شماره ۵۶۸ | ۱۳۹۴ چهارشنبه ۳۰ ارديبهشت
صفحه را ببند
در جای خود نزیستن!

محمدقلی  یوسفی اقتصاددان

فقر ابعاد مختلفی دارد. ابعاد گوناگونی که نمی‌توان صرفا در مسائل اقتصادی آن را خلاصه کرد. یکی از اصلی‌ترین ابعاد و نتایج فقر، تاثیراتی است که بر مسائل اجتماعی و فرهنگی برجا می‌نهد و این ازجمله اصلی‌ترین مسائلی است که باید به آن پرداخت. آنجاست که بیش از هر جای دیگر باید گفت که فرد دچار کاستی و فقر است، هرچند بسیاری از افراد این امر را حس نکنند اما تأثیر آن بر دیگر جنبه‌های زندگی نیز محسوس است. همان‌گونه که غنا و ثروت این اثرگذاری را برجا می‌نهد. زمانی که یک بخش ترمز می‌کند، سایر بخش‌های زندگی نیز به تأسی از آن می‌ایستند. اینجاست که فقر یک خانواده فقیر به نسل‌های بعد از او هم منتقل می‌شود. چرا که فقر ایستا نیست و می‌تواند تشدید شود و چنانچه در مراحل اولیه فرد را از شرایط دشواری که در آن قرار دارد، بیرون نیاورند، در مراحل بعدی خروج فرد از فقر برای خودش و جامعه پرهزینه و دشوار است. احساس فقر اما چیز دیگری است و بخش بزرگی از آن به شناخت و درک فرد بازمی‌گردد.
آنهایی که فقیرند، گاهی فاقد آگاهی لازم برای ارزیابی وضع خود هستند و نمی‌دانند از زندگی چه می‌خواهند. در حقیقت فقر خواستن مشکل اساسی است که جامعه درگیر آن شده است. بسیاری از افراد، به‌رغم فقیر بودن قانع هستند و عده‌ای با وجود درآمد نمی‌توانند از فرصت‌ها استفاده کنند و دلایل بسیاری چون تبعیض‌های ناروا، نابرابری در برابر قانون و ... را مقصر می‌دانند. در حقیقت احساس فقر امری است درونی و ناشی از درک و شناخت شرایط. از سویی بخش دیگری از آن هم بازمی‌گردد به خرافاتی که در جامعه وجود دارد و آن هم این است که عده‌ای فکر می‌کنند عده‌ای فقیر خلق شده‌اند و راه‌های برون‌رفت از وضع بد اقتصادی برای آنها بسته است. از سویی افرادی ممکن است دارای فقدان احساس فقر باشند که به‌ راستی فقیرند و این بازمی‌گردد به آنچه ما آن را حرکت به سمت قشرهای بالا می‌نامیم.
افراد طبقه پایین، می‌خواهند به سمت قشر متوسط حرکت کنند و افراد قشر متوسط به سمت بالا و همین «در قشر خود زندگی نکردن» است که باعث می‌شود افراد با احساسات واقعی خود به زندگی نپردازند. این حالت ازجمله شاخصه‌های زیست در جهان سوم است. در جهان سوم، موقعیت فردی ملاک نیست بلکه این موقعیت خانوادگی، رانت‌ها و وابستگی‌هاست که فرد و زندگی‌اش را شکل می‌دهد. این مشکل فرهنگی در جامعه ازجمله مشکلات ریشه‌ای است. درحالی‌که در سایر کشورها به این صورت نیست و ارزیابی از طریق عملکرد شخص انجام می‌شود. قانون حاکم است و وابستگی‌ها تعیین‌کننده افراد و زندگی‌شان نیست.
اتفاق دیگری که جامعه ما شاهد آن است، فرهنگ مصرفی گسترده در میان اقشار گوناگون است و از این رو بسیاری از افراد درحالی‌که ممکن است فقیر باشند، خود را فقیر نمی‌دانند چرا که مولفه‌های فقر و دارایی قاطی شده‌اند. افراد مصرف‌کننده کالاها و ایده‌ها شده و کمتر تولیدکننده و سازنده هستند. به عبارت بهتر امروزه کمتر کسی خودش را به مسائل علمی و تحلیل مسائل مشغول می‌کند. این درد بزرگی است که البته به وسیله افراد در داخل قدرت هم تشویق می‌شود و همین امر هم موجبات بی‌توجهی به شایسته‌سالاری را افزایش می‌دهد. اصل مهمی نیز در اقتصاد وجود دارد که بی‌ربط با مسائل بالا نیست و آن هم اصل «نزولی بودن مطلوبیت» است. به این معنا که  اگر از هر چیز زیاد داشته باشیم یا بیش از حد بر آن تأکید کنیم، ارزشش کاسته می‌شود و همین است که با وجود صحبت بسیار از فقر، بی‌عدالتی، پارتی‌بازی و بسیاری دیگر از مشکلات اجتماعی، هیچ نشانه‌ای از بهبود شرایط حس نمی‌شود. این دغدغه بزرگی است. اینجاست که حتی احساس فقر هم ممکن است احساس اشتباهی شود.


تعداد بازدید :  195