شماره ۵۷۴ | ۱۳۹۴ چهارشنبه ۶ خرداد
صفحه را ببند
دشواری‌های جانبازان
آسیب‌های روحی و جسمی خانواده‌ها پس از جنگ

تصور این‌که جانبازان و خانواده‌هایشان با چه مشکلاتی دست‌وپنجه نرم می‌کنند بسیار سخت است، خانواده‌هایی که اساسا زندگی‌شان را وقف کارهای داطلبانه کرده‌اند. داوطلبی‌ای که با رفتن این جانبازان به جنگ شروع شده است و حالا خانواده‌هایی که داوطلبانه از این جانبازان نگهداری می‌کنند. خانواده‌هایی که گاهی بعد از جنگ شکل گرفته و همسران این جانبازان با وجود اطلاع  از مشکلاتشان، باز هم تصمیم به زندگی با آنها گرفته‌اند. می‌خواهیم به بخشی از زندگی این خانواده‌ها بپردازیم که شاید کمتر دیده شده است، یعنی مشکلاتی که همسران و فرزندان این جانبازان دارند و در این میان خانواده‌های جانبازان اعصاب‌وروان یکی از آسیب‌پذیرترین خانواده‌ها در میان دیگر جانبازان هستند. به امید این‌که بازتاب گوشه‌ای از زندگی این خانواده‌ها باعث شود مسئولان توجه بیشتری به این خانواده‌ها داشته باشند.
مراکز نگهداری از جانبازان اعصاب و روان
طبق گفته مسئولان، در کل کشور 10 بیمارستان وجود دارد که برای جانبازان اعصاب و روان درنظر گرفته شده است و حدود 100 مرکز مشاوره و مددکاری تحت‌پوشش بنیاد شهید و امور ایثارگران هم به ارایه خدمات درمانی و مشاوره‌ای به جانبازان اعصاب و روان اختصاص دارد.
مشکلات جانبازان اعصاب و روان
به‌گفته دکتر ابوالفضل ملک‌زاده، مدیرکل سابق بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران، یکی از مشکلات جانبازان اعصاب‌و‌روان به این مسأله برمی‌گردد که هنوز راهی برای تعیین دقیق میزان آسیب‌دیدگی آنها وجود ندارد و همین امر موجب می‌شود در تعیین‌ درصد جانبازی برای آنها مشکلاتی به‌وجود ‌آید و در نتیجه میزان بهره‌مندی این افراد از تسهیلات بنیاد شهید و امور جانبازان کاهش پیدا می‌کند. از سوی دیگر، از آن‌جایی‌که بیماری‌های اعصاب‌وروان مانند بیماری‌های جسمی نمود مشخصی ندارند، تشخیص مربوط بودن این بیماری‌ها به جنگ با دشواری‌هایی روبه‌رو است که این مسأله نیز روند اعطای تسهیلات به این افراد را با چالش مواجه می‌کند.
تاثیر بر خانواده
از سوی دیگر، فرزندان این جانبازان نیز با مشکلات عدیده‌ای مواجه می‌شوند؛ زیرا بیماری‌های اعصاب و روان روی اطرافیان نیز اثر می‌گذارد و احتمال ابتلای آنها به بیماری‌های روحی را بالا می‌برد.‌ به‌گونه‌ای که بسیاری از فرزندان جانبازان اعصاب و روان با افسردگی، افت‌تحصیلی و تعارضات شدید با پدر و سایر اطرافیان دست‌وپنجه نرم می‌کنند. این مسائل ضرورت توجه هرچه بیشتر نهادهای مسئول در این رابطه را نشان می‌دهد تا حمایت‌های مادی و به‌خصوص معنوی بیشتری از این خانواده‌ها داشته باشند که بیش از خانواده‌های سایر جانبازان در معرض بیماری‌های روحی و آسیب‌های اجتماعی قرار دارند.

سامره، همسر سیدصابر، جانباز 25‌درصد اعصاب و روان است که از ‌سال 74 با او زیر یک سقف زندگی می‌کند و حاصل ازدواج او، دو دختر و یک پسر است که دختر اول، در مقطع اول‌دبیرستان و دختر دوم در مقطع ششم‌ابتدایی تحصیل می‌کند. فرزند کوچک او هم یک پسر سه‌سال‌ونیمه است.
بی‌مهری مردم
خانم سامره درباره زندگی مشترک خود با این جانباز اعصاب‌و‌روان به خبرنگار مهرخانه گفت: صابر‌ سال 64 مجروح شد و من وقتی با او ازدواج کردم، می‌دانستم که جانباز اعصاب و روان است، اما قسمت بود که این ازدواج سر بگیرد. از همان ابتدا که ازدواج کردیم حالت عصبانیت داشت، اما تا‌ سال 89 مشکلش هنوز آن‌قدر حاد نشده بود که کارش به بستری‌شدن بکشد. همسرم رشته مکانیک صنایع خوانده و در همین زمینه کار می‌کرد، اما‌ سال 89 بیکار شد و این مسأله خیلی او را آزار می‌داد. از طرف دیگر، خاله‌اش هم مریض شد و شوهرخاله‌اش هم فوت کرد. صابر خاله و شوهرخاله‌اش را بیشتر از پدر و مادرش دوست داشت؛ چون خاله‌اش بچه‌دار نمی‌شد و صابر از 5 سالگی با آنها زندگی می‌کرد. از طرف دیگر، برخوردهای بدی از طرف بعضی از مردم می‌دید که باعث رنجش او می‌شد. مثلا یکبار تصادف کرد و دندان‌هایش ریخت و به همین دلیل برای انجام کارهایش به بنیاد جانبازان مراجعه کردیم. یکبار که به بیمارستان رفته بود، یکی از پرستارها به او گفته بود: جانباز هستی که هستی، برای خودت هستی.
خانم سامره درباره رابطه فرزندانش با همسرش گفت: دختر بزرگم خیلی همسرم را دوست داشت، اما به‌خاطر همین عصبانیت و دادوبیدادهای همسرم، رابطه آنها با هم سرد شده است. یکی از پرخاشگری‌های پنهان دخترم این است که با وجود هوش بالایی که دارد، درس نمی‌خواند. دو، سه‌بار هم او را نزد روانشناس برده‌ام. من هم هر حرفی می‌زنم، می‌گوید تو الکی از بابا دفاع می‌کنی و حق را به او می‌دهی.
وقتی همراه با اورژانس،  ماشین پلیس هم به در خانه جانباز اعصاب‌وروان آمد
او با اشاره به خاطره‌ای که در طول این سال‌ها خیلی او را آزار داده است، بیان داشت: یکبار همسرم در خانه عصبانی شده بود و قرص‌هایش را زیاد خورده بود، برای همین حالش بد شد و با اورژانس تماس گرفتیم، اما با اورژانس یک ماشین پلیس هم آمد که این مسأله خیلی مرا ناراحت کرد و گریه کردم. متاسفانه در کشور ما دید خیلی بدی وجود دارد که تا گفتیم بیمار ما یک جانباز اعصاب‌وروان است، ماشین پلیس نیز همراه با اورژانس آمد. باید دید مردم نسبت به این جانبازان تغییر کند.

خانمم هم همسر آقای محمود یکی دیگر از جانبازان اعصاب و روان است که پس از تحمل سال‌ها رنج ناشی از این بیماری در ‌سال 92 طی تصادفی فوت کرد. خانمم به خبرنگار مهرخانه گفت: من همسر دوم آقای مسافری بودم. ایشان از همسر قبلی خود جدا شدند و 3 فرزند داشتند. من ‌سال 70 با ایشان ازدواج کردم. ایشان قبل از ازدواج با من دوبار دچار ناراحتی ‌آنی شده و در بیمارستان بستری شدند. بعد از ازدواجمان هم یکبار دچار ناراحتی ‌آنی شد، اما به بیمارستان نرفت. باید بستری می‌شد، اما می‌ترسید چون دفعه قبل او را در بخش اعصاب‌وروان بستری کرده و دست‌هایش را بسته بودند. برای همین خیلی ناراحت بود و می‌گفت من اصلا طرف بیمارستان نمی‌روم، نمی‌دانی من در بیمارستان چه عذابی کشیدم.
آتش‌زدن خودرو یکی از آشنایان
خانم مسافری افزود: در محله و خارج از منزل هم با دیگران مشکل پیدا می‌کرد. اتفاقا یکی از مشکلاتی که ما درگیر آن هستیم، همین مساله است. ایشان با فردی بیرون از منزل حرفش شد که آن فرد هم خیلی ایشان را اذیت کرده بود. برای همین همسرم نصف‌شب خودرو او را آتش زد، اما آن آقا نتوانست ثابت کند. همسر آن آقا به من زنگ زد و گفت: حلالش نمی‌کنم. من به ایشان گفتم شما که می‌دانستی همسر من چه مشکلی دارد، اما قبول نکرد و گفت من خسارتم را می‌خواهم. الان هم تلاش می‌کنیم که بتوانیم خسارت او را بپردازیم.
او درباره رابطه همسرش با بچه‌ها اظهار داشت: سه فرزند همسرم وقتی او در جبهه بود به‌دنیا آمدند و او بچگی آنها را ندید. بعد هم که بزرگ شدند با دو پسرش خیلی مشکل داشت و با هم کنار نمی‌آمدند. اما پسر من که کوچکتر بود و الان 23‌سال دارد، پدرش را درک می‌کرد و با او راه می‌آمد و مشکل خاصی با هم نداشتند.


تعداد بازدید :  129