عمل گر دهی مرد منعم شناس که مفلس ندارد ز سلطان هراس
چو مفلس فرو برد گردن به دوش از او بر نیاید دگر جز خروش
چو مشرف دو دست از امانت بداشت بباید بر او ناظری بر گماشت
ور او نیز در ساخت با خاطرش ز مشرف عمل بر کن و ناظرش
خدا ترس باید امانت گزار امین کز تو ترسد امینش مدار
امین باید از داور اندیشناک نه از رفع دیوان و زجر و هلاک
بیفشان و بشمار و فارغ نشین که از صد یکی را نبینی امین
دو همجنس دیرینه را همقلم نباید فرستاد یک جا بهم
چه دانی که همدست گردند و یار یکی دزد باشد، یکی پردهدار