گلبرگ کیانی عضو گروه دستادست
یک: حدودا یکسال و نیم پیش و بهطور خیلی جالب و ناگهانی قرار شد برای گروهی به نام دستادست، لوگو (آرم) طراحی کنم. این اولین ارتباط من با فائزه درخشانی بود. آشنایی اولیه، تبادل اطلاعات و نظرات و همچنین مذاکرات چندجانبه در روند طراحی، تماما با ایمیل انجام شد و این اولین طومارنویسی سریالی عمرم بود. وقتی بالاخره طرح به نتیجه مطلوب رسید و نمونه نهایی را ارسال کردم، گفتم خوب، این کار هم تمام شد و رفت! اما آن زمان هیچ فکر نمیکردم که روزی در آینده، یکی از اعضای ثابت گروه خواهم شد. من با همین اولین مراوده به دستادست عادت کرده بودم.
دو: از تیرماه ۹۳ که رسما کار را با گروه شروع کردم و از نزدیک با جزییات و پیچیدگی مسائل درگیر شدم، کمکم آن بخش عظیمی از کوه یخ که همیشه زیر آب است را دیدم و لمس کردم. فهمیدم چگونه اداره کسب و کار اجتماعی - نهتنها در ظاهر، بلکه در بطن خود نیز- با کسب و کارهای اقتصادی متفاوت است و البته به مراتب سختتر! میگویند یک کارآفرین باید پوستشکلفت باشد. فکر میکنم پر بیراه نیست اگر بگوییم کارآفرینان اجتماعی، زره جنگی لازم دارند! یکی از اصلیترین و بزرگترین سختیهای کار ما این بوده و هست که «دستادست» به واسطه اهداف اجتماعیاش یک کارگروه داوطلبانه است، اما به لحاظ ساختار سیستمی و فرآیند کسبوکار باید همپای یک بنگاه اقتصادی عمل کند و اعضای تیم باید به اندازه یک شغل و حرفه تماموقت، زمان و انرژی صرف کنند تا چرخ کار به درستی بچرخد. فرض کنید که معضلات فعالیتهای داوطلبانه اجتماعی را با مشکلات متعدد بنگاههای اقتصادی جمع و در کمبودهای عمیق مالی ضرب کنیم؛ حالا خودتان پیدا کنید پرتقال فروش را...!
سه: همیشه شنیدهایم که یک دست صدا ندارد! و من این را به عینه در دستادست دیده و لمس کردهام. در یک سالگذشته چندینبار فشار کاری و پیچیدگیها بهحدی رسید که فکر کردم همهچیز به بنبست رسیده است و با این وضع دیگر نمیتوانیم ادامه دهیم! میدانم اگر خودم تنها بودم احتمالا همانجا همهچیز تمام میشد، اما گرمای حضور بقیه افراد گروه و پشتکار و سرسختی و امیدواری مدیر گروه به من انرژی دوباره میداد و توانستم بمانم. در این راه از کمکهای فکری و حمایت و همکاری اساتید و دوستان بسیار خوب و همدلی هم بهره بردیم که تمام سختیهای راه را برایمان شیرین و زیبا کردند. همدستان بسیاری که هرچند نامشان جایی نیامده است اما جزیی جدا نشدنی از موجودیت، هویت و داستان دستادستاند و دینشان همواره بر گردن تکتک ما خواهد بود.
چهار: دستادست همان دستبهدستدادن و دایرهزدن و چرخیدن است که همه ما در دوران کودکی عاشقاش بودیم. حلقه کوچکی که ابتدا با چند نفر تشکیل میشد و کمکم بزرگ و بزرگتر میشد. هرچه بزرگتر، بهتر و شادیآورتر! حالا دیگر کودک نیستیم، اما چیزی عوض نشده است. باز هم بهانهای پیدا کردهایم که دایره بزنیم و همه را فرا بخوانیم تا به ما بپیوندند و در این خلق شادی سهیم شوند.
پنج: دستادست برای اعضایش یک مدرسه رشد فردی است، برای آموختنهای روزانه مهارتهای کار تیمی، حل مسأله و ارتباط مؤثر. برای تمرین همدلی، مذاکره، دقت و سرعت توأمان و از همه سختتر مدیریت زمان و... صبر، صبر و صبر.
ما تا امروز، با کمک همدیگر - و هرطور که شده- مسائل را مهار یا حل کردهایم، گردنهها را رد کردهایم و نبریدیم؛ و میدانیم که چالشها تمام شدنی نیستند و البته که... هر لحظه به شکلی بتعیار برآید!
میدانیم که راه سختی در پیش داریم اما با این وجود باور کنید که حالمان خوب است! روز به روز امیدمان بیشتر میشود و راه برایمان روشنتر. دستادست رو به جلو در حرکت است و ما هم با او...