شماره ۳۵۵ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۶ مرداد
صفحه را ببند
بیان مفاهیم

در گوآنگجو چین، سارق بانک خطاب به کسانی که در بانک بودند فریاد زد: «بی‌حرکت. پول متعلق به دولت است اما زندگی‌تان متعلق به شما است.» همه آرام روی زمین دراز کشیدند. این را «مفهوم تغییر اندیشه» گویند. یعنی تغییر تحول مرسوم تفکر.
وقتی سارقان بانک به منزل رسیدند، سارق جوان‌تر (فارغ‌التحصیل کار‌شناسی ارشد مدیریت بازرگانی) به سارق مسن‌تر (که فقط شش کلاس ابتدایی سواد داشت) گفت:«برادر بزرگ من، بیا پول‌ها را بشماریم.» برادر بزرگ‌تر نظر او را رد کرد و گفت، «چقدر احمقی! اینقدر پول اینجا هست که شمردن آن‌ها مدتی وقت می‌گیرد. امشب، بخش خبر تلویزیون اعلام می‌کند که چقدر پول از بانک به سرقت رفته است.» این را «تجربه» گویند. امروزه، تجربه به مراتب مهم‌تر از داشتن مدارک کاغذی است.
بعد از آنکه سارقین بانک را ترک کردند، مدیر بانک به ناظر بانک گفت فوراً به پلیس خبر بدهد. اما ناظر بانک گفت: «صبر کنید! بیایید مقداری از پول بانک برای خودمان برداریم و به پول‌هایی که از بانک سرقت شده اضافه کنیم.» این را «شنا کردن در جهت موافق آب» گویند. یعنی تبدیل وضعیت نامساعد به مزیتی به نفع خویشتن.
در ادامه ناظر گفت: «چقدر خوب خواهد بود که هر ماهه سرقتی در بانک انجام شود.» این را «رفع ملالت و ایجاد هیجان» گویند. مسرت شخصی مهم‌تر از شغل شما است.
روز بعد خبر تلویزیون اعلام کرد که 100 میلیون دلار از بانک سرقت شده است. سارقین به شمارش پول‌های مسروقه پرداختند، اما پول‌ها فقط 20 میلیون دلار بود. سارقین بسیار عصبانی شدند و گفتند: «ما جان‌ خود را به خطر انداختیم و فقط ۲۰ میلیون دلار عایدمان شد. مدیر بانک به یک چشم به هم زدن 80 میلیون دلار گیرش آمد. به نظر می‌رسد تحصیل کردن بهتر از دزد شدن است!» این را «ارزش علم به انداز طلا» گویند.
مدیر بانک لبخند می‌زد و شادمان بود زیرا ضرر او در بازار سهام اکنون با این سرقت جبران شده بود. این را «اغتنام فرصت» گویند. حالا، به نظر شما چه کسی سارق حقیقی بوده است؟ آنکه جانش را به خطر انداخته یا آنکه از فرصت استفاده کرده است؟
مترجم: ف.ایزدی


تعداد بازدید :  99