پیشینه تاریخی و فرهنگی  خود، ما همیشه دوست داشتیم در  قبیله و  عشیره زندگی کنیم اما بخشی از اینها نیازهایی بوده که در طول تاریخ وجود داشته و باعث بقای جامعه می‌شده است. بخشی از آن نیز برمی‌گردد به تربیت و نگاه روانشناختی فرهنگی جامعه که باعث می‌شده آن احساس استقلال را خانواده‌ها دوست نداشته باشند به فرزندان خود بدهند و این در فرهنگ ما است که دوست داریم بچه‌ها زیر پروبال خود ما باشند، البته این نگاه، نکات مثبتی دارد اما نکات منفی آن این است که  شاید استقلال را که به‌طور ذاتی در همه افراد وجود دارد و در مراحل مختلف بروز پیدا می‌کند را از فرد بگیرد.
طبعا نتیجه رشد روانی این است که فرد بتواند هم حریم شخصی خود را داشته باشد و هم برای حریم خصوصی دیگران احترام قایل باشد. زمانی که تفرد حاصل شود من می‌توانم احساس کنم که هم خودم هویت جداگانه‌ای هستم و هم دیگران. زمانی که تفرد در فرد بروز پیدا می‌کند نه‌تنها برای خود، بلکه برای دیگران  نیز حریم قایل است و این را قبول دارد که دیگران می‌توانند متفاوت از او فکر کنند و نظری مغایر او داشته باشند. با این تفاسیر او را در مجموع  به رسمیت می‌شناسیم  و طبعا او نیز ما را به رسمیت می‌شناسد و برای من این حق را قایل می‌شود که چیزهایی را بخواهم یا نخواهم یا مسائلی را پنهان کنم.
حریم خصوصی یا حوزه شخصی مثل بسیاری از مفاهیم جدیدی که وارد ادبیات ما شده‌اند هنوز جایگاه خود را نیافته‌اند، البته این طبیعی است چون این مفاهیم با برنامه‌ریزی وارد نمی‌شوند و برای این‌که این مفاهیم جایگاه اصلی خود را بیابند نیاز به یک تغییر و تحول اجتماعی و تغییر ذائقه دارند. این درحالی است که  در این مورد دچار نوعی آشفتگی هستیم و آنچه باید وجود داشته باشد و به شکل فرهنگ دربیاید را نداریم.به عبارت بهتر هنوز این فرهنگ در کشور ما ایجاد نشده چون هنوز در جامعه ما فردیت، رسمیت ندارد و هنوز افراد در حریم خصوصی هم دخالت می‌کنند و حوزه خصوصی وجود ندارد. نتیجه فرهنگ جاری در کشور ما این شده که آشفتگی و به هم ریختگی را در مرزها داریم و این غیرعادی نیست و نیاز به زمان دارد تا وضع جدید بتواند جای خود را در چارچوب فرهنگ ایرانی پیدا کند. هر فرد برای خود هویت شخصی- عناصری که شخص خود را با آنها می‌شناسد و تعریف می‌کند و نتیجه این می‌شود که احساس رضایت دارد-  و حریم شخصی دارد و می‌تواند به‌عنوان یک انسان نظری مخالف جامعه داشته باشد ...

و زمانی که مرزی وجود ندارد و فرد از آنها محروم است ایجاد اغتشاش می‌کند؛ به‌عنوان مثال در یک چهارراه اگر پلیس وجود نداشته باشد و رانندگان رعایت اصول راهنمایی و رانندگی را نکنند و چراغ هم به درستی کار نکند و مکانیزم‌های درونی افراد هم کارشان را درست انجام ندهند، هرج‌ومرج پیش می‌آید. طبیعتا اگر افراد مرز داشته باشند در جامعه می‌توانند به معیارهای اجتماعی تن بدهند. افراد نیاز دارند دیده شوند، نیاز دارند در جایی آزادتر عمل کنند و زمانی که این نیازها برآورده نمی‌شوند همه چیز به هم می‌ریزد. زمانی که برای افراد حریم و برای  هویت شخصی‌شان احترام قایل شویم می‌توانیم انتظار داشته باشیم که هنجارهای اجتماعی توسط افراد رعایت شود. حتی کسانی که در پی این هستند در جامعه هنجاری وجود داشته باشد با نادیده گرفتن این نیازها به اجبار نمی‌توانند این هنجار را در جامعه ایجاد کرده و رواج بدهند. هرگاه به هر نیاز ذاتی‌ای پاسخ داده نشود، آن نیاز ایجاد ناهنجاری می‌کند. به‌طورکلی برای رسیدن به رشد، شکوفایی، خلاقیت و آرامش باید به نیاز استقلال فرد توجه شود. فرد با داشتن استقلال در حقیقت فضاهایی برای انتخاب‌های شخصی خود می‌یابد و می‌تواند خود آزمون و خطا  کند. این حس است که احساس سرزندگی و نشاط را در افراد ایجاد می‌کند و نتیجه این می‌شود که فرد نسبت به جامعه خود احساس تعلق می‌کند و به آینده امیدوارتر خواهد شد. نیاز استقلال و داشتن هویت و حریم خصوصی یک نیاز پایه‌ای و اساسی است و همان‌طور که فرد به آب و غذا و اکسیژن نیاز دارد به استقلال و دیده شدن  و به خود بودن هم نیاز دارد.


تعداد بازدید :  268