شماره ۵۷۶ | ۱۳۹۴ شنبه ۹ خرداد
صفحه را ببند
حقیقت کدام بود و خیال کدام؟

|  ویرجینیا وولف|

آیا باید جنگ را مقصر بدانیم؟ در اوت 1914 که توپها شلیک شد، آیا مردان و زنان به راحتی در چهره یکدیگر خواندند که عشق و عاشقی نابود شده است؟ بی شک دیدن چهره رهبرانمان در نور آتشبار
 (به خصوص برای زنان با خواب و خیال هایشان درباره تعلیم وتربیت و چیزهای دیگر) ضربه روحی تکان دهنده ای بوده. این رهبران- آلمانی، انگلیسی، فرانسوی- چقدر زشت به نظر می آمدند، چقدر ابله. اما هرچیز یا هر کس را هم مقصر بدانیم، آن خیالی که الهام بخش تنیسون یا کریستینا روزتی بود تا با آن شور و حرارت درباره آمدن معشوق خود شعر بسرایند، امروز نسبت به آن زمان به مراتب نادرتر است. کافی است بخوانیم، نگاه کنیم، گوش بدهیم، به خاطر بیاوریم.  اما چرا دنبال مقصر بگردیم؟ اگر آن خیال واهی بود، چرا آن فاجعه را، هرچه بود، نستاییم،
 فاجعه ای که آن خیال واهی را از میان برد و حقیقت را جایگزین آن کرد؟ زیرا حقیقت... این نقطه ها نشان دهنده محلی است که در جستجوی حقیقت، پیچ جاده را به طرف فرنهام رد کردم. بله البته، از خودم پرسیدم حقیقت کدام بود و خیال کدام. برای مثال حقیقت آن خانه ها چه بود که هم اکنون، هنگام غروب، با پنجره های قرمزشان محو و آکنده از شادی بودند، اما ساعت 9 صبح با شیرینی ها و بندهای پوتین هاشان، زمخت و قرمز و نکبت بار جلوه می کردند؟ و درختان بید و رودخانه و باغ هایی که به سمت رودخانه گسترده بودند- و حالا لفاف رازآلود مه
 آنها را در خود می پیچید اما در نور تلالویی طلایی و قرمز رنگ داشتند- کدام حقیقت بود و کدام خیال؟
برشی از« اتاقی از آن خود»


تعداد بازدید :  221