شماره ۵۵۶ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۵ ارديبهشت
صفحه را ببند
گفت‌وگویی با‌ هادی معتمد، جامعه‌شناس و آسیب‌شناس اجتماعی درباره
جبر سلیقه
طرح نو- مجتبی پارسا | جامعه ناهنجار و به تعبیری دیگر، جامعه «بدون» هنجار، جامعه ما است. جامعه‌ای که تقریبا هیچ فردی، واجد خط فکری واضح و متمایزی نیست که متعلق به خود او باشد. بسیاری افراد در این جامعه، مرزبندی مشخصی برای آنچه عقلانی یا غیرعقلانی، اخلاقی یا غیراخلاقی، منصفانه یا غیرمنصفانه، زیبا یا زشت و به تعبیری کلی درست یا نادرست، است، ندارند. زیبا، آن چیزی است که جامعه می‌گوید زیباست. دمده، آن چیزی است که افراد زیادی آن را دمده می‌دانند. این فقدان خط فکری حتی به محدوده عقل و اخلاق نیز وارد می‌شود و «متاسفانه» اخلاق و عقلانیت، به «دموکراسی» گذاشته می‌شود. امر اخلاقی و عقلانی، آن چیزی است که جامعه، آن را اخلاقی و عقلانی بداند. در این میان، امر دیگری که به صورت یک «پکیج» به جامعه ارایه می‌شود، مقوله «سلیقه» است. به جرأت می‌توان ادعا کرد سلیقه هیچ‌یک از ما، سلیقه شخصی خودمان نیست؛ بلکه سلیقه‌ای است که از جامعه، افراد پیرامون، رسانه‌های داخلی و خارجی و سایر مسیرهای ارتباطی به ما «القاء» و «جبر» شده است. بنابراین، سلیقه ما، هیچ اصالتی ندارد و اساسا تعلقی به ما ندارد. شاید بتوان اولین متهم را سرمایه‌داران دانست که برای فروش محصولاتشان، از طریق «دستکاری» سلیقه و به عبارت بهتر، «ذائقه» مردم، به خواسته خود، جامه عمل می‌پوشانند. از این جهت، جوامع دیگر نیز، مردمان بي‌سلیقه‌ای دارند، با این تفاوت که در جوامع توسعه‌یافته، هنجارهای اخلاقی و عقلانی، کمتر دستمالی شده است. گفت‌و‌گوی «طرح نو» را با‌ هادی معتمد، آسیب‌شناس اجتماعی و استاد دانشگاه، در این باب از دست ندهید؛

زمانی که یک زوج روستایی را در نظر می‌گیرید، می‌بینید که پوشش، لباس‌ها و حتی دکوراسیون منزلشان از نگاه بسیاری از ما، دمده و نازیبا است، در صورتی که خود آنها عمیقا باور دارند که بسیار زیبا است؛ انگار سلیقه آنها، اصالت دارد و سلیقه ما، نه. در ابتدا مایلم بدانم با این گفته موافقید که سلیقه ما، سلیقه جبر شده بر ما است؟
آنچنان که شما هم اشاره کردید، سلیقه، تا حد بسیار زیادی، در جامعه‌ای که بي‌هنجار است یا به عبارت دیگر، از هنجارهای خاصی پیروی نمی‌کند، مثل جامعه ایران، تحمیلی یا وابسته به مد است. درواقع در بعضی جوامع، مثل جامعه ژاپن، هنجارهای خاص خود را دارند که معمولا تغییرناپذیرند. جامعه ترکمن‌ها، تاجیک‌ها و جامعه افغان‌ها نیز به همین نحو است که هنجارهای ثابتی دارند که حتی ممکن است از دید ما، ناهنجار باشند اما در هر صورت برای آنها هنجار است. زشت یا زیبا و البته، وارداتی هم نیست. یعنی مربوط به خودشان است و کار خودشان را می‌کنند.
جوامعی که هنجار ندارند، یعنی حتی مشخص نیست که ناهنجار هستند یا بهنجار و به تعبیری دیگر، جوامع بي‌هنجاری هستند، منجر به این می‌شود که سلایق گوناگونی در جامعه وجود داشته باشد. به این معنی که افکار، خیلی هدفمند نیستند و افراد وقتی برای خرید لوازم خانه یا منزل یا لباس، ماشین یا هر چیز دیگر، فکر نمی‌کنند؛ بلکه از 40 نفر می‌پرسند. یکی می‌گوید، پژو بخر، یکی دیگر می‌گوید سمند بخر؛ دیگری می‌گوید ماشین خارجی بخر و افراد نظرهای بیشتر را می‌شمارند و درنهایت همان کار را انجام می‌دهند. به بیان ساده‌تر، دهن‌بینی در جامعه ما بسیار مرسوم و امر نسبتا رایجی است. یعنی افراد می‌خواهند بدانند که بیشتر مردم از چه چیزی خوش‌شان می‌آید. اگر 40 نفر بگویند که الف بهتر از ب است، به سراغ الف می‌روند. بسته به پولی که دارند و شرایط‌شان، سعی می‌کنند انتخاب‌شان، نزدیک‌ترین انتخاب به سلیقه مردم باشد.
بنابراین سلایق افراد در جامعه ما، سلیقه شخصی نیست و بیشتر چیزی است که جامعه آن را می‌پسندد. در این میان البته مد و مدگرایی هم در این سلایق دخیل هستند. یک نکته خیلی مهم در این‌جا وجود دارد و آن این است که جامعه ما، جامعه جوانی است و براساس رابطه گروه‌های هم‌سالان، بسیاری به هم مرتبط می‌شوند. جوانان ایرانی هم که دست‌شان در اینترنت، موبایل و کامپیوتر است و اطلاعاتی را که به‌ دست می‌آورند به یکدیگر انتقال می‌دهند. اگر یک روز رنگ صورتی مد شود، می‌بینید که در دو ساعت، همه جوانان ایران به این رنگ، گرایش دارند. غیر از عده‌ای که به دلایل خاصی از گروه‌های هم‌سال، تبعیت نمی‌کنند. از طرفی ما نهاد یا کانونی برای هنجارسازی نداریم. یک مدتی در نمایشگاه‌ها، پوشش‌های ملی- اسلامی را قرار دادند اما متاسفانه به دلیل عدم حمایت دولت‌ها استقبال زیادی از آن نشد و افراد روی آن برنامه‌ریزی نكردند، براي همين، می‌بینید که چنین چیزی جمع می‌شود و بازمی‌گردیم به همان پوشش‌های قدیم.
منظورتان این است که دولت باید سلیقه مردم را تعیین کند؟ ممکن است کمی بیشتر در این‌ باره توضیح دهید؟
خیر، ما باید هنجارسازی کنیم. یعنی هنجارها را مشخص کنیم اما سلایق را مردم خودشان انتخاب کنند. به‌ طور مثال، می‌گوییم که هنجار ساخت خانه‌های ما به نحوی است که اشراف نداشته باشد اما دیگر نباید بگوییم که پنجره خانه‌تان آبی یا آلومینیوم باشد یا هر چیزی شبیه این. باید کلیت قضیه را که همان هنجارها هستند بسازیم، روی جزییات این‌قدر دقیق نشویم. متاسفانه ما، همیشه اینطور بودیم که بیشتر، به جزییات می‌پردازیم. در قانون‌مان هم به همین شکل عمل می‌کنیم. مثلا می‌گوییم لباس آستین کوتاه نباید بپوشید و آستین باید تا زیر آرنج باشد و اندازه می‌گیریم و کارهایی از این قبیل انجام می‌دهیم اما در کل نمی‌گوییم لباسی که می‌پوشید، بهتر است دارای این شاخصه‌ها باشد که مثلا در فضای گرم ایران، گشاد باشد؛ یا بدن‌نما نباشد یا ... بنابراین ما باید نهاد‌های هنجارسازی هم داشته باشیم. به قول شما، «صنعت تولید فرهنگ»، مثل صنعت تولید ماشین است. باید هر روز  روی آن کار شود، کارشناسی، تولید، تبلیغ، ارزیابی، پشتیبانی و چیزهایی از این دست باید انجام شود. مادامی که نهاد متولی فرهنگ – که به نظر می‌رسد، وزارت ارشاد، بهترین متولی آن باشد- هنر و هنجارسازی هنری نداشته باشد، وضع فرهنگی ما، بدون هنجاری باقی می‌ماند. آن‌قدر درگیری سیاسی در کشور ما زیاد است و مسائل سیاسی پررنگ هستند که به سایر مسائل، اهمیت چندانی داده نمی‌شود.
   گمان می‌کنم که این ترویج و جبر نامحسوس سلیقه در جوامع توسعه‌یافته و لیبرال، بسیار بیشتر اتفاق می‌افتد. یعنی توسط رسانه، فیلم‌ها و ...، مردم را مجاب می‌کنند که اولا بدون استفاده از فلان پوشش یا لوازم آرایشی، دمده و غیرقابل تحمل هستند و بعد از آن‌که ذائقه آنها را تغییر دادند و نیاز را در آنها ایجاد کردند، مردم را با تبلیغات و توسط صنعت فرهنگ، مجاب به مصرف از انواع و اقسام محصولات‌شان می‌کنند، موافقید؟
قطعا سرمایه‌داران که بيکار ننشسته‌اند و نمی‌نشینند. اگر بيکار نشسته بودند که سرمایه‌دار نمی‌شدند. حتی می‌خواهم بگویم در هنجارهای آنها، نوعی بي‌هنجاری نهفته است و آنها هنجارهای خاصی را نمی‌پذیرند. به بیان دیگر، آنها دامنه انتخاب‌ها و امکان‌های مختلفی را جلوی پای شما قرار داده‌اند. به‌طور مثال برای خرید ماشین، از بنز آلمانی گرفته تا آشغال‌های چینی، جلوی شما قرار دارد. حالا زور تبلیغات هر کسی بیشتر باشد، پیروز این رقابت است اما در کشور ما که فرهنگ غنی‌تر و برتری وجود دارد، اجازه داده نمی‌شود که هر چیزی تبلیغ شود. بنابراین اصل قضیه، اساسا تبلیغ نیست. مردم در آن‌جا هم بمباران تبلیغاتی می‌شوند و در این‌جا هم همینطور اما با این تفاوت که در آنجا، در کنار بمباران، آموزش‌هایی را هم می‌بینند اما در اینجا، آموزش خاصی داده نمی‌شود. به همین دلیل، عده‌ای تصمیم می‌گیرند که چه کاری را مردم انجام بدهند یا ندهند. به‌طور مثال، موضوع جراحی زیبایی بینی در ایران چندین برابر عمل زیبایی بینی در کل جهان است. این موضوع به مد و یک سلیقه تبدیل شده است. بسیاری افراد به ما ایرانی‌ها می‌خندند و می‌پرسند کسی از شما باقیمانده که بینی‌اش را عمل نکرده باشد؟ به نظرشان می‌آید که همه ما ناقص‌الخلقه هستیم و نیاز به این عمل‌ها داریم. بسیاری افراد هستند که با این‌که بینی زیبایی دارند اما به خاطر این‌که صرفا عمل کرده باشند، این کار را انجام می‌دهند. این چیزها در اروپا و آمریکا دیده نمی‌شود، به این دلیل که آموزش آن داده شده است. آموزش مهارت‌های زندگی را از ابتدا به بچه‌ها می‌دهند.
چرا ما این آموزش‌ها را نمی‌دهیم؟
به این دلیل که سرگرمی مسئولان ما، سرگرمی‌های سیاسی است نه چیز دیگر. بسیاری از روزنامه‌ها و مطبوعات هم به این قضیه دامن می‌زنند. انگار جز مسائل سیاسی، اعم از مسأله هسته‌ای یا هر چیز دیگر، هیچ مسأله اجتماعی در این کشور وجود ندارد. به جای این‌که هر روز به این فرد و آن یکی فحش بدهند و به جناح‌های دیگر بپرند، یک‌بار به مسأله مواد مخدر، یا مد یا مسائل اجتماعی بپردازند. اگر هم بخواهند به این مسائل ورود پیدا کنند، از نظرگاه سیاسی وارد می‌شوند و آن را دستاویزی برای حمله به گروه سیاسی خاصی می‌کنند. مسأله امروز ایران، مسأله آسیب‌های اجتماعی است. اعم از فقر، فحشا، بي‌هنجاری، کلاهبرداری، دزدی، اعتیاد و چیزهایی از این دست. می‌خواهم بگویم نگاه بسیاری از سیاستمداران، یا روزنامه‌ها به جامعه، نگاهی سطحی است. برای جامعه بي‌هنجاری مثل ایران که حتی جوانان نمی‌دانند خوب و بد چیست، جامعه‌ای که جوانان آن سردرگم هستند، رفتارها و مواضع آنها در قبال مسائل اجتماعی جز رفتارهای ناهنجار چیز دیگری نمی‌تواند باشد.


تعداد بازدید :  326