احمدرضا کاظمی طنزنویس
[email protected]
مقدمه
از آنجایی که بنده تصمیم گرفتهام... البته دروغ چرا؟ بنده که نه، از آنجایی که مسئولان صفحه تصمیم گرفتهاند بنده در این ستون طنز سیاسی ننویسم و بجایش به مسائل دیگر بپردازم، امروز میخواهم از حوزه سیاست خارجی و داخلی قلمم را بیرون بکشم و آن را در حوزه «بهداشت، سلامت و درمان» فرو برم. در همین راستا و در ادامه ابتدا شما را با یکی از مهمترین حوزههای مقوله بهداشت و درمان یعنی «بیمه» آشنا نموده و سپس در انتها نمونهای از کاربردها و مزایای بیمهشدگی را در قالب یک سکانس عملی برایتان تشریح خواهم کرد.
بیمه چیست؟
برخی افراد به اشتباه تعبیر غلطی از «بیمه» ارایه کردهاند و آن را بهعنوان قراردادی میدانند که اشخاص با پرداخت وجهی تحت عنوان «حق بیمه» منعقد کرده تا در صورتی که موضوع بیمه به مخاطره افتاد، شرکت بیمه از عهده خسارت بربیاید. همانطور که مشاهده کردید، این تعریف اصلا خیلی زیاد از حد باکلاس، بالای دیپلم و غیرشفاف است، در صورتی که مفهوم بیمه بسیار ساده و پیشپاافتادهتر از این حرفها بوده و از بیخ چیز دیگری است:
بیمه: بیمه یا بی«مِ» به چیزی اطلاق میشود که فاقد حرف «م» است و درواقع بدون «م» باشد! برای مثال «کبوتر»، «قسطنطنیه»، «نوسانات بازار ارز» اینها همگی بیمه یا به عبارتی بی«مِ» هستند!
بیمهشده: به کسی که قبلا «م» داشته ولی حالا آن را بنا به دلایلی از دست داده بیمهشده یا بی«مِ» شده میگویند. برای مثال بیمهشده «مریم» میشود «ری» یا بیمهشده «مسعودی» میشود: «سعودی»!
بیمه پایه: از نظر تئوری کف یک بیمه را بیمه پایه میگویند. مثل همان پایه حقوق اما در عمل بیمه پایه به نوعی بیمه گفته میشود که خیلی اهل حال است و هر وقت به او بگوبید «پایهای فلان کار را بکنیم؟» نه نیاورده و فورا شال و کلاه کند و بگوید
« پایهام! بزن بریم!».
بیمه مکمل: برخی مردم از بیمه مکمل یا بهعبارت دیگر بیمه تکمیلی انتظارات مالی دارند و فکر میکنند تحت پوشش این نوع بیمه بودن به منزله عدم نیاز به پرداخت بخش عظیمی از فاکتورهای بیمارستان و نسخههای پزشکی است در صورتی که بیمه «مکمل» در اصل یک خدمت معنویست نه مادی و به بیمهای گفته میشود که آدم را «کامل» میکند و درواقع نیمه گمشده او باشد و مجموعش با شخص بیمهشونده زاویه 180 درجه را تشکیل بدهد.
سکانس طلایی
صندوق: این چیه پدر جان؟
بازنشسته: این دفترچه بیمهست، بیمه مکمل!
صندوق: گفتم برو پول بیار، این چیه آوردی؟ چیکارش کنم اینو؟
بازنشسته: خب مال بیمهست دیگه، مگه پول نمیده؟
صندوق: چرا، هزینهتون میشه «دومیلیون و هشتصد و پنجاه و ششهزار و چهارصد تومن» که اون چهارصدتومن آخرش رو بیمه میده!
بازنشسته: نه دخترم، این بیمهش فرق داره. بیمه تکمیلیه!
صندوق: بله، خب اگه تکمیلی نبود که از اون چهارصدتومن، دویست تومنش رو بیمه میداد!
بازنشسته: یعنی چی؟ پول ندارم خب. چیکار کنم الان؟
صندوق: پدرجان، این دفترچه رو ببر بانک مرکزی...
بازنشسته: خب؟
صندوق: بگو بفرستنش کارخانه تولید کاغذ...
بازنشسته: خب؟
صندوق: بگو تبدیلش کنن به خمیر کاغذ و ازش برات تراول درست کنن، شاید بشه یه کاریش کرد!
بازنشسته: همین؟ یعنی کار دیگهای نمیشه باهاش انجام داد؟
صندوق: چرا میشه، نوه کوچیک داری شما پدر جان؟
بازنشسته: آره، آره، دوتام دارم.
صندوق: خب خدا حفظشون کنه! برو خونه برگههای دفترچهت رو بِکن و باهاش برای نوههات موشک کاغذی درست کن. بلدی؟
بازنشسته: نه والا بلد نیستم.
صندوق: خب خودم یادت میدم، بذار یه برگهش رو بِکنم، آها... ایناهاش ببین یه تا اینجا میزنی. یه تا هم از این طرف. بعد نوکشو برمیگردونی... آها... حالا اون بال این طرف رو تا کن... آها درست شد، بذار پرتش کنم بُردش رو ببینی: قیژژژژژژژژژژژژژژژ»