شماره ۵۷۶ | ۱۳۹۴ شنبه ۹ خرداد
صفحه را ببند
كدام جوان؟

عباس عبدی

امروز (9/3/1393) روز جوان ناميده شده است، ولي گويي كه همچون همه نام‌گذاري‌هاي ديگر، براي اين موضوع نيز به برگزاري برنامه‌اي و به احتمال ايراد يك یا چند سخنراني و اينكه فلان مسأله جوانان مهم است كفايت خواهيم كرد و از همه جالب‌تر این‌که با شكل دادن يك سازمان يا وزارتخانه براي جوانان، مشكل آنان را به يك مسأله اداري و سازماني تقليل داده‌ايم و می‌خواهیم آن را از طریق اداری حل کنیم. ولي بياييد از منظر ديگري به موضوع نگاه كنيم. يك پيشنهاد بسيار ساده و در عين حال موثر تقديم مي‌كنيم. اجتماعي شدن هر جواني تحت تأثير نظام آموزشي، نظام رسانه‌اي، دوستان، نهاد دين و نيز خانواده است. اگر بخواهيم ببينيم كه آينده جامعه به كدام سو مي‌رود، بايد ببينيم، جوانان ما چگونه اجتماعي مي‌شوند و كدام ارزش‌ها، نگرش‌ها و رفتارها را پذيرفته و دروني مي‌كنند؟ پيشنهاد مشخص اين است كه يك مطالعه پيمايشي از فرزندان 15 تا 29ساله افراد انقلابي يا اصولگراي ناب صورت گيرد. فرزندان انقلابيون و اصولگرايان ناب از هر نظر تحت شديدترين عوامل اجتماعي‌كننده مطابق با معیارهای رسمی هستند. از نظر دين، از نظر رسانه، از نظر نظام آموزشي و نهاد دين و مهم‌تر از همه خانواده درحال اجتماعی شده رسمی هستند. اگر فرزندان مذكور از حيث ارزش‌هاي موردنظر نسبت به پدران و مادران خود يك گام مذهبي‌تر، اصولگراتر و انقلابي‌تر بودند يا حداقل در همان حد بودند، مي‌توانند اميدوار باشند كه آينده اميدبخشي در انتظارشان و ارزش‌هاي موردنظرشان است. ولي اگر چنين نبود، در اين صورت آيا عاقلانه نيست كه گمان كنند، وقتي كه با همه ابزارهاي اجتماعي كردن حتي نتوانسته‌اند، فرزندان خود را در مسير ارزش‌هاي موردنظر نگه دارند، چگونه انتظار مي‌توان داشت كه فرزندان ساير مردم به اين مسير رهنمون شوند؟ فراموش نكنيم كه پيش از انقلاب اين اتفاق افتاده بود، به اين معنا كه گرايش‌هاي مذهبي، نه‌تنها نزد جوانان و فرزندان بسیاری از خانواده‌هاي مذهبي بيش از پدران و مادرانشان شد، بلكه نزد فرزندان خانواده‌هاي غيرمذهبي هم اين گرايش ديده شد و رشد يافت. گمان نمي‌كنم كه كسي ترديد داشته باشد كه نتيجه اين مطالعه، نشان‌دهنده وجود شكافي اگر نگوييم عميق؛ حداقل شکاف نسبي ميان دو نسل مورد مطالعه است. مصاديق آن را به‌‌وفور مي‌توان در جامعه ديد. نه در شهر كه حتي در روستاها هم اين موارد ديده مي‌شود. شاخص‌هاي آن را در رفتارها و عقايد گوناگون مي‌توان سنجيد و عرضه كرد.
از اين مقدمه چه نتيجه‌اي بايد گرفت؟ آيا بايد گفت كه دست‌ها را بايد بالا برد؟ آيا اينها به منزله شكست است و نبايد به آن تن داد؟ پاسخ اين است كه یک علت مهم بروز اين وضع، برخورد نادرست نسل پيش در همه عرصه‌هاي خانواده، رسانه، دين و رسانه و آموزش و پرورش است. نسلي كه گمان مي‌كند همه حقيقت نزد اوست و بايد همه را به راه راست هدايت و به بهشت موعود رهنمون كند. نسلي كه گمان مي‌كند اگر خودش به ارزش‌ها و نگرش‌ها و رفتارهايي رسيده آن حق مطلق است، پس آيندگان نيز بايد به نتيجه مشابهي برسند؟ نسلي كه يك لحظه به خود زحمت نمي‌دهد كه فكر كند، دير يا زود رفتني است، و همان‌طور كه آنان به خود حق دادند كه راه و روشي را برگزينند كه گمان مي‌كردند درست است، بايد اين حق را براي نسل‌هاي بعد از خود نيز به رسميت بشناسند و سلطه این نسل پا به سن گذاشته به منابع قدرت، براي اعمال و حقنه ارزش‌ها و نگرش‌هاي آنان به ديگران حقانيتي ايجاد نمي‌كند. نسلي كه اگر زور نگفته بود، شايد فرزندانش با او همراهي بيشتري مي‌كردند، يا حداقل عليه آنان جبهه‌گيري نمي‌كردند. نسلي كه اين راه را مي‌خواهد آن‌قدر ادامه دهد تا سرش به ديوار بخورد، آنگاه تقصير را بر گردن نسل‌هاي سوم و چهارم بيندازد. نسل بزرگ‌تر، دوره جواني خود را چنان كه خواستند گذراندند، كسي به آنان تحميل نكرد. آنان ميان مسجد و كاخ جوانان، اولي را برگزيدند، آنان ميان خوش‌بودن فردي و در خدمت جامعه بودن اولي را برگزيدند، آنان ميان راحتي و جنگ، دومي را برگزيدند، آنان ميان ثروت و استغنا دومي را انتخاب كردند و... همه را خودشان برگزيدند، آنچه كه در اين ميان و در درجه اول اهمیت بود، نه محتواي انتخاب‌ها كه اصل آزادي انتخاب بود. ولي اشتباه از زماني آغاز شد كه اين حق را از نسل‌هاي بعد از خود دريغ داشتند و اختيار را از آنان سلب كردند و با انگ زدن خيال خود را آسوده كردند، و اينجا بود كه نسل‌هاي بعدي گام به گام براي اثبات حق انتخاب خود مجبور شدند گزينه‌اي غير از آنچه كه براي او در نظر گرفته شده بود را برگزينند و اين گزينه‌ها درواقع شيوه اثبات حقِ انتخاب بود، و اينجاست كه متوجه آن جمله معروف مي‌شويم كه «مردم به آنچه كه نهي مي‌شوند حريص‌تر مي‌شوند». اين حريص‌تر شدن براي اثبات حق انتخاب است. وقتي كه با دو نسل بعد از انقلاب چنين رفتار كرديم، اكنون مانده‌ايم كه با اين نسل آخري چكار كنيم؟ نسلي كه فرصت اجتماعي كردن آن دير يا زود به كلي از دست خواهد رفت، به ويژه كه رسانه‌هاي مدرن اين آخرين تكيه‌گاه نسل اول را از انحصارش خارج كرده است و درحال شكل دادن يك جامعه‌اي از نسل جدید، درون جامعه بزرگتر است جامعه بزرگتری که هر روز که می‌گذرد درحال آب شدن است.
مشكل جوانان سازمان و وزارتخانه و امثال آن نيست. مشكل وجود نگاه قيم‌مآبانه و هدايت‌گرانه غيراختياري است كه براي كوچكترين كارهاي آنان دستورالعمل‌ها و امر و نهي‌هاي روشن دارد و همين مسأله موجب واكنش اين نسل به تمامي آنچه كه پدران و پدربزرگانش مي‌گويند شده است. تا وقتي كه اين نگرش اصلاح نشود، به‌طور قطع و يقين اين شكاف بيش از پيش ژرف‌تر خواهد شد و چنين مباد، كه اين شكاف روزي به نقطه غيرقابل ترميم برسد.


تعداد بازدید :  300