شماره ۵۶۸ | ۱۳۹۴ چهارشنبه ۳۰ ارديبهشت
صفحه را ببند
حیرت ‌نامه (خاطرات اَفرنگی)5
بازار بی‌مشتریِ فخر فروشی

سپهر دادجوي توكلي روزنامه‌نگار

و باز من نیز همچون آ میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی، سفیرکبیر قجری در اقلیم یوروپ، از هر آنچه تفاوت ظاهر بود در فرنگ و بلاد خویش به وجد آمدم و این نوشتار می‌کنم به تویی که اگر زندگی در ولایت خویش برگزیدی و به اجبار یا اختیار، دنیای خارج از دیوار ولایتت ندیدی.
۱. بدان و آگاه باش که هیچ از دست ندادی و آنچه مهم است در درون دیوارهای ولایتت، وجودت محقق گردد ورنه تمام آسمان همین رقم آبی است که دیوید فینچر فرنگی به احسن واژه در فیلم «مورد عجیب بنجامین باتن» در سکانسی کوتاه می‌گوید، آن‌که چمدان بسته و دنیا گز کرده، به کرامت همین حرکت، هیچ بر ارزشش نیفزوده بل آنکس برنده است که ابزار زمان و مکان را به خدمت وجود درآورَد که از این رقم در برگ‌های آینده به تفصیل خواهم نوشت.
۲. در برگ‌های گذشته سخن از شکم رفت. نکته مغفول صورت و سیرت انواع طعام خانه‌های ولایتی در قلب فرنگ است. بُعد جذاب داستان زمانی محقق می‌گردد که شما به تفاوت «نایب»‌ها و «هانی»‌های ولایتی و فرنگی می‌نگری. الحق و الانصاف تفاوت از زمین تا آسمان است. چنان کرامت مشتری می‌نمایند که انگار ذاتاً ولایت تجربه نکردندی و گرد مشتریان موطنی نگردیدندی. ادب پرسنل در کمال. زرق و برق میز و چنگال و کارد در اوج. خدمه همه پَری رو. کافی‌ست در نیمه کار پس از خوردن نیمی از کباب و چلو اعلام نارضایتی بفرمایید. در کوتاه زمانی غذا تعویض یا اجرت اخذ نمی‌گردد. لکن... از‌‌ همان لکن‌های معمول که بکراند فرنگی و ولایتی کمی متفاوت باشد. آشپزخانه آن یکی تمیز، کارگر‌ها غالباً به حق حقوق گرفته، همگی نظیف، هواکش و مواد اولیه و آخریه و... همه به غایت استاندارد. این یکی کمی... چه‌کسی اهمیت می‌دهد، مهم آن باشد که مشتری هیچ‌کدام نمی‌بینید!
۳. خانه‌های فرنگی ایوان و اندرونی و بیرونی و بهارخواب و باغچه و فلان و فلان ندارند. این قیاس به شهرهای بزرگ فرنگ باشد نظیر پاریس و لندن و برلین و وین و... خانه‌های گل و گشاد در این شهر‌ها تعلق به اعیانی دارد که خود در اقلیت‌اند. البت از نوع «بچه پولدارهای تهران» نباشند اما کمابیش اقلیت تلاشگری هستند که در حاشیه این شهر‌ها خانه‌های گل و گشادتری دارند. غالب مردم اما در «خانه اتاق» می‌زیند. بر خلاف آمریقا!! در فرنگ زمین و خانه گران باشد و اساسا چون خود قاره یک وجبی باشد فضا در این یک وجب ارزشمند است. احیاناً مهاجران و دانشجویان که در این خانه اتاق‌ها از اولویت برخوردارند در قیاس با مِلک قبلی خود دچار مالیخولیای مِلویی (به کسر میم)! می‌شوند و اغلب با همسایگان خود سر ناسازگاری دارند اما تا آن‌جا که پای پلیس در میان نباشد.
۴. در فرنگ ثروت هرچه هست تفاخر نیست. یعنی در فرنگ نیز یک ثروتمند می‌تواند فردی بی‌ادب، بزهکار، بی‌انصاف یا دارای هر صفت بد دیگر باشد اما اساساً نمی‌تواند به ثروتش فخر بفروشد. مثلا با اتومبیل مدل بالایش در خیابان و بیابان ویراژ داده، کِیف کناد. یا به قول معقول «شهروند»، «دور دور» کناد. اساسا این بدان دلیل محقق است که کسی نیست که این فخر را بخرد. دهان دیگران از البسه قشنگ و خودروی زیبا باز نمی‌ماند و دیگران به انگشت اشاره بدان اشاره نمی‌کنند. این چرخه عرضه و تقاضا چون از اساس تکمیل نمی‌گردد فلذا ثروتمند خودنمایی هم نمی‌تواند وجود داشته باشد. البت این چرخه عِلی و معلولی در فراوان بافت‌های اجتماعی فرنگ دیده می‌شود لاکن در مظاهر اجتماعی بیش از پیش.
و این حکایت ادامه دارد...


تعداد بازدید :  219