شماره ۵۵۰ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۷ ارديبهشت
صفحه را ببند
جوانمردان ایرانی چگونه نفس قحطی 1288 قمری را گرفتند
تهیه نان برای زنان بی‌سرپرست و کودکان یتیم

|  آمنه ابراهیمی  |   پژوهشگر تاریخ|

 آسمان اصفهان یکی از سرزنده‌ترین و آبادترین شهرهای مهم ایران در جمادی‌الاولی‌ سال 1284 قمری، چهار‌ سال پیش از قحطی بزرگ ‌سال 1288، کدر شد. خاک سرخ گویی از آسمان می‌بارید. مردم و کشاورزان همه محصولات خود را در چند ساعت از دست دادند. برخی، از عجایبی که در آن روزها می‌دیدند شرح‌هایی نگاشته‌اند؛ «تقریبا دو ساعت قبل از صبح، ناگهان تمام ستاره‌های آسمان برهم ریخت و شهاب از هر طرف به‌حدی بود که گویا تمام آسمان و زمین روشن شده؛ صد‌هزار‌ شهاب بل متجاوز، بر یکدیگر ریختند. روی زمین در شب ظلمت روشن شد؛ مثل روز. تا یک ساعت به همین نحو بود. تمام شد. تمام منجمین و عقلا متحیر شدند که چنین قضیه هرگز ندیده و در این تاریخ نشنیده». این نوشته از قلم محمد خلیل حسینی عطاآبادی از عالمان اصفهان بر جای مانده است؛ کسی که قحطی شدید ‌سال 1288 قمری را خشم طبیعت و از آثار ظهور منجی قلمداد کرد. قطحی چنان کرد که نوشته‌اند: «مادر طفل خود را می‌خورد». او البته زمانی که زاینده‌رود بی‌آب شد، قنات‌ها و چاه‌ها خشکید و گرانی ارزاق فشار فزاینده‌ای به مردم وارد آورد، به اندازه خود گروهی از فقیران را از نداری و گرسنگی رهانید. اصفهانی‌ها آب آشامیدنی خود را در عطاآباد، از روستاهای پیرامون اصفهان، از چاه میرزا مهدی خان تأمین می‌کردند. عده‌ای از فشار قحطی بار مهاجرت بستند و البته برخی‌شان در راه جان سپردند.
«... ما شدیم اسیر از دست وزیر ...» یاریگران از میان مردم به پاخاستند
قحطی 1288، شهرهای تهران، یزد، بوشهر، مشهد، کرمانشاه و همدان را نیز درنوردید و تا عثمانی، شام و مکه گسترش یافت. بازارها از رونق افتاد. پولی برای تهیه غذا نماند. گروهی از مردم نیازهایشان را از فروش اسباب خانه برمی‌آوردند. اوضاع تهران هم وخیم شد. مردم از گرسنگی به علف‌خواری و خوردن گوشت حیوانات بارکش، حتی سگ و گربه و موش و نیز مردار روی آوردند. آنها گویی به کمک شاه و درباریان امیدی چندان نداشتند. در کوچه‌های تهران پس از سفر ناصرالدین شاه به کربلا که گویی بی‌اعتنا به وضع مردم صورت گرفته بود، شعری بر سر زبان‌ها جاری شد «شاه کج‌کلاه رفته کربلا، گشته بی‌بلا ... نان گران شده، یک من یک قران، یک من یک قران ... ما شدیم اسیر از دست وزیر، از دست وزیر». اینگونه که شد، مردم خود به یاری یکدیگر برخاستند. کسانی چون میرزا علی‌جان عطار (معین‌البکاء) در نیشابور، با نظرگاهی ویژه، در جامه یاریگر و نجات‌دهنده مردم «گمان کرد وظیفه دارد به‌عنوان روحانی از مردم دفاع کند. خیلی زود گرفتار سیاست شد. قحطی بود، گندم و مواد خوراکی بسیار کم پیدا می‌شد، همراه مردم به انبار محتکران وابسته به رژیم قاجار حمله کرد اما حکومت این کارش را نپسندید، شنیده شد که دستگیرش کردند و زندگی را بدرود گفته است».
از نگاهداری یتیمان در قم تا غذای روزانه قحطی‌زدگان در پایتخت
کسانی دیگر نیز چون حاجیان و تاجرانی که اوضاع مالی‌شان بهتر از دیگران بود، دست گشودند و به یاری مردم برخاستند. حاجی میرزا هدایت‌الله، در قم گوشت اسب را میان مردم تهیدست تقسیم کرد و مردم گوشت‌ها را خام خوردند. محمدابراهیم تاجر نیز در همین شهر بیست بچه یتیم را نزد خود نگاه ‌داشت؛ کمک‌هایی جزیی‌تر نیز صورت گرفت، ازجمله آقا ملامحمود رضوان تهیه نان برای هجده زنی که در نزدیکی صحن زندگی می‌کردند را برعهده گرفت.
گرچه جوانمردی و یاریگری کم‌رونق می‌نمود و بی‌اعتنایی و حتی تعدی به مردم از سوی حکومتی‌ها رنج‌ها را دوچندان می‌ساخت، با این حال از میان درباریان نیز کسانی بودند که به داد قحطی‌زدگان برسند. میرزا حسن مشیرالدوله صدراعظم ناصرالدین‌شاه، انبار غله خود را روی مردم باز کرد و کوشید دیگر رجال حکومتی را به کاهش بهای کالاها به‌ویژه نان راضی سازد. او روزانه پنج‌هزار تومان که رقم بالایی بود به فقیران پایتخت کمک می‌رساند. وصف این کمک‌ها به گوش مردم رنجدیده دیگر شهرها که رسید، آنها را به مهاجرت واداشت. مشیرالدوله، مهاجران را در مکانی به نام نصرت‌آباد اقامت داد و روزانه مقداری غذا برایشان در نظر گرفت.
بازگشت رنگ زندگی به ایران، به یاری آسمان و فتوت جوانمردان
1288 قمری، سالی نحس و فراموش‌ناشدنی بود. مردم، آن را تا مدت‌ها در حافظه خود داشتند؛ «به سالی که آدم‌خواری باب گشت/ هزارو دویست بود و هشتاد و هشت». زمستانش هم از سخت‌ترین زمستان‌ها شد. آنگاه که یخ‌ها و برف‌ها آب شدند و رخسار بهار نمایان شد، طبیعت جانی تازه گرفت. رنگ زندگی نیز به چهره شهرها و آبادی‌ها بازگشت. رودها جاری شدند و آسیاب‌ها به راه افتادند. قحطی به یاری آسمان و طبیعت و یاریگری مردمان دلسوز و جوانمرد سرزمین ایران، بار خود را بست و رفت؛ هرچند رنگی از خود بر چهره تکیده مردم به جای گذاشت؛ زمان می‌برد تا آن نیز برود.


تعداد بازدید :  622