| طرح نو| مجتبی پارسا| گاهی آنقدر رفتار بعضی از افراد در کوچه و خیابان آزارم میدهد که دوست دارم پا از خانه بیرون نگذارم. همانجا در خانه بمانم. آنقدر بمانم تا همه مردم به خانههایشان بروند و خوابشان که برد. آنوقت از خانه بیرون بیایم و در اجتماع(!) انفرادی، قدم بزنم و خیابانگردی کنم. در هفتهای که گذشت، دو اتفاق به ظاهر ساده برایم افتاد اما همین موارد به ظاهر ساده، آنقدر ذهنم را به هم ریخت که عملا زندگیام را مختل کرده است. فعلا مایلم اتفاق اول را نقل کنم که مربوط به چند شب پیش میشود که در خیابان جلال آلاحمد، کنار پل گیشا، منتظر تاکسی ایستاده بودم و ساعت از 22:30 گذشته بود. ناگهان از پشت سر، یک ماشین، با سرعت خیلی کم، به پایم زد اما به هر حال، کمی به جلو پرت شدم و نزدیک بود پای چپم زیر لاستیک ماشین برود؛ ماشینی که در خیابان اصلی، دنده عقب میآمد تا پارک کند. وقتی با تعجب و کمی خشم رویم را برگرداندم تا به راننده آن، که پسر جوانی بود و دوستان هم سن و سال خودش هم 4 صندلی دیگر ماشین را اشغال کرده بودند، اعتراض کنم، که این چه طرز رانندگی است؟! چرا بیتوجه به عابرپیاده، اینطور روی پای من دنده عقب میگیری؟! اما پیش از آنکه بخواهم جملهام را تمام کنم، راننده آن ماشین با صدایی بلندتر و خشمگینتر از من و با اعتراض گفت: برو کنار دیگه! یه ساعته میخوام دنده عقب بیام!
کاملا بهتزده به او و به دوستانش که با سکوت و اخمشان، مهرتأییدی بر حرفهای رفیقشان – که همان راننده ماشین بود - میزدند، نگاه کردم. کلمههایم در زبانم خشک شده بود! گیرم که چند دقیقه آنجا معطل شدی، گیرم که 10 بار بوق زدی و من متوجه نشدم، با اینکه دنده عقب آمدی و خلاف کردی اما گیرم که خلافی مرتکب نشدی و کاملا بجا و بحق دنده عقب آمدی. گیرم که تمام حقها با تو بود! اما آیا همه اینها، توجیهی برای این کار فراهم میآورد که دنده عقب، بدون اینکه فرد پیاده را اساسا حساب کنی، با ماشین، هرچند آهسته، رویش بگیری؟ و بعد شاکی و عصبانی هم باشی از اینکه چرا زودتر متوجه شما و دوستان محترمتان نشده؟!
موضوع ناراحتکننده این تجربه، غیراز رعایت نکردن قانون و دنده عقب گرفتن در خیابان اصلی و همچنین رعایت نکردن حقوق فرد پیاده و با ماشین به پای او زدن، این است که آن فرد برای چنین کاری، نهتنها خود را خاطی و گناهکار نمیداند و نمیبیند، بلکه حق مسلم دیگران را زیر پا میگذارد و با این قاطعیت، اصرار به پایمال کردن حقوق یک نفر دارد تا خشم و بیحوصلگی خود را آرام کند؛ و از این موضوع، ناراحتکننده و ناامیدکنندهتر این بود که 4 نفر از دوستان آن پسر جوان نیز در کنار او، روی صندلی ماشین نشستهاند و نهتنها رفیقشان را مقصر نمیدانستند و در پی معذرتخواهی از عابرپیاده برنیامدند، بلکه با سکوتشان – و احتمالا با فحش دادنهای زیر لب به من - موجب گستاختر شدن فرد خاطی و تأیید و ترغیب او به ادامه دادن و تکرار چنین رفتارهایی میشوند و رفتار آن 4 نفر به مراتب شرمآورتر، گستاخانهتر و زنندهتر از رفتار فرد خاطی بود؛ چرا که همین افراد و افراد مشابه، میتوانند با تذکر دادن و سکوت نکردن و لااقل تأیید نکردن رفتار اشتباه اطرافیانشان، از دامن زدن به چنین اتفاقات و رفتارهایی جلوگیری کنند تا اخلاق در جامعه ما چنین لگدمال نشود.