شماره ۵۷۱ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۳ خرداد
صفحه را ببند
ما را چه رسیده است؟

محمد بقایی ماکان پژوهشگر فرهنگی

برای اهل فرهنگ پیوسته این پرسش مطرح است که جامعه به مسأله‌ای مهم مانند فرهنگ تا چه حد اهمیت می‌دهد. این موضوع از منظر‌های مختلف قابل بررسی است. جوامع که به دیدگاه‌های تثبیت‌شده نظر دارند، طبیعتا در حالتی ایستا قرار می‌گیرند و از آن‌جا که ارزش‌های پیشین را مدام الگوی زندگی خود قرار می‌دهند، علاقه‌ای به بازنگری در احوال خویشتن و تاملی ژرف در اوضاع جامعه خویش ندارند. از این رو کسانی که به لحاظ معرفتی و آگاهی در چنین جامعه‌ای سر می‌کنند که آنها را غالبا به‌عنوان روشنفکر می‌شناسیم به‌طور طبیعی سعی در از بین بردن این احوال دارند که یا از طریق نوشتن است یا از راه سخن گفتن. ولی مسأله اینجاست که اگر این گفتن‌ها و نوشتن‌ها تأثیر مطلوب نگذارد، روشنفکر به‌طور طبیعی دلزده و گوشه‌گیر می‌شود و درواقع خود را بر وطن خویش غریب احساس می‌کند. از همین روست که گاه به دیگران می‌گوید: «دست بردار از این در وطن خویش غریب»
 چنین ناله‌ای از سوی طیف آگاه جامعه نشان‌دهنده نبودن تعامل میان اهل معرفت و توده مردم است که نمونه‌های آن را فقط در کشورهای معروف به جهان سوم می‌توان یافت. در چنین جوامعی اندیشمندان و متفکرانی که سخنی نو مطرح کنند طبیعتا با بافت سنتی جامعه سر سازگاری نخواهند داشت و از این‌رو تقابلی میان این دو طیف به وجود می‌آید که نهایتا موجب عزلت‌گزینی و گوشه‌گیری کسانی می‌شود که برتر از جامعه خویش می‌اندیشند. در چنین جوامعی مردم علاقه‌ای به مطالعه مطبوعات ندارند، سرانه مطالعه بسیار نازل است و شمارگان کتاب در حد بسیار پایینی قرار دارد. مردمی از این دست بیشتر اوقات خود را صرف امور ظاهری و لذت‌های زودگذر مثل تماشای فیلم‌ها و نمایش‌های سطحی و صرف اوقات خود به خوردن و پوشیدن می‌نمایند که همه اینها در مجموع نشان‌دهنده بی‌خبری از قضایایی است که بر جامعه می‌گذرد و در نتیجه موجب عدم تحرک و پویایی در جامعه می‌شود.
این معضل در جوامع شرقی بیش از مناطق جهان به چشم می‌آید. شاید از آن‌ رو که در طول تاریخ تحت یورش و هجوم اقوام مختلف خونریز و خونخوار بوده‌اند، سبب از بین رفتن بسیاری از ارزش‌های اصیل فرهنگی آنان شد، چندان که هویت واقعی آنان در هویت دیگری که متعلق به آنان نبود مستحیل شد و مصداق از این‌جا مانده و از این‌جا رانده شدند.
در چنین جوامعی وقتی افرادی با عنوان روشنفکر یا به عبارت دیگر آدمیانی که مطابق عقل زمانه می‌اندیشند و با ارزش‌های ناکارآمد در تقابل هستند سر بر می‌آوردند، به ‌زودی با موانعی روبه‌رو می‌شوند که از پیش می‌دانستند. ولی با این همه به دلیل احساس خدمتگزاری و مسئولیتی که حس می‌کنند به وظیفه فرهنگی خویش عمل می‌کنند که نمونه بارز آن را در تاریخ فرهنگی ایران می‌توان در برخی چهره‌های بزرگ فرهنگ ایرانی مثل فردوسی، سهروردی، عطار، سعدی، مولوی، حافظ تا بهار و نیما یافت که علامت‌های جهت‌نمایی بودند برای ایجاد حرکت در مردم و هدایت‌شان به سوی اندیشه‌های متعالی. ولی همین چهره‌ها خود همان غمی را داشتند که در جامعه وجود داشته است.
از این رو است که برای مثال مولوی می‌گوید:  هر که او بیدارتر پردردتر/ هر که او آگاه‌تر رخ زردتر. این آگاهی مانند سنگی که در برکه‌ای راکد بیفتد، امواجی ایجاد می‌کند که تا کرانه برکه امتداد می‌یابد. نقش روشنفکر و انسان آگاه نیز چنین است و در حقیقت سنگی را دارد که در جامعه‌ای ایجاد تب و تاب می‌کند. بنابراین هر جامعه‌ای که در آن تعداد انسان‌های آگاه و روشنفکر به معنای واقعی کلمه بیشتر باشد، آن جامعه به‌طور طبیعی دارای بصیرت و آگاهی بیشتری خواهد بود که حاصل آن خلاقیت، ابداع، آفرینش و سازندگی است. جوامعی که از چنین احوالی محرومند، طبیعی است که انسان‌های آگاه در آنها نقش موثری ندارند. بنابراین می‌توان این پرسش را مطرح کرد که سرزمینی با چنان تاریخ دراز دامن که از نخستین پایه‌گذاران مدنیت در جهان بوده و جایگاه ویژه‌ای به لحاظ تولید فرهنگ در تاریخ جهان داشته است اکنون ما را چه رسیده که تا ساکنان کوی فرهنگ چراغ‌شان چندان بی‌رونق شده که آگهی‌های فروش مدارک تحصیلی را در تمام مقاطع به عیان بر در و دیوار شهر می‌بینند. اینجاست که با خود می‌گویند دست بردار از این در وطن خویش غریب.

 


تعداد بازدید :  247