27 اردیبهشت ماهسال 1380 از آن روزهایی است که هیچ گاه یادش در تاریخ روزهای پس از انقلاب ایران کمرنگ نمیشود. آسمان ایران در آن روز یکی از بزرگترین قربانیهای خودش را شکار کرد. صبح روز 27 اردیبهشت ماه، رحمان دادمان درست راس ساعت 6 صبح سوار یاک 40 میشود و ساعت 6:45 از مرز هوایی تهران عبور میکند تا بهعنوان وزیر راه و ترابری ریسمان افتتاح فرودگاه گرگان را قیچی کند. اما هواپیمای روسی، حوالی ساری زمینگیر میشود تا برای همیشه روایت رحمان دادمان و زندگی او بوی شهادت بگیرد. در مورد دادمان، از آن روزها تا این روزهای ما که میگویند، سیاست شتاب گرفته است تا هر چه بیشتر سهمش را در معرفت گریزی و پرهیز از اخلاق بالا ببرد، زیاد گفتهاند و زیاد میگویند. گاهی اوقات این خاطرهها و آنچه از دادمان در ذهن ما مانده است این گمان را تقویت میکند که انگاری نسل دادمانها فقط زینتبخش تعاریف و تمثیلها و حسرتها شدهاند که اکنون وادی سیاست، هر از گاهی چه کنشهای تلخی را به تصویر میکشد و در روزگار آنها وادی سیاست چه واکنشهای جاودانی را برای تاریخ به یادگار گذاشته است. این نوشته البته فقط یادبودی است برای رحمان دادمان که یادش را و آرامشش را و آن لبخند صبورش را وقتی با یک بغل پوشه از جلسه کابینه بیرون میآمد از یاد نبریم. «رحمانی» که هنوز در اوج نامرادیهای اخلاق سیاسی در موردش میگویند که اگر بود کار به شکل دیگری ورق میخورد. شاید بهترین تصویر را زنگنه از او ارایه داده باشد، وقتی میگوید: «رحمان، سردار جمهوری اسلامی بود».