یدالله آقا عباسی مترجم
صلح و جنگ دو روی یک سکه است اما گاهی جوامع بشری ناگزیر از جنگ بودهاند. آرمان نهایی همه جوامع بشری رسیدن به صلح است. با این حال جنگطلبی خوی حیوانی است که برخی از جوامع را تسخیر کرده، زیرا درحقیقت طبع و ذات آدمی متمایل به صلح است نه جنگ. اگر آدمی به ذات و فطرت خود وفادار باشد با صلح همساز خواهد شد، البته رسیدن به صلح هم شرایطی دارد و پذیرفتن هرگونه ذلتی صلح محسوب نمیشود. همانطورکه آرمان همه ما، ساختن جهانی عاری از ظلم، خودخواهی و تبعیض است، جهانی که در آن، همه حقوق هم را رعایت کنند و به آزادیهای هم احترام قایل شوند. این جهان آرمانی است که هنر هم در پی آن است چون هنر برای چیزی تلاش میکند که وجود ندارد ولی جزو آرزوها و آرمانهای انسان است؛ البته شاید محقق نشود اما ما تمام تلاش خود را میکنیم. پس دوباره روی کلام اولم تأکید میکنم که سرشت آدمی در پی صلح و آرامش است و این آرامش زمانی تحقق مییابد که آدمها حقوق هم را رعایت کنند، بنابراین باید این بایدها و نبایدها را در تربیت فرزندانمان بگنجانیم. ما باید یاد بگیریم هر چه را برای خود میپسندیدیم برای دیگران هم بخواهیم و اگر چیزی برای ما نکوهیده است برای دیگران هم به همان شکل باشد. ما آموزههای زیادی در ادبیات ایرانی- اسلامی خود داریم که در کلام فلاسفه، عرفا، شاعران و نویسندگانمان به آنها برمیخوریم که تمام این نکات را به ما گوشزد میکنند و متاسفانه گاهی این موارد را فراموش میکنیم و چه خوب است که بتوانیم دوباره این آموزهها را به یاد آوریم تا بتوانیم در سایه آن به دنیای پر از صلح برسیم. شاید در جهانی پر از کینه و دشمنی رسیدن به صلح سخت باشد اما همیشه این امید وجود دارد که آدمی جهانی مملو از صلح را به نظاره بنشیند. در جوامعی که تربیت، نادیده گرفته میشود یا نقش کمرنگتری دارد، انسانها خودخواه و زیادهخواه میشوند و نتیجه این خودخواهی و زیادهخواهی جنگها و اعمال زشتی میشود که انسانها در حق هم روا میدارند. گاهی الگوهای مناسبی برای پیروی وجود ندارند و کسانیکه بهعنوان سرمشق به آنها نگریسته میشود از اعتمادی که به آنها شده سوءاستفاده میکنند و این مسأله باعث گسترش فقدان اطمینان شده است؛ جهانی پر از آدمهایی که در بیاعتمادی و شک و تردید نسبت به هم زندگی میکنند. امروزه ما در جهانی زندگی میکنیم که پر است از مسابقات جهنمی؛ مسابقاتی که باید، تنها اول شدن توست و اول شدن تو یعنی اینکه دیگران باید بازنده باشند. درحقیقت ما با این روش خودخواهی را رواج میدهیم؛ رقابتی ناسالم. درواقع ما پایهگذاری مناسبی در این مورد نداشتهایم، ما یاد ندادهایم و یاد نگرفتهایم که اول شدن ما مغایر با اول شدن دیگری نیست و الزاما نباید دیگری شکست بخورد تا ما به پیروزی برسیم. درواقع ما نه الگوی قابل اعتماد و نه تربیت درستی داشتهایم و نتیجه این راه اشتباه رفته بشر این شده است که هر روز از گوشهای اخباری از جنگ و کشت و کشتار بشنویم و در رسانهها صحنههای خونین و وحشیگری انسان را به تماشا بنشینیم! شوربختانه حافظه بشر ضعیف شده و احترام و اخلاقیاتی که در گذشته جهان را جایی پر از صلح کرده بود را به باد فراموشی سپرده است، گذشتهای که آدمها برای گرفتن حقشان با هم تعامل داشتند، آدمها برای شنیدن حرف هم وقت داشتند و به حقوق و آزادیهای شخصی هم احترام قایل بودند. بشر احترام را فراموش کرده و برای رسیدن به خواستههای شخصی خود، گاهی به افراد دیگر به چشم طمع مینگرد. احترام یک سرمایهاجتماعی است، سرمایهای که متاسفانه برایش حسابی باز نکردهایم، سرمایهای که باید احیا شود، البته اینکه برای احیای آن چه باید کرد و چه راهی را باید پیمود شاید به عهده جامعهشناسان باشد که با مطالعات دقیق راهکارهای مناسب را به جامعه بشری ارایه کنند.