شماره ۵۵۹ | ۱۳۹۴ شنبه ۱۹ ارديبهشت
صفحه را ببند
گزارشی از سفر به هند
جامعه‌ای با تضادهای عجیب

عباس عبدی

براي نخستین‌بار انگيزه و فرصتي پيش آمد تا يك سفر تفريحي خارجي را با خانواده تجربه كنم. پس از مشورت تصميم گرفتيم كه به هند برويم. شايد اين انتخاب نيز ناشي از ترجيحات من بود، ولي هرچه كه بود همسر و دخترم نيز موافقت داشتند. نوروز‌ سال 1393 از طريق تور يك سفر 7روزه به دهلي، اگراو جيپور را آغاز كرديم. آنچه در ادامه مي‌آيد برخي از نكاتي است كه مي‌تواند براي يك خواننده ايراني جالب باشد. بنابراين به اين يادداشت‌ها نمي‌توان سفرنامه گفت، بلكه فقط يك نوع تأملات نسبت به برخي از مشاهدات است. قبلا هم در ‌سال 1372، سفري به پاريس داشتم كه نکات مشابه این را در چندين يادداشت به نام «دست‌راستي‌های تقدم دارند» همان زمان در روزنامه سلام نوشتم. هدف از اين چند يادداشت‌، توضيح جاهايي كه ديدم نيست، چون با يك كليك در اينترنت بهترين توضيحات و تصاوير درباره هركدام از اين محل‌ها خواهد آمد، بلكه هدف اصلي نگاه به نكاتي است كه براي يك ايراني مي‌تواند جالب باشد. نکاتی که فقط در طول چند روز آن هم از طریق تور قابل دیدن است.   ابتدا درباره فرودگاه بگویم. براي اولين بار بود كه از طريق فرودگاه امام سفر مي‌كردم، پيش از اين براي استقبال نزديكانم رفته بودم ولي اين بار خودم نیز عازم سفر بودم و چون فرصت بود تقريبا همه فرودگاه را ديدم، هر چند نیازی هم به داشتن فرصت نبود. واقعيت اين است كه فرودگاه پايتخت هر كشوري اولين جايي است كه خارجي‌ها از آن طريق وارد كشور مي‌شوند و با ديدن آن تصويري نسبي از كشور مقصد پيدا مي‌كنند. فرودگاه به یک معنا ویترین کشور است. فرودگاه امام يا قادر به انعكاس تصوير واقعي از ايران نيست يا اگر هم باشد، تصوير ناخوشايندي را ارايه مي‌كند. به‌ويژه وقتي كه وارد فرودگاه دهلي شدم، اين تفاوت بسيار پررنگ‌تر و حتي معكوس بود! به لحاظ دارا بودن نظم و زيبايي و تميزي فرودگاه دهلي نقطه مقابل بسياري از مناطق دهلي است كه واجد ويژگي‌هاي مذكور نيستند. در مقابل فرودگاه امام هيچ تناسبي با شهر تهران ندارد. نه به لحاظ اندازه و نه به لحاظ معماري، زيبايي و نظم و بهداشت. يك معيار مهم براي ارزيابي وضع بهداشتي فرودگاه يا هر پايانه مسافربري، دستشويي‌هاي آن است، دستشويي‌هايي كه در فرودگاه امام وجود داشت، حتي از دستشويي‌هاي ترمينال‌هاي مسافربري نيز بدتر بود. يك جا چسب نواري چسبانده بودند روي كاسه‌هاي ايستاده؛ جاي ديگر شلنگ‌هاي آب پاره بود؛ بوي آن به بوي توالت‌هاي قديم مسجد شاه تنه مي‌زد كه واقعا باعث تأسف بود. داخل برخي از جاها ترتيبات امنيتي و نحوه لباس پوشيدن و نيز محلی كه مسافران آماده برای سوار شدن، وارد آن‌جا مي‌شوند، همه و همه باعث تأسف بود و فرودگاه مهرآباد به مراتب بهتر از آن‌جا بود.
نكته جالب اينكه سازمان فرودگاه‌ها و هواپيمايي، از سازمان‌هايي است كه در دوره مدرن شكل گرفت، بنابراین از هر نظر به‌ويژه از نظر اداره تشکیلات و نيروي انساني آموزش ديده در سطح بالا بودند، در مقابل سازمان‌هايي كه از قديم شکل گرفته بودند، مثل ثبت‌احوال يا پليس، با آن ساختار قديمي خو و عادت كرده بودند، ولي نكته اينجاست كه الان وضع به گونه‌اي شده كه ظاهرا آن سازمان‌هاي قديمي درحال نوسازي خود هستند، ولي سازمان‌هاي مدرن درحال جا زدن و عقب رفتن. به گمانم براي اين مسأله مي‌توان توضيحاتي داد كه مجال آن اينجا نيست. وقتي وارد فرودگاه دهلي شديم، تفاوت دو فرودگاه آشكارتر شد. بيش از 15دقيقه طول كشيد كه از محل پياده شدن هواپيما و از داخل ساختمان فرودگاه به محل خروجي برسيم كه تمام آن نيز موكت تميزي بود، هنگام برگشتن نيز تفاوت بسيار آشكار بود.
سفر ما از طريق يك تور به نسبت درجه يك بود. هنگامي كه مهر ورود به هند به پاسپورت‌ها زده شد، از طريق نمايندگان تور براي سوارشدن به اتوبوس راهنمايي شديم. بلافاصله چندنفر از همسفران مرا شناختند و اين مقدمه‌اي بود براي آشنايي بيشتر. سفر با تور مثل هندوانه سربسته است؛ تا قاچ نشود، نمي‌توان فهميد كه شيرين و سرخ است يا سفيد و بي‌مزه؟ اگر يك نفر يا يك خانواده بدقلقي كنند، سفر را به شما تلخ مي‌كنند و اگر همه همراهي كنند، سفر خوش خواهد گذشت. باتوجه به اينكه مسافران هند، از افراد ميانسال و خانواده‌دار هستند كه فقط براي گردشگري مي‌آيند، بنابراین مشكلي هم پيش نيامد، هرچند راهنماي تور توضيح مي‌داد كه مجموعه قبلي كه وي راهنماي آنها بود، خيلي مشكل داشتند و برخي از افراد كام ديگران را تلخ مي‌كردند.
پس از راه‌افتادن به سمت هتل، راهنماي تور در اتوبوس سخنراني مفصلي كرد. توضيحات كلي درباره هند و فرهنگ آن ارايه كرد، ولي از همان ابتدا همه را ترساند كه هندي‌ها گران‌فروش هستند، ممكن است موقع پس دادن مابقي پول، كمتر از حد بدهند، آدم‌هاي بي‌خيال و به قول ما كار پشت گوش‌انداز هستند و خلاصه بدي‌ها را عليه هندي‌ها رديف كرد. انصاف بايد داد كه به‌جز بي‌خيالي كه در جاي‌جاي امور مشهود بود، در يك هفته سفرمان به هند، با هيچكدام از موارد ديگر مواجه نشديم ولي راهنماي تور براي راحت‌كردن كار خودش و ايجاد حساسيت در مسافران خصلت‌هاي منفي هندي‌ها را برمي‌شمارد.

اولين چيزهایي كه در هند توجه يك گردشگر را جلب مي‌كند، وضع بهداشت، وضع حيوانات و به‌ويژه گاو و وضع رانندگي است. بهداشت در بسياري از نقاط وضع اسفباري دارد. به‌ويژه كمبود يا فقدان توالت عمومي، موجب مي‌شود كه كناره‌هاي خيابان جايگزين آن شود. البته اين مسأله در نقاط كنترل شده شهر دهلی نمودي ندارد. در كنار آن وضعيت حيوانات به‌ويژه گاو است كه بسيار منحصربه‌فرد و از آزادي كامل عبورومرور برخوردار است؛ و يك غيرهندي متوجه نمي‌شود كه اين گاوها مال چه كساني هستند كه اينطور آزادانه درحال تردد هستند. در نگاه اول ممكن است گمان كنيم كه هندي‌ها بي‌توجه به مسأله بهداشت هستند، ولي در نگاهي عميق‌تر ممكن است برداشت ما و آنها از بهداشت و طبیعت قدري فرق كند. درواقع اگر از زاويه يك هندي به طبيعت و حيوان و گياه نگاه كنيم، دنيا به گونه ديگري ديده خواهد شد. براي نمونه مي‌توان به اهميت گياه و درخت اشاره كرد. بارها ديده شد كه اطراف يك پارك يا محل ديگر را ديوار كشيده‌اند ولي اين ديوار در برخي جاها مقداري برون‌رفتگي به سمت خیابان دارد، درواقع خيابان و پياده‌رو را براي فقط يك درختي كه به نظر مي‌رسد چندان اهميتي ندارد، كوچك كرده‌اند و ديوار را در آن محل تغيير مسير داده‌اند. يا مثلا شاخه درختي كج شده وارد پياده‌رو شده، ولي آن را حفظ كرده‌اند و اجازه قطع آن را به خودشان نمي‌دهند. خب این را مقایسه کنید با جامعه ما که درخت‌ها را با انواع و اقسام ترفندها قطع می‌کنیم تا ساختمان بسازیم. جالب‌ترين مورد آن را در جاده‌هاي برون‌شهري ديدم. با اينكه هند به نسبت سرزمين سرسبزي است و كاشتن درخت چيز چنداني به آن اضافه نمي‌كند، ولي ديده شد كه براي ده‌ها كيلومتر دو‌طرف جاده را يك رديف نهال كاشته‌اند و براي آنكه اين نهال‌ها به وسيله گاو خورده نشود، ديوار مشبكي آجري به ارتفاع حدود 5/1 متر دور آن كشيده‌اند، كه به‌طور طبيعي اين ديوار نيز هزينه زيادي برمي‌دارد. صرف این هزینه در آن کشور که پردرخت و نیز نیازمند خیلی چیزهای دیگر است قدری عجیب می‌نماید. از منظر يك ايراني، چنين هزينه‌هايي براي كاشتن درخت معقول و قابل فهم نيست، آن هم در كشوري كه ده‌ها زمينه ضروري‌تر براي سرمايه‌گذاري دارد.
در زمينه بهداشت، نكته‌اي كه به نسبت جالب بود، تميزي معابد و مساجد آنان است. براي نمونه در بيشتر معابد و مساجد كه وارد مي‌شويم، بايد كفش‌ها را درآورد يا آنكه روپوش‌هايي را براي آن خريد كه محل را آلوده نكند ازجمله در مسجد جامع دهلي كه از آثار بجا مانده گوركانيان است. تا پيش از ورود به مسجد تمامي وضع بهداشتی محله به صورت عجيب‌وغريب و ناخوشايندي بود، ولي وقتي وارد محوطه مسجد مي‌شويد، از آن وضع خبري نيست و با محيطي به نسبت تميز و قابل قبول مواجه مي‌شويم. این تفاوت در معابد هندو‌ها هم به وضوح بلکه بیشتر دیده می‌شود. وضع رانندگي در هند فوق‌العاده عجيب است. اول از همه بوق زدن بيش از حد از سوی رانندگان هند، توجه یک گردشگر را به خود جلب مي‌كند. ظاهرا اين سنتي بجا مانده از دوران گاندي است. در آن زمان و به دستور گاندي، پشت خودروها نوشته بودند، «لطفا بوق بزنيد» اكنون هم این جمله در پشت برخي از خودروها نوشته شده است. اين كار نوعي اعتراض به استعمار انگليس تلقي مي‌شد. البته آن زمان تعداد خودروها بسيار اندك بود و صداي بوق نيز به دليل كم بودن تعداد آنها ناهنجار تلقي نمي‌شد. به ياد دارم كه در كودكي نيز از شنيدن بوق خودرو به‌ویژه اگر در روستا بود، لذت مي‌برديم چون ناخودآگاه معنایی از آمدن و رفتن مسافر و تکنولوژی را به ذهن متبادر می‌کرد. ولي درحال حاضر كه ميليون‌ها خودرو وجود دارد و صداي بوق اعصاب خردكن است، براي يك گردشگر غيرهندي اين وضع عذاب‌آور خواهد شد. متاسفانه در برخي از كشورهاي عرب منطقه نيز اين فرهنگ وجود داشت و 30‌سال پیش آن را شاهد بودم، نمي‌دانم الان هم هست يا خير؟ قضيه آن‌قدر مهم شده كه در برخي از شهرهاي بزرگ روز بدون بوق اعلام كردند و جريمه‌هايي نيز براي بوق زدن در نظر گرفتند ولي موثر واقع نشده است.

كاش مسأله فقط بوق زدن بود. نحوه رانندگي آنان، حتي براي ما كه از فرهنگ مناسبي در رانندگي برخوردار نيستيم، باوركردني نيست. اجازه دهيد موردي را كه شاهد بودم بگويم، شايد تا ته خط را بخوانيد. در يك اتوبان ميان دو شهر اگرا و جيپور درحال حركت بوديم كه ديدم يك تراكتور و يك كاميون از خط چپ و راست اتوبان و برخلاف مسیر قانونی درحال آمدن به سمت ما هستند، اتوبوس ما نيز بدون اينكه چيزي بگويد يا عصبي شود، از خط وسط اتوبان فاصله گرفت و به خط مياني اتوبان رفت و از وسط آن دو وسيله نقليه كه در جهت مخالف ما در اتوبان درحال حركت بودند، به سرعت گذشت! ما هم کاری جز خواندن اشهد نداشتیم! نمونه دیگر؛ يك موتورسوار را در اتوبان ديدم كه با سرعت مي‌راند و در عين حال با موبايل خود مشغول شماره‌گيري بود! جالب‌تر اينكه در طول مسير كمتر موردي را ديدم كه تصادفي رخ داده باشد، به نظر مي‌رسيد كه همه رانندگان ارتکاب تخلف‌هاي شديد از قواعد رانندگي را پذيرفته‌اند و خود را با آن انطباق مي‌دهند و اين برخلاف ايران است كه تخلف را فقط براي خودمان مي‌پذيريم، به همين دليل در كمتر موردي دعوا و درگيري و ناسزاگويي ميان رانندگان مشاهده می‌کنید حتي تصادف هم كمتر ديده مي‌شود. كمتر خودرويي را مي‌توان ديد كه تصادفي و در عين حال درحال حركت باشد. در حالي كه اگر آن نحوه رانندگي در ايران باشد، به احتمال فراوان تعداد كشته‌هاي ناشي از تصادفات چند برابر اينكه هست، خواهد بود. به‌رغم اين نحوه از رانندگي در هند، هنوز تعداد مرگ‌ومير ناشي از تصادفات برحسب جمعيت در اين كشور يك‌سوم ايران است. البته اين تفاوت به اين علت است كه تعداد خودرو و جابه‌جايي جمعيت در هند به نسبت ايران بسيار پايين‌تر است. اگر قرار باشد مردم هند هم تعطیلات عید خود را مثل ما با خودرو شخصی به سفر بروند، فاجعه‌ای رخ خواهد داد. براي نمونه تعداد خودروهاي شخصي در جاده‌هاي ايران به احتمال فراوان بيش از 80‌درصد خودروهاي عبوري جاده‌اي را تشكيل مي‌دهند، در حالي كه بنابر مشاهدات شخصي مي‌توانم بگویم که اين نسبت در هند برعكس است و 80‌درصد خودروهاي جاده‌های هند، كاميون و اتوبوس و عمومی هستند. با توجه به اينكه هند در سال‌هاي اخير با رشد اقتصادي چشمگيري مواجه است، كافي است كه تعداد خودروهاي شخصي آن به نحو معناداري افزايش پيدا كند، در اين صورت مسأله حمل‌ونقل درون و برون‌شهري هند دچار بحران جدي خواهد شد. هم اكنون نيز حداكثر سرعت در جاده‌های هند 60 كيلومتر است که تحمل آن برای راننده ایرانی غیرممکن است. احتمالا در شرايط آینده امكان بالاتر رفتن سرعت نیز وجود نداشته باشد. شايد يكي از دلايل پايين بودن مرگ‌ومير ناشي از تصادفات نيز همين محدودیت و سرعت پايين است.
عجايب و تضادهاي هند، انسان را به تعجب وامي‌دارد. البته اينها از نظر ما به‌عنوان يك ناظر بيروني متضاد و عجيب مي‌نمايد، ولي معلوم نيست كه آنها هم قضيه را همينطور مي‌بينند. براي نمونه در خيابان‌هاي شهر بارها ديده مي‌شد كه يك ساختمان شيك و مدرن در كنار يك مخروبه يا زباله‌داني قرار دارد. پديده‌اي كه در تهران غير قابل تصور است. در يك بلوار داخل شهر با پديده عجيبي مواجه شدم. در قسمتي از بلوار به اندازه چند متر يك ساختمان وارد بلوار شده بود. درواقع عرض بلوار در آن جاي به‌خصوص، به اندازه عبور يك خودرو كمتر شده بود. معلوم شد كه عبادتگاه و مکان مقدس است و يك نفر هم داخل آن زندگی مذهبی خود را دارد. براي من به‌عنوان يك ايراني نه فقط چنين چيزي عجيب بود، بلكه عجيب‌تر از وجود چنين ساختماني اين بود كه چرا تا حالا يك خودرو با اين ساختمان تصادف و آن را تخریب نكرده است؟!

يكي از تضادهاي عجيب در ساخت‌وساز بود. در اتوبان ميان جيپور و دهلي، ده‌ها پل زده شده است. تا تقاطع‌هاي عرضي كه محل عبور روستاييان است، مانع از رفت‌وآمد خودروها نشود. اما نكته جالب اينكه بيشتر اين پل‌ها به دليل تكميل نشدن غيرقابل استفاده هستند و خودروها از كنار پل مي‌گذرند كه ترافيك را چند برابر كرده است، ولي جالب اين بود كه هيچ نيروي كاري هم درحال تكميل آنها نبود، راهنماي تور مي‌گفت كه 5‌سال است وضع همينطور است، شايد سالي يكی‌دو پل تكميل شود! خسارات چنين وضعي را مي‌توانيد حساب كنيد. عدم‌رسيدگي به وضع جاده‌ها در حالي است كه در آن تاريخ قيمت هر ليتر بنزين بيش از يك دلار بود، جالب اينكه عوارض اتوبان نيز هر كيلومتر تقريبا به پول ما برابر 350 تومان بود. با چنين ارقامي چگونه ممكن است كه وضعيت پل‌ها و جاده‌ها همچنان به همين صورت نيمه‌كاره رها شده باشد، خدا مي‌داند.
در مقابل اين وضع معبد اکشاردام در دهلي است كه يك بناي عظيم و با معماري مفهومي و پيچيده فقط در طول 5‌سال ساخته شده است. بخش مهم هزينه اين معبد از طرف مردم تامين شده و 20هزار نفر به صورت رايگان و داوطلب در ساخت آن مشاركت داشتند. درواقع نمي‌توان گفت كه طبيعت و ذات مردم يك جامعه چنين و چنان است. انگيزه‌هاي آنان فرق مي‌كند. براي ساخت اين معبد هندويي كه درصدد برتري‌جويي به تاج‌محل برآمده كه نهادي از میراث اسلامي هند است، هرگونه كار و كوشش و ازخودگذشتگي مي‌كنند، ولي در ساختن اتوبان و تكميل پل چنين بي‌تحرك و بي‌انگيزه هستند. البته به همان اندازه كه مسائل مذهبي و فرقه‌اي انگيزه حركت آنان است، نقطه ضعف و خطر نيز محسوب مي‌شود. به همين دليل است كه استانداردهاي امنيتي در ورود به معابد آنجا شايد بالاتر از اين استاندارد براي سوار شدن هواپيما باشد! میان دهلی و اگرا هم در فاصله ده‌ها کیلومتر تا چشم کار می‌کند، برج‌های مسکونی بزرگ ساخته‌اند، درحالی‌که مراحل پایانی خود را می‌گذرانند و این نشان می‌دهد که بخش خصوصی آنجا هم انگیزه‌های لازم را برای ساخت‌وساز دارد. ولی بیننده متحیر می‌ماند که این ساختمان‌ها که پر شوند چه وضعی در آنجا حاکم خواهد شد؟
يكي از نكات جالبي كه با آن مواجه شدم، نداشتن پرده در اتوبوس بود. تابش آفتاب به دليل وجود شيشه‌هاي بلند اتوبوس اذيت مي‌كرد، ولي اتوبوس فاقد پرده بود تا جلوي تابش مستقيم آفتاب گرفته شود. كاشف به عمل آمد كه پس از تجاوز چند نفر به يك دختر در اتوبوس، دستور داده شده كه پرده‌هاي اتوبوس‌ها برداشته شود! خب اگر اينطوري مي‌توان با جرم مبارزه كرد، خيلي دستورهاي ديگر هم بايد صادر شود تا ريشه جرم كنده شود. چند هفته پيش خبري منتشر شد كه در هند چند نفر سارق به يك راهب 74 ساله دسته‌جمعي تجاوز كرده‌اند، حالا براي مبارزه با اين جرم چه دستورالعملي بايد صادر كرد، خدا مي‌داند! البته از نظر ایده‌های مبارزه با جرم با ما کم شباهت نبودند! يك مسأله مهم براي هر ايراني، حضور فرهنگ ايراني و زبان فارسي در هند است. از اسامي خيابان‌ها و اماكن گرفته تا لغات گوناگون فارسي و ربط تاريخي و تمدني با ايران. نمونه آن همين تاج‌محل است كه ريشه در ارتباط حاكمان آنجا با ايرانيان دارد حتي در معماري نيز مواردي از اين نوع را مي‌توان ديد. چهارباغ و نيز بخش‌هايی از قلعه‌هاي گوركاني يا وجود واژه‌هاي گوناگون فارسي. پياز، سبزي، آلو، چهارباغ، مسجد هيزم‌فروشان، گلاب قند، هوامحل و... لغاتي است كه به فراواني با آنها مواجه مي‌شويد. كتاب اصلي سيك‌ها نيز به زبان فارسي است و در این میان تأسف می‌خوریم که چرا وابستگان فرهنگی قوی همراه با سرمایه‌گذاری‌های لازم در این کشورها نداریم. بازدهی سرمایه‌گذاری در این زمینه‌ها بسیار مفید و اثربخش است.
وضعیت زنان هم به نوبه خود دیدنی است. در كشوري كه يكي از قدرتمندترين نخست‌وزيرانش زن بوده است، كمترين حضور را در عرصه عمومي ازجمله رانندگي نزد زنان مي‌بينيد. شايد يك دليل آن فرهنگ بي‌قاعده رانندگي است كه زنان قادر به انجام اين نوع رانندگي نيستند. از جالب‌ترين نكات براي يك ناظر غیرهندي، تضاد بسيار زیاد ميان تصويری است که از زنان كوچه و خيابان هندي می‌بیند با تصویری که باليوود از زنان نشان می‌دهد. نه‌تنها كمتر نشاني از زيبايي يا چهره زنان باليوود در كوچه و خيابان مي‌بينيد بلكه چهره‌ها در نقطه مقابل يكديگر قرار دارند و از خود مي‌پرسي كه باليوود چه فرهنگ و چهره‌اي از زنان هند را بازتاب مي‌دهد يا نمايندگي مي‌كند؟ چرا این مردم تا این حد این سینما را دوست دارند؟ سینمایی که بازتاب‌دهنده واقعیت سیمای زنان جامعه نیست. شاید یک پاسخ این باشد که بازتاب‌دهنده آمال‌های آنان که هست.
در طول سفر نگران بودم که دخترم از سفر خوشش نیاید. آخر سفر از او رضایتش را پرسیدم. با این‌که به خودم رفته و به این سادگی‌ها اظهار رضایت نمی‌کند! گفت بد نبود، به یک بار دیدنش می‌ارزید. اینجا بود که نفس راحتی کشیدم. نکته جالب این‌که پس از دیدن آنجا سطح توقعاتش از داخل جامعه خودمان کمتر شده است، بنابر این هزینه سفر هم از این طریق جبران می‌شود!


تعداد بازدید :  191