شماره ۳۵۴ | ۱۳۹۳ شنبه ۲۵ مرداد
صفحه را ببند
معاصران غریب این جهان

مسعود رفیعی‌طالقانی  روزنامه‌نگار

این یادداشت بر یک خوانش یونیورسال از غربت استوار است. به تعبیری بر آن مفهومی از غربت که در همه جای جهان مصداق دارد، و این همان غریبگی است اما نه غریبگی «یکی» با فضای پیرامون، بلکه غریبگی فضای پیرامونی با «یکی». این غربت مرز ندارد، وطن نمی‌شناسد، رابطه‌ای با این ندارد که کسی اگر از مرزهای زادگاهش بیرون شد، به سراغش بیاید و هنگامی که به درون مرزهایش بازگشت، رخت ببندد. گرچه از زادگاه دور شدن نیز حدی از غربت را به همراه می‌آورد اما بیشتر معطوف است به ناآشنایی با فضای پیرامون. به بیان دیگر آنچنان‌که گفته شد غربت به این معنا، وقتی رخ می‌دهد که کسی با فضای پیرامونش غریبه باشد و این بیشتر مربوط است به تازه وارد شدن به فضایی جدید. مثل ورود یک فرد در میان جمعی ناآشنا. این ناآشنایی دیری نمی‌پاید و با مدتی هم‌کلامی فرومی‌پاشد و می‌رود. اما مسأله غربت در این نوشتار آنچنان‌که گفتم خوانشی یونیورسال ازمفهوم غربت است به تعبیری شاید مسأله «نابهنگامی» است.
رولان بارت در یکی از درسگفتارهای کلژ- دو  فرانس با میانجی قرار دادن تفکر نیچه گفت: «معاصر، نابهنگام است.» بعدا جورجو آگامبن این تعبیر را با این فرض که نیچه پس از نوشتن تراژدی در 1872 و وقتی که تأملات نابهنگام را منتشر کرد یعنی 1874، حسابش را با دوران خویش تسویه کرده است، تفسیر کرد. آگامبن نوشت آن‌که به‌راستی به عصر خویش تعلق دارد، یک معاصر واقعی، کسی است که به تمامی، هم‌آیند با زمانه خویش نیست و به تظاهرات و ادعاهای آن نمی‌چسبد پس نیچه با توسل به همین معنا خود را «نابهنگام» معرفی می‌کند اما دقیقا به واسطه همین شکاف و همین ناهمزمانی تاریخی است که این معاصر، استعداد بیشتری برای درک و به چنگ انداختن زمانه خویش دارد.
با این توضیح بار دیگر می‌پردازم به معنایی که درباره غربت از آن سود می‌برم؛ غربت را شاید اگر این‌گونه تفسیر کنیم بیشتر منظور نظر می‌افتد که چیزی نیست جز غم‌ها و غریبی‌های یک انسان معاصر چه در زادگاه خود و چه در بیرون از مرزهای زادگاهش. خاصه آن‌که دست بر قضا، غربت برای آن‌که وطنی ندارد، غریبانه‌تر خواهد بود. این غربت تمام‌شدنی نیست، دست‌کم در جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، در همین عصر حاضر: در جهان ویکی‌لیکس، جشن‌های 60سالگی سلطنت ملکه الیزابت، جهان کشتار خونبار انقلابیون عرب، گریه اجباری بر مرگ زمامدار کره شمالی، جهان بیلدربرگ، برلوسکنی و سارکوزی و پوتین، جهان اشغالگری‌های ناتو، کلاهک‌های هسته‌ای، جهان مرگ‌های از فرط گرسنگی در اتیوپی، استثمار در هند و چین، جهان القاعده و 11سپتامبر و استحمار مردم زمین، کمپ دیوید و سران هشت‌کشور صنعتی جهان، بهره بردن از منابع ملت‌ها، صندوق بین‌المللی پول و سیاست‌های افراطی سودجویانه، جهان دماغ‌ها و زبان‌های بریده زنان افغان، کارگران دو‌سال حقوق نگرفته کارخانه‌های نساجی و نیشکر و...، جهان مجله تایم، از رویترز تا رجا، جهان کودکان کار، روزنامه‌نویس‌های منزوی و ناچار از سکوت، جهان یوروویژن و خانه‌های مخروبه پیرزنان آذری، کودتای 28 مرداد، جهان کشتار‌های صدام در کویت و خرمشهر، دیوارهای مرئی و نامرئی روی زمین، جهان گرمخانه‌های بی‌گرما، مامورانی که کار چاق می‌کنند و قس علیهذا...
سرانجامی که ندارد این گفتن‌ها و از هر دری می‌توان سخن گفت تا تناقض‌ها یک به یک از پرده بیرون بیایند، تازه آنچه گفته شد ارزنی هم نبود از دوگانگی‌ها و چندگانگی‌های عصر ما. آنچه گفته آمد آن سوی سکه پروپاگاندای مدعیان سلطنت بر جهان بود که زندگی آرمانی را جار می‌زنند درحالی‌که زندگی‌اش، تنها در انحصار آنان است و آرمانش در ذهن میلیاردها ساکن زمین. حالا در نظر بگیرید کدام معاصر با این جهان، می‌تواند در غربت نباشد؟ چه در خانه و چه در بیرون از آن! غربت اینگونه است که مثل زخم به آدم‌ها می‌چسبد و مرهمش دگردیسی عصر معاصران است. تازه بعد از آن به قول مرتضی مردیها، مدیریت شادی و رضایت بعدالوصول لازم است. پس حدیث غربت، گران حدیثی است...


تعداد بازدید :  359