شماره ۵۴۱ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۷ فروردين
صفحه را ببند
وقتی منافعم را ارجح بر ارزش‌هایم دانستم

امیرجلال حاتمی روانشناس

نقد خویشتن ازجمله نقدهای جانفرساست، همچون تیغ تیز جراحی‌است که بر تن خویش می‌کشد و کالبد خویش به دست خود می‌شکافد، تصور کنید چقدر می‌تواند رنج‌آور باشد که خون خویش به دست خویش ریختن و غده چرکین با انگشتان خود از بدن به در آوردن. اما از سویی دیگر می‌تواند کاری آسان باشد زیرا هیچ منتقد، روانشناس، پزشک و جامعه‌شناسی به اندازه خود آدمی از ویژگی‌ها و خصوصیات و نقص‌های خود باخبر نیست (من آنم که من دانم). با این وجود به نظر بنده نقد خویش نوعی خودکشی است.
حال که صفحات طرح‌نو تیغ نقد از خود گفتن را به دست بنده سپرد و من نیز به علت انجام تکلیف موظف این خود ارزیابی هستم، باید از نقطه‌های تاریک وجود خود بگویم. در این زمینه چندین نکته به ذهن رسید که یکی از اساسی‌ترین آنها فاصله بین آرمان و عمل است که خوشبختانه وجه مشترکی با بسیاری از افراد دارم.
آدمی ایده‌پرداز خوبی است و همواره در مورد مسائلی مانند عدالت، آزادی، حقوق‌بشر، انصاف، احسان، گذشت، بخشش و... سخن می‌گوید اما زمانی که به عمل می‌رسد خودخواهی بشر که خودم از این جنس هستم مانع پرداختن به آن آرمان‌ها و عقاید می‌شود. همه ما عدالت را آرمان اساسی و عقیده راستین خود می‌دانیم اما اگر به نفعمان باشد خیلی راحت پای به روی عقیده راستین می‌گذاریم. برای نمونه دموکراسی ارزش است اما نه زمانی که من رئیس باشم و دیگران برای ریاست من نظر بدهند، عدالت آرمانی با ارزش است اما نه برای منی که با رابطه می‌توانم ناعادلانه به منافع خودم برسم، گذشت خوب است اما زمانی که دیگران برای من گذشت کنند، انتقاد سازنده است اما زمانی که من از دیگران انتقاد کنم نه دیگران از من.
این نقد اساسی بر خود من وارد است مخصوصا زمانی که ارزش‌هایم با منافعم تلاقی پیدا می‌کنند، آن‌وقت می‌بینم که با یک دلیل خود ساخته، برای خود فضایی فراهم می‌کنم که ارزش‌هایم را برای رسیدن به منافعم نادیده بگیرم، درواقع وقتی دقیق‌تر به موضوع می‌نگرم می‌بینم در خیلی از مواقع این ارزش‌ها را برای دیگران خواسته‌ام نه برای خودم، بلکه بیشتر این ارزش‌ها لغلغه زبان بوده تا فرامین اجرایی و چارچوب عمل. باری این جلوه‌ای بود از انتقاد از خویشتن که سال‌هاست با آن همزیستی دارم و با وجود علم به آن به اصلاح نپرداختم.


تعداد بازدید :  310