شماره ۵۳۲ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۱۷ فروردين
صفحه را ببند
نسل در حال انقراض

دختر و پسر جوان سر صبح، دم ورودی شرکت بساط پهن کرده بودند. فکر کردم اشتباه آمده‌ام. بعد معلوم شد که از این ان.جی.او‌هایی هستند که از گونه‌های گوشتخوار درحال‌انقراض حمایت می‌کنند. مطمئن بودم که باید چتر حمایتشان را روی سر من هم پهن کنند. گرچه به ضرورت عقب‌افتادن عیدی و حقوق، گوشتخواری را فعلا گذاشته‌ام کنار اما مطمئنم که درحال‌انقراضم. یعنی می‌شد که یک تی‌شرت هم چاپ کنند با عکس من و از همکاران محترم بخواهند از این زنی که خیال می‌بافد و هنوز به رویا و آینده و مزخرفاتی از این دست باور دارد با خریدنش کمک کنند. تی‌شرت سفیدی که رویش عکس یوزپلنگ ایرانی چسبانده بودند 70‌هزار تومن بود و سر آخر بیشتر همکاران تشخیص دادند که جیبشان حمایت بیشتری لازم دارد تا یوزپلنگ. به‌جایش زلم‌زیمبوهای ارزانقیمت خریدند با عکس سر و پنجه و چشم یوزپلنگ و توی تمام راهروها آدم‌ها با پیکسل‌های پلنگی تردد می‌کردند.
یک ماگ برداشتم که رویش تصویر پنجه‌‌ گونه‌های درحال‌انقراض را زده بودند و فکر کردم سینا خوشش می‌آید. سینا خوشش آمد. دادم برچسب روی لیوان را خواند که آفرین بر شما که با خریدن این محصول از حیات‌وحش ایران حمایت کرده‌اید. من فکر نمی‌کردم که توانسته باشم از چیزی حمایت کنم. صبح فردا به‌جای دو نفر فقط یک‌نفر پشت میز بود و به‌جای دو تا میز فقط یک‌میز داشت. سری تکان دادم و فکر کردم یوزپلنگ‌ها منقرض می‌شوند چون فقط 70 تا از آنها مانده و ما منقرض می‌شویم چون بعید است که 70 تا هم از ما مانده باشد. ما آخرین نسلی که هنوز به عشق اعتقاد داریم و گل ارغوانی می‌خریم و وبلاگ می‌نویسیم. حتی نمی‌شد از ما حمایت کرد.
از صفحه گوگل‌پلاس Sheyda E


تعداد بازدید :  229