شماره ۵۷۶ | ۱۳۹۴ شنبه ۹ خرداد
صفحه را ببند
احصایی در شطرنج سرنوشت
تجلی باورهای خانوادگی در سیما ی مرد هنرآفرین

علی پاکزاد

محمد احصایی متولد ‌سال ۱۳۱۸ در قزوین و فارغ‌التحصیل دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است که کمتر حاضر به مصاحبه می‌شود. کارهایش را در آرامش انجام می‌دهد و همواره حاصل آثارش در خور تحسین بوده است. آشنایی با کارهای احصایی به سال‌های دور برمی‌گردد؛ دوران کودکی‌ام پر بود از سوال‌هایی که با دیدن تابلوهای آویخته به دیوار خانه، در ذهنم ایجاد می‌شد، یکی از آنها نقاشیخط استاد احصایی است که مادرم آن را خریده بود و امروز به همان دوران فکر می‌کنم، به دوران کودکی خودم و تابلوهای احصایی و گذشته او که حضور همراهانی همچون عباس کیارستمی، مرتضی ممیز، علی‌اصغر معصومی، آیدین آغداشلو و... در کنارش، باعث شد او به‌عنوان یک نقاش و خوشنویس به هنر گرافیک بیشتر نزدیک شود. همه اینها مقداری می‌شود تا به سراغ استاد بروم. کنج خلوتش جایی است در جاده هراز...
شاید برای شما که خواننده روزنامه هلال‌احمرید، جالب است بدانید احصایی بیش از نیم‌قرن پیش کارش را به‌صورت حرفه‌ای با مجله جمعیت شیر و خورشید سرخ جوانان ایران آغاز کرده بود. او می‌گوید: «فکر می‌کنم تنها نهادی که از قدیم‌الایام در کشور ما وجود داشته و مردم هم با آن حس خويشتن‌پنداری دارند جمعیت هلال‌احمر است زیرا  این نهاد از آن دسته نهاد‌هایی است که در کشور، فرهنگ داوطلبی و خیرخواهی را سرلوحه شعارهای خود قرار داده و در این راه هم تا حد زیادی موفق بوده است. من   به‌شخصه فعالیت حرفه‌ای خود را از همین نهاد شروع كردم.»
احصایی، ماجرای آشنایی‌اش با هلال‌احمر را این‌گونه برایم بیان می‌کند: «بعد از اتمام دانشگاه و فارغ‌التحصیلی از دانشسرای تهران یا باید به سربازی می‌رفتم یا این‌که اگر واجد شرایط بودم، وزارت آموزش‌وپرورش به من پیشنهاد می‌داد که به‌جای 2‌سال خدمت سربازی، 5‌سال در خدمت وزارت آموزش‌وپرورش باشم و به شغل مقدس معلمی بپردازم. من هم از این قائله مستثنی نبودم و به این جمع اضافه شدم و به یکی از روستاهای شهرری اعزام شدم تا در آن‌جا مشغول تدریس شوم. بعد از یک‌سال رئیس آموزش‌و‌پرورش شهرری در آن زمان برای سرکشی به این ده آمد و با من دیدار کرد و طی این دیدار به من پیشنهاد داد تا به اداره مرکزی آموزش‌وپرورش شهرری نقل‌مکان کنم و من هم پذیرفتم. بعد از کمی فعالیت و دید و بازدیدهای فراوان، دیداری با دکتر اکرامی داشتم که آن زمان رئیس نهاد جوانان شیروخورشید سرخ در کشور بودند. برحسب اتفاق، دکتر اکرامی بعضی از طرح‌های مرا دیده بود و پیشنهاد کار در مجله شیروخورشید را به‌من داد و قرار شد که بعد از استخدام به‌عنوان گرداننده این مجله شروع به کار کنم که همین‌گونه هم شد. از آن به بعد من عضو نهاد جوانان بودم و در فعالیت‌های آنان به‌گونه‌ای سهیم شدم. هرچه می‌گذشت، بیشتر با فعالیت‌های خیرخواهانه و داوطلبانه آشنا می‌شدم. طرح‌های من کم‌کم در بیشتر کتاب‌های درسی آن زمان جایی را برای خود باز کرد و با گذر زمان هم هیچ‌تغییری در طرح‌های من در متون درسی به وجود نیامده است.»
بله! او جذب نهاد جوانان شد، اما پیشینه کار داوطلبانه و گرایش به نیکی‌کردن، موضوعی بود که ریشه در پرورش خانوادگی‌اش داشت. شاید نخستین جایی که هرکس یاد می‌گیرد، دغدغه دیگران را داشته باشد و کمک به دیگران را فرابگیرد خانواده است. احصایی از این مهم مستثنی نبوده است. او در ارتباط با خانواده‌اش این‌گونه می‌گوید: «من در خانواده متوسطی بزرگ شده‌ام. گرچه پدر و مادر من افراد زحمتکش و با دیسیپلینی بودند اما در ظاهر ما خانواده متمولی قلمداد نمی‌شدیم. در خانه و خانواده ما، پدر و مادر از بسیاری موضوعات مختلف گذشتند تا به ارزش‌هایی که باورشان بود، برسند. در طول زندگی همین ارزش‌ها پایه و اساس تربیت ما شد و تبدیل به رهنمودهایی شد تا ما  در زندگی شخصی‌مان به‌کار ببریم.
پدرم برای تربیت من مراقبت بسیار کرد؛ می‌توانم بگویم که سرسخت‌ترین پدر دنیا را داشتم اما این سختگیری‌ها به‌گونه‌ای بود که مرا ناراحت نمی‌کرد بلکه کمکی برای بهتر زیستن من بود. دوستان زیادی را در طول گذر عمر همراه خود دیدم اما آیین دوست‌یابی را از پدر فرا گرفتم، همیشه پدرم به من یادآور می‌شد که دوست، بخشی از شخصیت تو است؛ سعی کن با بهتر از خودت همراه شوی تا مورد قضاوت‌های بی‌جا قرار نگیری.»  خوب است بدانید که احصایی همین راه‌وروش را درمورد فرزندان خود به‌کار گرفته است. او پدری شده با نصایحی که راهگشا و سعادت‌بخش است. احصایی، دغدغه‌ها و نگرانی‌هایش را از مراقبت نادرست و نحوه صحیح برخورد با فرزندان در خانواده‌ها با ذکر خاطراتی جالب از زندگی خود بیان می‌کند: «یکی از مشکلات امروز جامعه ما شاید مراقبت‌نکردن درست‌وحسابی از فرزندان در خانواده است. در خانواده ما، پدر و مادر دو نقش متفاوت در تربیت فرزندان از خود نشان می‌دادند. پدرم همواره در تعیین منش زندگی و کسب بهترین نحوه آداب معاشرت با ما همراه بود و مادرم هم در مسائل و موضوعات شرعی ما را یاری می‌کرد. هیچ‌وقت یادم نمی‌رود، ایام ماه رمضان که می‌شد حال و هوای خاصی در خانه ما حکمفرما بود. نزدیک اذان مغرب که می‌شد مادرم می‌گفت، محمد جان اول نمازت را بخوان و بعد افطار کن. اما من زیربار نمی‌رفتم و در جواب می‌گفتم، اول باید شکمم سیر شود و بعد نماز می‌خوانم. این گفت‌وگوها  طی زمان‌های طولانی در ذهنم ثبت شد و تأثیر بی‌بدیلی در رفتارهای من و زندگی شخصی‌ام گذاشت.»
شاید ذوق و حوصله و آرامش استاد، بهره‌ای باشد از تجربیات پدر. وی می‌گوید: «پدر و مادرم به زندگی من سروشکلی تازه بخشیدند.  پدر من نقاش ساختمان بود، از  آن نقاش‌هایی که یک کاری را که قبول می‌کرد، مدت‌ها طول می‌کشید تا آن را تحویل دهد. همه می‌گفتند که این همه صرف زمان برای یک نقاشی ساختمان عاقلانه نیست، حتی کسانی که برای او کار می‌کردند می‌گفتند، پدر شما به‌حدی به مسئولیتی که می‌پذیرد، اهمیت می‌دهد که این رفتار گاهی به ضرر کسب‌وکار ما و خود او هم تمام می‌شود. به قول خودش مدل المانی کار می‌کرد و قانون و مسئولیت‌پذیری را سرلوحه کارش قرار می‌داد.
این نوع رفتار در کانون خانواده هم به‌خوبی دیده می‌شد و تأثیر بسزایی در دوران جوانی  روی من گذاشته بود. آن نوع رفتار در دیروز، زندگی امروز من  در خانواده‌ا‌م را رنگین و متنوع کرده و تأثیر بسزایی داشته است. به‌طوری‌که من در کارهای حرفه‌ای و زندگی خانوادگی‌ام هم مشورت کرده و از راهنمایی‌های خانواده استفاده می‌کنم. مهم‌ترین آموزه‌ای که از خانواده‌ام یاد گرفتم، احساس‌مسئولیت است. این احساس به آدم حال سرخوشی می‌دهد، اگر مسئولیت‌پذیری را قبول داشته باشی و بپذیری، یکی از مهم‌ترین فضایلی است که می‌توانی کسب کنی.»
احصایی از‌ سال ۵۴ شروع به کشیدن تابلوهایی کرد که عمدتا با کلمه «الله» یا آیه «لااله‌الاالله» شکل می‌گیرد و به گفته خودش، نوعی ذکر تصویری «الله» و نمودی از عرفان و تصوف اسلامی است. او تاکنون چند نوبت به این کارها، که به‌نام کارهای الله معروف است، پرداخته و در آخرین دستاورد رنگ را به‌کلی از میان برداشته تا در بی‌رنگی و بی‌اختیاری سفید روی سفید و سیاه با سیاه که هردو تجلی از نور هستند، طرحی نو درانداخته باشد. این شکل از کار او به «الفبای ازلی» نیز شهرت یافته‌است. البته این علاقه شدید احصایی به کلمات آسمانی و به‌خصوص کلمه جلاله در زندگی‌اش نیز نمود بارزی داشته است. او همچنان قرآن را عزیز دانسته و رجوع به آن را یگانه راه نجات می‌داند و البته فعالیت‌هایی را نیز دراین‌باره از چندی پیش شروع کرده است. استاد از سال‌ها پیش به تحریر قرآن به قلم محقق مبادرت کرده و درحال‌حاضر مشغول نوشتن آن است. او تاکنون 20جزء از قرآن را نگاشته که شکل صفحات الهام‌گرفته از شیوه‌های هنری دوره مغول و تیموری است. احصایی می‌گوید: «من زمینه حضور قرآن را در میان زندگی و خانواده‌ام به‌خوبی مهیا کرده‌ام و امروز نیز خانواده سرحال و خوشحالی را در کنارم می‌بینم. قرآن راه‌گشایی بزرگ است که می‌تواند اثر مثبتی را در زندگی آدمیان بگذارد.» تجربیات استاد و نام و آوازه او در جامعه هنری و رسانه‌ای برکسی پوشیده نیست. تجربه‌ای که از همان دوران اشتغال در وزارتخانه‌های فرهنگ و آموزش‌وپرورش آغاز شده بود. از آن زمان که درگیر کتاب‌های درسی شد و آن‌جا به صفحه‌بندی و سپس سرپرستی آتلیه گرافیک مشغول می‌شود و پس از مدتی با عنوان کارشناس کتاب‌های راهنمایی و تالیف را پی می‌گیرد و قصه‌اش ادامه دارد تا به همین امروز. احصایی می‌گوید: «من علاقه زیادی به مجلات و روزنامه‌های مختلف دارم و اصلا خودم هم کارم را با مجله جوانان شیروخورشید شروع کردم اما هر دفعه که برای روزنامه‌ یا مجله‌ای لوگویی یا طرح گرافیکی یا خطی را طراحی کرده‌ام، آن مجله و روزنامه توقیف شده است. البته نه برای طراحی‌های من بلکه برای موضوعات دیگر که شاید این تصورات من است و  این‌گونه فکر می‌کنم که من هم تا حدودی در به وجود آمدن این اتفاقات سهیم باشم یا شاید هم همه اینها تصورات من است.»
البته پیش خودم می‌گویم که تصور استاد درست است. عرصه‌ای که استاد بدان اشاره دارد، عرصه تفکر و هوشیاری است و کدام کار استاد در آفرینش هر اثر، بی‌تدبیر بوده است؟ مگر نه این است که او بنیان‌گذار نقاشیخط در ایران است؟ کاری که این هنرمند چند‌سال بعد از نقاشان سقاخانه انجام داده بود و ابتدا با مخالفت و سپس با تقلید بسیاری از خوشنویسان روبه‌رو شده بود. با تمام این سختی‌ها او در کار نقاشیخط و ارایه و توسعه آن بیش از دیگران پایمردی کرده و تاکنون همچنان در عرصه‌های داخلی و بین‌المللی خوش درخشیده‌است.
شاید این تجارب بسیار احصایی از سالیان دور و دراز تا هم‌اکنون، او را صبور کرده است. خالی از لطف نیست که خاطره‌ای را که در همین زمینه برایم می‌گوید، در این‌جا بیاورم: «یکبار طی جلسه‌ای که در موزه هنرهای معاصر داشتم، جمعی از دوستان هنرمند حاضر بودند که می‌گفتند آقای احصایی چه بهایی، چه دقتی و چه مسئولیتی در کارهایمان داشته باشیم؟ مگر می‌شود! اکنون در عصری هستیم که پول بالای کارهای هنری نمی‌دهند و ما هرچه از خودمان مایه می‌گذاریم، فایده‌ای ندارد! من هم در جواب به آنها گفتم که پولتان را ندادند، برای کارتان ارزش قایل نبودند، مهم نیست! شما هم نفرینشان کنید(خنده حضار) اما کار را درست انجام دهید.»
استاد راست می‌گوید اما چه بسیار هنرمندانی که تاب‌وتحمل سختی را نداشتند و جلای وطن کردند. به یاد می‌آورم که خیلی از هنرمندان اکنون در ایران نیستند، مثل همان علی‌اصغر معصومی که روزگاری همراه احصایی بود. احصایی در این مورد هم حرف‌هایی شنیدنی دارد. وی می‌گوید:  
موضوعی که تا حد زیادی مرا ناراحت کرده، بحث مهاجرت است. البته مهاجرت تمام ایرانیان و ترک کشورشان دردناک است، اما عده‌ای هستند که برای جامعه مانند گوهری تمام‌عیار هستند و ترک کشور توسط آنها مانند تیری بر قلبمان می‌ماند. چندی پیش از خبری درباره مهاجرت 300 هزار نفر از مردم کشورمان و عده قابل‌توجهی افراد سرشناس مطلع شدم. با خود گفتم 3 بار ورزشگاه آزادی را با آن عظمت پروخالی کنید، تازه می‌شود تعداد افرادی که در این چند وقت اخیر از کشور مهاجرت کرده‌اند. بیشتر این افراد، انسان‌هایی باسواد هستند که می‌توانند تا حد زیادی برای کشور مفید باشند و نبود آنان دل هر دلسوزی را به‌درد می‌آورد.»
باری این‌روزها اقبال به کارهای احصایی همچنان ادامه دارد. افزون بر اقبال رسمی، احصایی در عرصه فروش آثار هنری در داخل و خارج کشور نیز رکورددار بوده ‌است. در‌سال ۱۳۸۵ گران‌ترین اثر نقاشیخط حراج کریستیز دوبی متعلق به او با نام «اسماءالله» بود. تاکنون رکورد استاد اما در فروش تابلویی به‌اندازه 2متر در 3 متر بوده با عنوان «او بخشنده است» که مبلغی بالغ بر یک‌میلیون و180‌هزار دلار ارزش‌گذاری شده است.
محمد احصایی آثار ارزشمندی در نقش برجسته دارد. در این بخش از فعالیت هنری نیز عنصر اصلی کارهای هنرمند همچنان خوشنویسی و بازی خلاقانه با حروف است. معروف‌ترین و محبوب‌ترین آنها نقش برجسته تالار اجتماعات دانشکده الهیات دانشگاه تهران است که در‌سال ۱۳۵۶ آن را اجرا کرده‌ است. اثری عظیم که درقالب حروف و بازی با حرکت و ترکیب کلمات به بازنمایی حسی شعر عطار در منطق‌الطیر و فراز و فرود سیمرغ پرداخته‌است. اثر دیگری که احصایی درقالب نقش برجسته آفریده، نمای سفارت ایران در ابوظبی است که آن‌جا  نحوه آفرینش هنری به‌کلی با تالار دانشکده الهیات در تهران فرق دارد و حروف تک‌رنگ بر زمینه‌ای به‌ظاهر کهنه و هندسی و انتزاعی آمده‌اند. حروفی که هنر خوشنویسی ما را درخطوطی چون ثلث و محقق، هم‌رخداد و مشترک با اعراب می‌کند و علاقه آنها را نیز برمی‌انگیزد.
احصایی درباره روش کار حرفه‌ای و زندگی شخصی‌اش نیز یک ملاک مهم دارد که آن هم براساس تحلیلی از او در تفاوت بازی شطرنج با تخته‌نرد است. وی در این‌باره می‌گوید: «یکی از مهم‌ترین موضوعاتی را که در زندگی سرلوحه کار خود قرار داده‌ام، تفاوت بازی تخته‌نرد و شطرنج بوده است؛ اگر دقت کنید در بازی تخت‌نرد، تاس است که در بازی تعیین تکلیف می‌کند و شما می‌توانید با یک تاس خوب و با بازی مناسب هرکسی را مغلوب کنید و بارها دیده‌ایم که شاگردان، استاد خود را در این بازی مغلوب کرده‌اند اما تا به‌حال نشنیده‌اید که یک استاد شطرنج مغلوب شاگردش شود! موضوع هم همین‌جاست که شما در شطرنج، سرنوشت بازی را خود در دست دارید و تصمیم می‌گیرید. من هم مدل زندگی‌کردن در خانواده و پیرامون مسائل کاری‌ام همین‌گونه بوده است و تاکنون نیز جواب گرفته‌ام.»

 پدرم برای تربیت من مراقبت بسیار کرد؛ می‌توانم بگویم که سرسخت‌ترین پدر دنیا را داشتم اما این سختگیری‌ها به‌گونه‌ای بود که مرا ناراحت نمی‌کرد بلکه کمکی برای بهتر زیستن من بود. دوستان زیادی را در طول گذر عمر همراه خود دیدم اما آیین دوست‌یابی را از پدر فرا گرفتم.

 در خانه و خانواده ما، پدر و مادر از بسیاری موضوعات مختلف گذشتند تا به ارزش‌هایی که باورشان بود، برسند. در طول زندگی همین ارزش‌ها پایه و اساس تربیت ما شد و تبدیل به رهنمودهایی شد تا ما در زندگی شخصی‌مان به‌کار ببریم.


تعداد بازدید :  202