شماره ۵۷۶ | ۱۳۹۴ شنبه ۹ خرداد
صفحه را ببند
ماجرای 15 خرداد از زبان بازماندگان ورامینی

|  محمد معصومشاهی  |

صبح روز سوم عاشورا به‌وسیله یکی از برادران که رابط بین روحانیون قم و مردم ورامین بود، خبر دستگیری حضرت آیت‌الله‌العظمی امام‌خمینی در شهر ورامین منتشر شد.
انتشار این خبر سبب جنب‌وجوش مردم شد و دقیقه به دقیقه بر عصبانیت و خشم مردم افزوده می‌شد و درصدد چاره و اعلام حمایت نسبت به ساحت مقدس مرجع و رهبر خود یعنی امام عزیز بودند. سرانجام کسبه، مغازه‌های خود را تعطیل و شروع به فعالیت کردند و درصدد چاره‌اندیشی بر‌آمدند. مأموران شهربانی رفت‌وآمد و خروش آنها را مشاهده کرده بودند و جهت خنثی‌کردن یا سرکوبی جنبش برآمدند.
به یکی از کسبه به نام امیر (علی) اکبری دستور می‌دهند مغازه‌ات را باز کن، ایشان که سخت عصبانی بود با خشونت جواب می‌دهد که من نوکر دولت نیستم که مغازه‌ام را به حرف شما ببندم یا بازنمایم، شغل آزاد و اختیاری دارم. مشاجره لفظی سبب شد گزارش به شهربانی برود.
 نزدیک ظهر دو نفر از کسبه به نام امیر اکبری و استاد نادر محمدی- که معروف به محمد محمدی چراغ‌ساز می‌باشد - به‌وسیله شهربانی دستگیر شدند. یکی دیگر از کسبه به نام حاج‌سیدآقا احمدی، پدر بزرگوار حاج‌سیدمصطفی احمدی که از طلاب فاضل قم بود، با یکی از برادران مسجدی به نام حاج‌غلام‌حسین معصومشاهی به مردم اعلام کردند، دو نفر از برادران ما را شهربانی دستگیر کرده، برای نجات آنها به شهربانی می‌رویم. اینها جلو و جمعیت عقب‌سر اینها به طرف شهربانی روانه شدند. مأموران شهربانی که به وحشت افتاده بودند، مانع ورود مردم به شهربانی شده و دو نفر بزرگتر جمعیت را به‌درون شهربانی جهت مذاکره بردند. به‌طوری‌که نقل می‌کنند آقای حاج‌سیدآقا احمدی به رئیس شهربانی می‌گوید: آقای رئیس این دو نفر را آزاد کنید والا به ضرر شما تمام می‌شود. پس از مذاکره رئیس شهربانی به‌نام سرهنگ حجتی با تهران با بی‌سیم تماس می‌گیرد و جریان را گزارش می‌کند.  از بالا دستور آزادی دو نفر صادر می‌گردد. بعدازظهر بود آن دو نفر آزاد می‌شوند. آنها در معیت جمعیت به‌سوی مسجد حرکت می‌کنند. مردم از آزادی این دو نفر مسرور ولی در اصل مرجع والای خود را در بند رژیم سفاک می‌دیدند و قرار و آرام نداشتند. دورهم جمع می‌شدند و با هم مذاکره می‌کردند.
در این بین خبر رسید که جمعیتی از امامزاده جعفر به‌‌سوی ورامین می‌آیند. مردم نگران و خشمگین به استقبال مردم امامزاده جعفر رفتند. بدون هیچ مذاکره‌ای به آنها پیوستند و متحدا به‌سوی تهران حرکت کردند. شهربانی از ازدیاد جمعیت وحشت کرده بود و جرأت جلوگیری نداشت.
جذابیت نهضت و راهپیمایی طوری بود که امکان برگشت برای هیچ‌کس نبود که بتواند جمعیت را رها کرده و برگردد. از شهربانی عبور کردند و مسیر بین ورامین و پل کارخانه طی شد. اینجانب که در بین جمعیت بودم و پیش می‌رفتم به فکر افتادم که بهتر است در خیابان روغن‌کشی رفته و از مغازه شهید امیر معصومشاهی که یکی از شهدای 15خرداد است، تعدادی سیگار و شکرپنیر بگیرم و در میان جمعیت خسته توزیع نمایم.
همین که از جمعیت رها شدم و به مغازه شهید امیر معصومشاهی رفتم، دیدم مشغول کسب است، به او اظهار کردم که مقداری شکرپنیر و سیگار بدهید. گفت برای چه؟ گفتم: این جمعیت که روی پل کارخانه در حرکت هستند علیه دیکتاتوری‌های رژیم قیام کردند و به حمایت از مرجع و پیشوای خود به‌سوی تهران می‌روند تا در تهران اعلام حمایت از مرجع تقلید‌شان نمایند. بلافاصله کار و کسب را تعطیل کرد و گفت: من هم می‌آیم. من به او تعارف کردم شما مشغول کسب‌تان باشید.
او نپذیرفت. کارد دسته‌سفیدی که روی پرونده‌اش در پزشکی‌قانونی نگهداری شده است، برداشت و در بغل گذاشت و مقداری سیگار و شکرپنیر برداشت و به‌سوی جمعیت حرکت کرد. آمدیم به جمعیت پیوستیم از جلوی ژاندارمری گذشتیم. البته مأموران ژاندارمری هم مزاحم نشدند فقط حالت تدافعی گرفته بودند و با اسلحه‌های گوناگون روی بام و در ژاندارمری آماده بودند. قریب بیست کیلومتر به طرف تهران از امامزاده جعفر تا پل‌باقرآباد راه است یا کمتر.


تعداد بازدید :  272