شماره ۵۶۳ | ۱۳۹۴ چهارشنبه ۲۳ ارديبهشت
صفحه را ببند
نگاهی به رمان «دیوار»
هراس از موقعيت

|  بهناز برکت   | 

كتاب «ديوار» رمانى است از عليرضا غلامى. رمان حول وقايع و اتفاقاتى است كه محور كانون روايت، جنگ است. نقشه ابتداى رمان بيان موقعيت داستان است كه راوى به جاى عنوان و معرفى مكان از آن استفاده كرده است. رمان حول محور زمانى محدودى است كه با زمان‌هاى اشاره شده روى ساعت، موقعيت و فضاى  محدود داستانى را نشان مى‌دهد. راوى نوجوانى است كه مسائل را بيش از اين كه به تصوير بكشد، بازگو مى‌كند. روايت آيرونى او از موقعيت، باعث جذابيت و تعليق روايت شده است. راوى آن‌گونه بيان مى‌كند كه باورپذيرى صحنه را براى مخاطب ممكن مى‌سازد و اين‌جاست كه نويسنده راوى را درست انتخاب كرده است. او آن‌طور رفتار مى‌كند و گزارش مى‌دهد كه هيچ‌گونه دخل و تصرفى در به‌وجود آمدن رويدادها و پيشامد‌ها ندارد و تنها شاهد وقايع بيشمارى است كه
رد پايى از خود در متن به‌جا نمى‌گذارد  و در عمل به‌خاطر نوجوان بودنش نمى‌تواند نقش ويژه‌اى در به‌صحنه درآوردن رويداد‌ها داشته باشد. ذهنيت مخاطب درگير و بدون اما و چرا وارد روايت مى‌شود. نويسنده با هوشمندى در به‌كار نگرفتن صفات و قيود اين اثر را به گزارشى تكان‌دهنده از جنگ تبديل كرده است. تمامى چيز‌ها از يك نظم خاص شروع مى‌شود كه با بهم‌ريختگى اوضاع و انفجار يك موشك تعادل از هم مى‌پاشد و همين عدم تعادل باعث به چشم‌آمدن چهره جديدى از جهان راوى مى‌شود. عقده روحى او نيز ما را تا پايان درگير مى‌كند كه همانا وجود جايزه‌ها است كه سهمى از آن نبرده و با پنهان‌كردن آنها توسط خود، آنها را به‌رخ مى‌كشاند. او در رگبارى از حوادث قرار مى‌گيرد كه هيچ واقعه‌اى ثبات ندارد، حوادث پشت هم اتفاق مى‌افتند و به اتمام مى‌رسند و فقط مسائل پيرامون متن داستان، آن را به جلو پرتاب و عمق فاجعه بر دوش مخاطبان سنگينى مى‌كند. شخصيت‌هاى جانبى در متن باعث وقوع حادثه و در نتيجه منجر به پيش‌رفتن روايت مى‌شوند، وجود آنهاست كه در بعضى از ساعات ما را از فضاى اصلى دور و وارد فضاى ذهنى و بيرونى افراد مى‌كند تا انرژى لازم براى دنبال‌كردن باقى رمان را به‌دست آوريم، همانند وجود آقاى فرزانه و دغدغه‌هاى او كه جريان متن را از خشكى و هراس نجات مى‌دهد. روايت احتياجى به تاثيرپذيرى و نابسامانى ذهنى ندارد و براى همين است كه ما وارد جزیيات و اثرات نامطلوبش نمى‌شويم.  نثر رمان روان است و پيچيدگى فرميك ندارد چراكه به همين‌گونه مخاطب را دعوت به جهان‌واره داستان مى‌كند و با توجه به ذهنيت راوى، مخاطب با
شرح حالى كه از شخصيت ساخته مى‌شود، ذهنش درگير مسائل مى‌شود. حال می‌شود مثل شخصيت‌هاى رمان كه دنبال چرايى ماجرا بودند، براى مخاطب هم اين چرا پيش بيايد اما به‌درستى مى‌توان اذعان داشت شرايط پيرامون جنگ، اين وضعيت را براى تك‌تك شخصيت‌ها و راوى داستان رقم مى‌زند. پرسه‌پرسه‌هاى راوى در اين وادى زمان تعمق را از او مى‌گيرد و شايد قدم‌هايى است بر ديوار لرزان اين موقعيت كه او در آن قرار گرفته است.


تعداد بازدید :  295