طرح نو- رضا نامجو| مصاحبه نیست. از اولش هم قرار نبود مصاحبه باشد. چیزی شبیه میزگرد طراحی شد. میخواستیم درباره فعالیتهای گروه خورشید سیاه، گفتوگو کنیم. سه نفری آمدند روزنامه. ما خواهش کرده بودیم که بیایند. آنها هم دعوت ما را پذیرفتند و بعدازظهر یک روز بهاری، وقتشان را در اختیار ما قرار دادند، تماموکمال. صحبتها زیاد بود و از هر در سخن گفتیم اما موضوع اصلی، «محیطزیست» بود که این گروه موسیقایی، تمرکز خود را بر آن گذاشتهاند. آنها تنها گروهی هستند که موضوعات محیطزیستی را محور فعالیتهای خود قرار دادهاند؛ گروه خورشید سیاه.
گروه خورشید سیاه «اولین و تنها گروه حامی محیطزیست»، با آهنگهایی در زمینه مشکلات محیطزیستی و خشونت علیهحیوانات، نخستین آلبوم خود بهنام «خرس سیاه بلوچی» را درسال 92 منتشر کرد. آنها امروز انتشار دومين آلبومشان را با عنوان «اشك سياه» پشتسر گذاشتهاند. «طاهر علیرمضانی» سرپرست و نوازنده گیتارباس و «جهانگیر رها» خواننده، ترانهسرا و آهنگساز این گروه و «آرش اسلامی» در دفتر روزنامه شهروند، میهمان گروه طرحنو بودند. با آنها دور یک میز نشستیم تا درباره موسیقی و کلام «آلبوم خرس سیاه بلوچی» گفتوگو کنیم. مشروح این گفتوگو در ادامه آمده است:
چطور به این فکر افتادید که تمام وقت خود را برای محیطزیست بگذارید؟
جهانگیررها: ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در محیطزیست زندگی میکنیم و هرچیزی که محیط ما را به سمت نزیستن میبرد، خودبهخود با ما درگیر میشود. بنابراین شما باید انتخاب کنی که جزو کدام دسته باشی، سپاه مرگ یا زندگی؟ برای توضیح این موضوع باید کمی به عقب برگردم. یعنی موقعی که برای نخستینبار پا به این سیاره گذاشتم. نقطه فرود من جایی در حاشیه کوهستانهای غربی ایران بود که به آن کرمانشاه میگویند. خانه محقر در انتهای یک کوچه خاکی که میرسید به کوه و دشت. حیاط این خانه یک جنگل سرسبز داشت که سرشار از پرنده و پروانه بود. با برادر کوچکم در آن گم میشدیم. لابهلای گلها خانه میساختیم، دانه میکاشتیم، رقص جوانه را تماشا میکردیم، دنبال شیر و پلنگ میگشتیم، دریاچه میرفتیم و خلاصه دنیا و طبیعت را در آن تجربه میکردیم. بعدها در بزرگسالی وقتی به آن خانه برگشتم، دیدم درواقع آنجا فقط یک حیاط کوچک بود، با چند درخت کوتاه و یک حوض و چند بوته گل. اما حقیقت آن است که ما یک اکوسیستم کامل را در یک سیاره صد متری (حیاط خانه) تجربه کرده بودیم. بچهها به همهچیز در مقیاسی وسیع و کیهانی نگاه میکنند. این تجربهها مرا به طبیعت دل بسته میکرد و بعدها در نوجوانی، دامنه این تجربه به کوهستان، دشت و رودخانه رسید. ساعتها در شیب یک دره کوهپیمایی میکردیم و میدانستیم که سر فلان گردنه بعد از فلان صخره در فلان ساعت یک تکدرخت منتظر ما است که چشمهای زیر آن است. با او روبوسی میکنیم، کمی آب مینوشیم، قمقمهها را پر میکنیم و به راهمان ادامه میدهیم. اما بعد از سالها وقتی به آن منطقه بر میگردی میبینی آن درخت نیمسوخته شده و چشمه زیر آن پر از آت و آشغال است. چند وقت بعد هم میبینی آنجا تبدیل به منطقه نظامی شده و رفته پی کارش. خوب این یک نمونه از هزاران است. همین کوههای تهران- درکه و دربند- که قبلا میرفتیم، یک گریزگاه بود برای خستگیهای آخر هفته. اما الان هرچه بالا میروی، به کوه نمیرسی و هنوز در شهری، تازه هوای آن بالا آلودهتر از جنوب تهران است. تصمیم میگیری از تهران بروی، برمیگردی به غرب کشور، میبینی ریزگردهای عربی بیداد میکنند. میروی شمال همهجا را زباله برداشته و جنگل دارد ریشهکن میشود. در آذربایجان ریزگرد نمکی کولاک میکند، شرق ایران دچار زخم هامون شده و خلاصه هرجا، معضلی دارد. پس کجا باید زندگی کرد؟ ما به این سیاره آمدهایم برای زیستن؛ اگر قرار بود زندگی نکنیم که الان اینجا نبودیم. اندوه این فقدانها و این جدایی بزرگ است که وقتی با آموزههای فرهنگی ، ادبی و سیاسی که نمیدانیم از کجا یاد گرفتهایم جمع میشود، حاصل آن میشود، همین خورشید سیاه. خورشیدی که نمیداند دارد میمیرد یا میدرخشد.
طاهر علیرمضانی: بهنظر من بحث دیگری هم هست. یک هنرمند وقتي اسم خودش را هنرمند ميگذارد، باید به مسائل پیرامون خودش حساس باشد و به آنها واکنش نشان دهد. آنقدر مشکلات اجتماعی و مسائل پیرامون ما با مسائل محیطزیستی درهم تنیدهاند که ما به هر مسالهای که واکنش نشان میدهیم، رنگ و بوی محیطزیست به خود میگیرد، از همين رهگذر است كه معتقدم در این زمانه از محیطزیست مسأله مهمتري وجود ندارد.
اين جهانبيني و محصول ارایه شده در اين راستا، يك كنش اجتماعي به حساب ميآيد. چنين نگاهي حداقل بعد از انقلاب مسير مشخصي را طي نكردهاست. خود شما چقدر به هنر اجتماعی و محیطزیستی فکر کردهاید...
جهانگیر رها: ما همیشه به این موضوع فکر میکنیم، این دغدغه ما است. در همين مسير هم هست كه داريم دستوپا میزنیم. از نظر من، مسائل اجتماعی و محیطزیستی جدا از هم نیستند، اینها در یک ارتباط تنگاتنگ و متقابل قرار دارند. در یک محیطزیست خراب نمیتوان یک اجتماع خوب بنا نهاد. جایی که دمار از روزگار جانوران درمیآید، نمیتوان صلح و دوستی را به بچهها یاد داد. خشونت، خشونت میآورد. یکی چند توله خرس و مادرشان را قیمهقیمه میکند و با لبخندی پیروزمندانه عکس میگیرد، یکی اسید به سگها تزریق میکند، دیگري روباهها را سلاخی میکند، میگذارد سر جاده، در معرض دید همگان. یکی دیگر بزمجه اعدام میکند، کله آهو به دیوار میزند و... اینها همه یکجور اعلان جنگ است به حیات سیاره. کارکرد نمادین دارد نسبت به جامعه انسانی و در تحلیل نهایی میرسد به داعش و طالبان و هر آنچه فکرش را هم نمیتوانی بکنی. درختها را ریشهکن میکنیم، پرنده را میزنیم، دریاچه را میخشکانیم، خورشید را سیاه میکنیم و آخر سر نقاشی آنها را روی دیوارهای شهر میکشیم و هر روز با حسرت از کنارشان رد میشویم! ما درخت میخواهیم، آسمان آبی میخواهیم و پرندهای که در آن پرواز کند و آواز بخواند. نقش درخت روی دیوار به چه دردمان میخورد که بعد از چند روز خاکستری میشود؟ داریم به خودمان کلک میزنیم. این مصداق مازوخیسم است!
طاهر علیرمضانی : فکر نمیکنم از نظر موسیقی، قبل یا بعد از انقلاب تفاوت زیادی با هم داشته باشند، چون وقتی به موسیقی قبل از انقلاب هم نگاه میکنیم (البته با توجه به امکانات آن زمان) تعداد انگشتشماری از فعالان اين حوزه، به موسیقی بهعنوان یک هنر اجتماعی و جدی نگاه میکردند. ولی در کل باید به این مسأله واقف بود که هنرمند هم مثل سایر اقشار اجتماع نیازهای مادی دارد و باید زندگی کند، زنده باشد، سرپناهی داشته باشد و شاید هم بعضیوقتها تفریح کند؟! وقتی کار هنری انجام میدهد و هنر جدی را دنبال میکند، در این زمانه نیازهای مادی و اولیهاش تأمین نمیشود. پس مجبور میشود دست از علاقه اصلی خودش بکشد و رو به هنرهای بازاری و عامهپسند بیاورد تا شاید کمی از نیازهای اولیه زندگی خود را تأمین کند. من خیلی از دوستان و هنرمندان را میشناسم که به این درد مبتلا هستند و ما هم تابهحال به خاطر این مسأله تا پای نابودی پیش رفتهایم و نمیدانیم تا کی میتوانیم ادامه دهیم.
درد محیطزیست از نظر شما چیست؟ چرا موسيقي را بهعنوان ابزار ارایه نظرات و نقدهايتان به حوزه محيطزيست انتخاب كردهايد؟ آخر مدتهاست اين هنر در ايران ما تا حدود زيادي به هنر- كالا تبديل شده است...
آرش اسلامی: هرکسی موظف است در حد خود و با مهارت و هنری که دارد، اعتراضش را بیان کند و واکنش نشان دهد. نویسنده با نوشتن یك مقاله، عکاس با ثبت تصویر و... مهارت خورشید سیاه هم در شعر و موسیقی تجلي مييابد. من به نوبه خودم سعی میکنم با آهنگها و همینطور با صدای گیتار، فریادی را که لازم است و البته از دستم برميآيد، بزنم. از طرف مقابل تفاوت برجسته موسیقی با سایر هنرها اتفاقا همين نكته است که میتواند وارد دل جامعه شود و پيام خود را به گوش تکتک آدمها از هر سطح و طبقه اجتماعي كه هستند، برساند. بنابراين ميشود ادعا کرد موسیقی از این جهت پرقدرتترین ابزار است. هرکسی کتاب و مقاله نمیخواند، هرکسی برای دیدن نقاشی و عکس به گالری سر نمیزند. ولی قطعا هرکسی به نوبه خودش موسیقی گوش میدهد و اين دقيقا همان ابزاري است كه ما انتخابش كردهايم.
طاهر علیرمضانی: درد محیطزیست، نبود آگاهی و فرهنگ مناسب در اقشار مختلف مردم است. درد محیطزیست، نبود اطمینان، سوءاستفاده و وجود سودجویی در بین بخش زيادي از مردم و افرادی است که خود را درقالب سمنها و حامیان محیطزیست معرفی میکنند. درد محیطزیست ما دروغ و خشکسالی است.
جهانگیر رها: درد محیطزیست، اساسا ریشه فرهنگی و روحی- روانی دارد که بازتابهای سیاسی و اجتماعی به خود میگیرد. انسانی که حاضر است هوا را از خودش بگیرد اما سرمایهاش را نه! و همهچیز را با خود به گور میبرد! چطور و با چه منطق و ضرب و زوری میتوانی آن را درست کنی؟ از نظر من، باید برخوردها ریشهای و فرهنگی باشد. ادبیات باید سبز شود. موسیقی باید فریاد زمین باشد. هنری که به مسأله محیطزیست نپردازد بهروز نیست. شعر و ترانهای که در آن جیغ درخت شنیده نشود، شعر زمانه ما نیست.
به نكته خوبی اشاره كرديد. بهنظر ميرسد ريشه سنتادبي در كشوري چون ايران محيطزيست را بهخوبي نشانه گرفته بود و درمورد اين مقوله هر نهيبي كه از دست بر ميآمد را به مخاطب ميزد...
جهانگیر: دقيقا! در گذشتههای دور در ترانه عامیانه گوشزد میشود که: ای بچه آهو را نکش! به این دلیل که چشم او به چشم یار میماند؛ چنگ عقاب به چنگ یار میماند و خلاصه بههزار و یک بهانه کشتار حیوانات را منع میکند. یا وحشی بافقی میگوید: ما درخت افکن نهایم، آنها گروه دیگرند/ باوجود صد تبر، یک شاخ بی بر نشکنیم. ولی در دوره جدید، سهراب سپهری را سرزنش کردند که چرا در شعرش به آب و درخت و طبیعت میپردازد اما درگیر موضوع سیاسی روز نمیشود و چه غافلند آنها که نمیدانند در جهان پرالتهاب امروز، تلاشهای زیستمحیطی، یکی از روشنفکرانهترین اشکال نبرد سیاسی انسان معاصر است، مبارزات زیستمحیطی: هم تاکتیک، هم استراتژی.
بگذاريد سراغ جريان و جريانسازي برويم. «بیت» در ادبیات آمریکا و پس از آن «بیتلز» در موسیقی آنها از آن دست جریانهایی بود که به دنبال چیزی بیش از سرگرمی و موسیقی و کتاب بود. چیزی که پشت آن مفاهیم میتوانست انتقال پیدا کند و به حق هم انتقال پیدا کرد. شما میخواهیم چنین کاری انجام دهید؟ آیا امکاناتش را دارید که مخاطب را جلب کنید؟
آرش اسلامی: بهنظر من فارغ از سبک و ژانر، دو نوع موسیقی وجود دارد، موسیقی سرگرمكننده و موسیقی جدی- هدفمند. موسیقی سرگرمی همان نوع از موسیقی است که به غیر از «سرگرمکردن»، محتوا و کاربرد دیگري ندارد و بیشتر برای درآمدزایی تولید میشود. متاسفانه بخش بزرگی از موسیقی کشور را نیز همين نوع موسيقي تشکیل ميدهد. از سوي ديگر، موسیقی جدی اما سعی دارد انتقالدهنده يك مفهوم باشد. از نظر من موسیقی گروه «خورشید سیاه» از این دسته موسيقيها محسوب میشود. خورشيد سياه سعی دارد با مضامیني كه مورد توجهش قرار گرفته تلنگری به جامعه بزند و مردم يا دستكم شنودنگانش را نسبت به اين موضوعات حساس كند.
طاهرعلیرمضانی: ما چندینسال است داریم این کار را انجام میدهیم. البته به هیچ گروهی نگاه نمیکنیم و همانطور که قبلا گفتم وظیفه خود میدانیم که تا جایی که میتوانیم، مشکلات را بیان کنیم. البته خیلیوقتها هم هست كه قصد داريم مسائل ديگري را هم بیان کنیم اما بهخاطر ادامه و بقای گروه مجبوریم از آنها چشمپوشی کنیم. در چنين شرايطي بايد به حداقلها راضي باشيم. ما تا جایی که توان داریم تلاش خودمان را میکنیم
با اين وجود بايد بپذيريم اگر بتوان موسيقي در دوران معاصر را يك كالاي فرهنگي به حساب آورد، كالايي شانس ديدهشدن بيشتري دارد كه درموردش تبليغات بيشتري انجام شده باشد...
طاهرعلیرمضانی: خوب ما از نظر مالی بسیار ضعیف هستیم و نمیتوانیم آنچنان که باید و شاید کار را ارایه و ادامه دهیم. اما تلاشمان را تا آخرین حد ممکن انجام خواهیم داد.
جهانگیر رها: در چنين شرايطي امکان جذب مخاطب بسيار سخت است. اگر شرایط اجتماعی و تاریخی ايران ما را بهدرستی با فضايي كه جنبش بيت در آن اتفاق افتاد مقایسه کنید، آنوقت خواهید دانست که ما بیش از آنها کار میکنیم. اگر خروجی و اثرگذاری ما کمتر است به دلایل دیگري است. شغل ما موسیقی است، اما هنوز میان حلال و حرام دستوپا میزنیم. هستیم و نیستیم، ما خورشیدیم و تاریکیم. رسانه ملی فقط برای بعضیها ملی است. باید بدون اینکه از شغلمان درآمدی داشته باشیم کار کنیم. یعنی دیوانگی محض! آری به روایت برخی، ما یک مشت دیوانه روانی هستیم (از این نظر واقعا درست گفتهاند).
با همه اين توضيحات امروز مخاطب برایتان مهمتر است یا حرفتان؟ بههرحال بدون وجود مخاطب هیچ حرفی منتقل نمیشود؟
جهانگیر: هر دو به یک اندازه مهم است. ما حرفمان را به مخاطب ميزنيم. اگر مخاطب نباشد میرویم یک گوشهای برای خودمان ساز میزنیم و باغچه خودمان را بیل میزنیم.
طاهرعلیرمضانی: بله، کاملا درست است، بدون وجود مخاطب هیچ حرفی منتقل نمیشود، به همين خاطر هم هست كه سعی میکنیم مخاطبسازی کنیم. مخاطب برای ما بسیار مهم است و اگر مخاطب خوبی داشته باشیم میتوانیم امیدوار باشیم که هم آهنگهای ما تأثیر بیشتری داشته باشند و هم کنسرتها و آلبوم ما با فروش بیشتری مواجه شوند، تا شاید کمی از هزینههای سرسامآور تولید موسیقی جبران شود. اما با تمام این صحبتها امروز بازهم برایمان حرفمان مهمتر است. ما به مخاطبی احتیاج داریم که حرفمان را بفهمد و با آن ارتباط برقرار کند.
سوژههایتان را چطور انتخاب میکنید و منابع اطلاعاتي شما چه کتابها یا کسانی هستند؟
جهانگیر رها: لازم نیست چیزی از جایی اخذ کنیم، ما در سوژهها غلت میزنیم. نفس میکشیم و کابوس میبینیم. اما آنچه را که دور از دسترس ما است یا نگاهمان از آن غافل میماند، بیشتر از طریق مطبوعات و فعالان محیطزیست دریافت میکنیم. ازجمله همین روزنامه شهروند خودتان که گزارشهای دقیق و تکاندهندهای دارد و ابزاري است براي طرح موضوع. بهخصوص ویژهنامه طرحنو و بخش جامعه و نیز یادداشتهای مصطفی عابدی و... همگی خسته نباشید. در اينجا لازم است یادي کنم از سربازان سبز ایرانزمین: محمد درویش، زهرا کشوری، مژگان جمشیدی، حمیدرضا میرزاده و... که خستگیناپذیر دردها را گزارش میکنند.
طاهرعلیرمضانی: هر کداممان مسأله یا مشکلی را احساس میکند با بقیه اعضا در میان میگذارد و از طریق روزنامهها و خبرگزاریها و اطلاعاتی که در اینترنت یافت میشود، تلاش میکنیم درباره آن مسأله اطلاعات جمعآوری کنیم و چنانچه بازهم به اطلاعات دقیقتر احتیاج داشته باشیم یا با تماس از دوستان خبرنگار آن حوزه اطلاعات مورد نیازمان را تهیه میکنیم یا با تهیه کتابهای مورد تأیید اطلاعاتمان را تکمیل میکنیم و درنهایت تمام این اطلاعات و متون را به جهانگیر رها میدهیم تا مطالعه کند و از آن ترانهای بیافریند.
از نظر شما برای اجتماعیکردن و دخیلکردن جامعه ایرانی در مسأله محیطزیست چه کاری باید انجام دهیم؟ اساسا کاری از دست امثال ما و شما برمیآید؟
آرش اسلامی: جدا از نتیجه و موفق بودن کار، هرکسی باید هر تلاشی از دستش بر ميآيد، انجام بدهد.
به قول Nick Cave، شاعر و آهنگساز استرالیایی، «زندگی انسان محدود است. نمیتوان بیکار نشست. عملیکردن یک ایده، حتی اگر اشتباه باشد، بهتر از بیتفاوت بودن است. چراکه ارزش واقعی ایده بدون عملیکردن آن مشخص نخواهد شد.» ما هم باید تلاش خودمان را انجام دهيم حتی اگر همهچیز برای شكستمان دست به دست هم داده باشد.
طاهرعلیرمضانی: واقعا نمیشود گفت که چه کاری باید انجام داد، بعضیوقتها که به مردم نگاه میکنم و میبینم که با چه مشکلاتی درگیر هستند، با خودم فکر میکنم که چطور به کسی که آنقدر گرفتاری دارد میشود گفت مواظب محیطزیست باش، چطور میشود خواست که مثلا شیر آب را کمتر باز بگذارد، به کسی که خودش درحال انقراض است و... ( ادامه ندم بهتره) ... بههرحال ما تلاشمان را میکنیم تا تاثیرگذار باشیم.
جهانگیر: باید دیگران را در دانایی خود شریک کنیم و به دانایی دیگران عشق بورزیم. این مهم بهعهده هرکسی است که کوچکترین رسانه یا تریبونی در اختیار دارد. هرکسی که موقعیتی برای گفتن دارد باید دردها و درمانها را بگوید. همه ما سوار یک کشتی هستیم. این کشتی یا همه ما را میرساند یا همه با هم غرق میشویم. باید مانع تخریب آن شویم. برتریهای نژادی و قومی، امتیازهای ویژه طبقاتی و رقص و پایکوبی روی عرشه یک کشتی که روبهزوال میرود، چه ارزشی دارد؟ بله ما میتوانیم و باید کاری کنیم.
اگر به نظام حقوق و تکلیف در دوران مدرن نگاه کنیم، بهنظر میرسد امروز بسیاری از افراد با غرق شدن در بين حقوقی که دارند اصلا به تکالیفی که بر دوششان است نمیاندیشند. موزیک اجتماعی بهعنوان یک حرکت چهکاری از دستش بر میآید تا به ما تکالیفمان را یادآوری کند؟
جهانگیر رها: موسیقی حرکت دارد و دعوت به حرکت میکند. موسیقی کار و کشتوتلاش، موسیقی نیایش، موسیقی پایکوبی، موسیقی حماسی و حالا موسیقی اجتماعی، سیاسی، زیستمحیطی. بهویژه اگر ادبیات سبز به کمک این نوع موسیقی بیاید، میتواند کنشگران را به حرکت قاطعانهتری تشویق کند.
اگر قایل به وجود یکسری جریانها و افراد برای حفاظت از محیطزیست باشیم، چه گروهها و بخشهایی باید در کنار هم قرار بگیرند تا در ابتدا حرف و هشدارها منتقل شود و بعد منتظر اتفاقات جدی باشیم؟
جهانگیر رها: رسانهها، روشنفکران، سمنها، هنرمندان، مدیران، مسئولان و همه مردم. از نظر من همه مسئولند. اينها همه باید در کنار هم قرار بگیرند تا بتوانند با لشكر تخریب مقابله کنند.
بگذاريد قدري هم به خود گروه و موسيقي كه توليد ميكند بپردازيم. ترانه در این نوع از موسیقی چه نقشی ایفا میکند و موسیقی در این میان چه کاره است؟
طاهرعلیرمضانی : ترانه رکن اصلی این نوع موسیقی است و موسیقی بهعنوان همراهیکننده، قدرت و نیروی ترانه را چندینبرابر میکند و باعث میشود حرف موجود در ترانه برای شنونده ملموستر باشد.
جهانگیر رها: ترانه، شکلی از گفتار است که میتواند میان نخبگان، روشنفکران و اقشار مختلف در سطوح پایین و بالا به یک زبان مشترک تبدیل شده و آیینه مطالبات روز جامعه باشد. بهطور تاریخی «ایرانیترین سپهر اندیشه سیاسی- اجتماعی در ایران شعر بوده است» و ترانههای آزاد بهعنوان مردمیترین شکل شعر، به دور از هرگونه تکلف و مصلحتاندیشیهای معطوف به قدرت، همیشه گزارشگر درد بوده و هستند. ترانه یک منبع سوخت است که با احتراق موسیقی فعال میشود.
گروه شما نهتنها به مسأله محیطزیست بلکه به جنگ، قتل و آدمربایی هم واکنش نشان داده. این واکنشها از چه بینش و دریافتی نشأت میگیرد؟ میخواهید موزیسینهای کنشگری باشید؟
جهانگیر رها: ما خود را شهروندان یک سیاره میدانیم که عرصه کنشگریمان فعلا محدود به ایران است، با اين وجود اما نسبت به کل سیاره حساسیم. از نظر من و ما چیزی به اسم سرزمین انتزاعی وجود ندارد. دختران چیبوک در نیجریه خواهران ما هستند و «ملاله» پاکستانی نیز همینطور. ما به وجد میآییم وقتی میبینیم چطور «ملاله» دختر پانزده ساله پشتون، با قلم و کاغذ در مقابل طالبان میایستد و دنیا را شرمنده میکند. میانمار، غزه، عراق، کوبانی، یمن، افغانستان و لیبی، اینها درد مشترک انسان است. ما نمیتوانیم کنشگران جهانی نباشیم، چراکه مفهوم سیارهای خود را از دست میدهیم. ما اول انسان هستیم. بعد ایرانی و اروپایی و آفریقایی و...
آرش: به نظر من هم این مسائل جدا از هم نیستند و با هم درتعاملاند. انجام یکی از آنها منجر به رویدادن ديگري ميشود. قتل و آدمربایی در درازمدت جامعه و محیطزیست را هم از بین میبرد. از سوي ديگر اين نابودی محیطزیست و از بین رفتن اخلاق است كه انسانها را قاتل و آدمربا میکند. ترانههای خورشید سیاه شاید به نوعی (و ظاهرا) محیط زیستی تلقی شود اما اين ترانهها فقط بخشی از ماجراست. درست مثل یک فصل از کتاب. ما بهعنوان یک گروه موسیقی بخشی از اتفاق را تعریف میکنیم. نتیجهگیری از آن به عهده شنونده است. بهعنوان مثال قاتلی که وصف او در ترانه «خرس قطبی سمیرم» آمده تا ابد در جنگل نخواهد ماند. او در پایان همان روز به شهر و به میان مردم برگشته و وارد اجتماع شده است. شنونده هرگز نباید محیطزیست را از بقیه مشکلات جامعه جدا بداند.
طاهرعلیرمضانی: ما آرزو داريم موزیسینهای کنشگری باشيم بنابراين تا جایی که میتوانیم به تمام مسائلی که پیرامونمان میگذرد واکنش نشان میدهیم.
از اولین روز کنار هم بودن تا حالا که دومین آلبومتان منتشر شده بیشتر با چه مسائل محیطزیستی مواجه شدهاید. درباره این مسير صحبت كنيد...
جهانگیر رها: روز اول که خورشید سیاه را شروع کردیم، فکر نمیکردیم بهجایی برسد که حالا بعضیها فکر میکنند ما سخنگوی محیطزیست هستیم! ایکاش میتوانستیم باشیم ولی نیستیم. گاهی کسانی از جاهای مختلف به ما پیام میدهند که در فلان منطقه بومی، فلان گونه گیاهی یا جانوری درحال انقراض است، تو را به خدا کاری کنید. یا فلان منطقه دارد نابود میشود چرا برای این فاجعه آهنگی نمیسازید؟ این پیامها باعث میشود که ما بفهمیم چه مسئولیت سنگینی بردوش داریم و با این حال میدانیم توان ما محدود است. مگر ما چقدر میتوانیم مشکلات مختلف را در ترانههایمان انعکاس دهیم؟ واقعیت آن است که خودمان هم بهعنوان یک گونه هنری معلوم نیست بتوانیم سرپا بمانیم یا نه. آیا وجه درخشان خورشید سیاه قالب خواهد شد یا وجه تاریک آن؟ شاید سیاهچاله انقراض، ما را هم ببلعد پیش از آنکه تکثیر شویم.
آلبوم آخر و قطعات و ترانههایی که تقریبا برای همه ما قابلدرک هستند. از این نگاه و این حضور بگویید...
طاهرعلیرمضانی: تولید یک آلبوم موسیقی هزینههای زیادی دارد که ما با توجه به اینکه تمام کارهای آن را خودمان انجام میدهیم، بهسختی آن را تأمین کرده و به مرحله انتشار میرسانیم. اما مرحله انتشار و ارایه به بازار و تبلیغات آن نیز خوانی دیگر است و تا وقتی حامی مالی نداشته باشیم تقریبا این کار از دست ما خارج است. اما خوشحالیم که با پیگیریهایی که آقای محمد درویش داشتند و حمایتهای سامان گلریز و کافیشاپ «امیر شکلات» توانستیم حدودا هفتماه پس از اخذ مجوز آلبوم «اشک سیاه» آن را منتشر کنیم و مثل آلبوم قبلی گروه (بهنام «خرس سیاه بلوچی») دوسال منتظر انتشار آن نبودیم. همانطور که میدانید آلبوم خرس سیاه بلوچی سال 1390 آماده انتشار بود که اسفند 1392 بالاخره با حمایت آقای سامان گلریز منتشر شد.
جهانگیر رها: ما وامدار ادبیاتیم، چه کلاسیک، چه مدرن. مختصات ملودیک زبان بومی را میشناسیم و بر این مبنا به تلفیق شعر و ملودی میپردازیم. روند توالی نتها را، از ردیف آواز ایرانی میگیریم و موتیفهای ملودیک غربی را به کلام فارسی تحمیل نمیکنیم؛ اما از وجوه تکنیکال غربی برای تشدید فریادهای شرقی خود بهره میگیریم. در بستر انواع موسیقیهای روز دنیا، میتوان و باید فارسی را با لحن فارسی خواند.
اساسا خورشید سیاه انرژی هستهای خود را از واژهها میگیرد و شعر را تا شعاع موسیقی گسترش میدهد. بدان گونه که موسیقی، ادامه شعر است و سولوی گیتار ترجمان خواننده به زبانی دیگر. بر همین مبنا چگونگی بیان و تلفیق شعر و ملودی در کار این گروه اهمیت بسزایی دارد. خورشید سیاه خود را مرهون ادبیات به مثابه برترین شکل گفتار و نوشتار میداند. ادبیاتی که بیواسطه و بلافاصله رنگوبوی کنش سیاسی- اجتماعی به خود میگیرد. از موسیقی برای موسیقی پرهیز کرده و شنونده را به شعر ارجاع میدهد. اجرای خواننده، بیشباهت نیست به نوعی نقالی مدرن. خورشید سیاه، انرژی نهفته در ترانهای است که با احتراق موسیقی رها میشود. برای طلوع کردن، افق خود را خلق میکند، ادبیات خود را میآفریند. برای تابیدن از پشت کوه بالانمیآید، تونل میزند. زیرساختهای جهان سومی خودش را دارد. مخاطب حاضر و آماده ندارد، مخاطب خاص خود را خلق میکند. خورشید سیاه ترنم نیست، طعنه است. آواز نیست، طنینانقراض است.
بهنظر شما آیا کاری از دست سمنها و گروههای مثل شما برمیآید؟ آیا در طول همه این سالها مسئولان عزم جدی برای کنترل مشکلات و بهبود وضع داشتهاند؟
طاهرعلیرمضانی: هر کنش و واکنشی تأثیر خود را دارد و حتما اینگونه فعالیتها تأثیر دارد، کم یا زیادش مشخص نیست، اما بیتأثیر هم نیست. متاسفانه در کشور ما مسائل بهگونهاي به هم گره خوردهاند كه میتوان در تمام آنها رد پای مشکلات دیگر را نیز دید. مثلا در مسائل و مشکلات محیطزیستی میتوان مسائلسیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی ورزشی! را نیز دید که هر گوشهای از آنها هم با مسأله دیگری گره خورده است. نمیتوانم بگویم مسئولان عزمی داشتهاند یا نه! تا چه برسد به آنكه درباره جدی یا غیرجدی بودن آنها سخن بگوييم. اما چیزی که میتوانم بگویم این است که در دورهای که خانم ابتکار روی صندلی ریاست سازمان محیطزیست نشستهاند، اوضاع کمی بهتر از قبل شده و دریچههای امیدی گشوده شدهاند.
جهانگیر رها: سمنها، اگرچه مستمند و بینفوذ هستند اما موثرند. اگرچه کمتجربهاند، اما پخته میشوند. سمنها باید کادرسازی کنند و دور از احساسگرایی، کار تشکیلاتی کنند. آرمانگرایی محض راهبهجایی نمیبرد. باید سیاست داشت و دیپلماسی به خرج داد. پیروزی نهایی با کسانی است که ادبیات برتری دارند. مسئولان گاهی از درک پدیدههای اجتماعی و زیستمحیطی عاجز بوده و هستند. به همين خاطر است كه معتقدم، یکی از وظایف اصلی سمنها این است که پلی باشند میان مسئولان و واقعیتها.
از نظر شما مهمترین مسائلی که ما درمورد محیطزیست با آن مواجه هستیم و حرکت در این مسیر را با مانع مواجه میکند، چه موردی است؟
جهانگیر رها: من نمیدانم مشکل اصلی چیست. نه در تخصص ما است و نه در توانمان. ما از دریچه هنر به دنیا نگاه میکنیم و درد را فریاد میکشیم. کار هنر این است که آینهای در برابرتان بگذارد. هنر بهشما میگوید شعار ندهید، شلوغ نکنید، یک چیزهایی در یکجاهایی میلنگد، بگردید پیدایشان كنيد!
طاهرعلیرمضانی: بهنظر من یکی از مهمترین مسائلی که برای حل مشکلات محیطزیستی با آن مواجه هستیم و حرکت در این مسیر را با مانع مواجه کرده، دروغگویی و سودجویی برخي افراد است.
حرف دیگری که به نظرتان باید در حوزه محیطزیست مطرح شود...
جهانگیر رها: محیطزیست یعنی همین لحظه، همینجا و همهجا. یعنی یک خانه ته یک کوچه که میرسد به خیابانهای جهان.
پای من تو انقضای آبی دریاچه گیره
داغ کردم، جوش آوردم، حال من رو به کویره
زخم بستر دارم و غده زرد و نارساییهای سبز،
رنگ خورشیدم سیاهه، توی دود و دم اسیره
ما خود را شهروندان یک سیاره میدانیم که عرصه کنشگریمان فعلا محدود به ایران است، با اين وجود اما نسبت به کل سیاره حساسیم. از نظر من و ما چیزی به اسم سرزمین انتزاعی وجود ندارد. دختران چیبوک در نیجریه خواهران ما هستند و «ملاله» پاکستانی نیز همینطور. ما به وجد میآییم وقتی میبینیم چطور «ملاله» دختر پانزده ساله پشتون، با قلم و کاغذ در مقابل طالبان میایستد و دنیا را شرمنده میکند. میانمار، غزه، عراق، کوبانی، یمن، افغانستان و لیبی، اینها درد مشترک انسان است. ما نمیتوانیم کنشگران جهانی نباشیم، چراکه مفهوم سیارهای خود را از دست میدهیم. ما اول انسان هستیم. بعد ایرانی و اروپایی و آفریقایی و...
بدون وجود مخاطب هیچ حرفی منتقل نمیشود، به همين خاطر هم هست كه سعی میکنیم مخاطبسازی کنیم. مخاطب برای ما بسیار مهم است و اگر مخاطب خوبی داشته باشیم میتوانیم امیدوار باشیم که هم آهنگهای ما تأثیر بیشتری داشته باشند و هم کنسرتها و آلبوم ما با فروش بیشتری مواجه شوند، تا شاید کمی از هزینههای سرسامآور تولید موسیقی جبران شود. اما با تمام این صحبتها امروز بازهم برایمان حرفمان مهمتر است. ما به مخاطبی احتیاج داریم که حرفمان را بفهمد و با آن ارتباط برقرار کند.