شماره ۵۳۱ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۶ فروردين
صفحه را ببند
ما و دوراهی های اخلاقی

فیلم کوتاهی از برتراند راسل، فیلسوف و ریاضی دان معروف انگلیسی وجود دارد که در آن، گزارشگر به او می گوید «تصور کنید این ویدیو، مانند طومار دریای مردگان قرار است به نوادگان ما در هزار سال آینده برسد. گمان می کنید ارزشمندترین پیامی که می‌توانید در مورد زندگی خودتان و آن چیزی که آموخته اید، به نوادگانتان بدهید، چیست؟»
راسل در پاسخ می گوید« من می خواهم به دو نکته اشاره کنم. یکی پیام فکری و دیگری پیام اخلاقی است. پیام فکری این است که وقتی موضوعی را بررسی می کنید یا متوجه فلسفه ای هستید، تنها چیزی که باید از خودتان بپرسید، این است که واقعیت‌هایی که در این فلسفه و در پس آنها هستند، چیست؟ و به خودتان اجازه ندهید آن چیزی که دوست دارید حقیقت داشته باشد، و حتی حقیقت داشتن آن برای بشر مفید است، فکر شما را منحرف کند». یعنی به واقعیت ها، به مثابه آن چیزی که هستند نگاه کنید، نه به عنوان آن چیزی که دوست داریم باشند.نکته اخلاقی لرد راسل هم این است که «در جهانی که ما هر روز به هم نزدیک تر می شویم، تنها موضوع مهم، این است که عشق ورزیدن، خردمندانه است، و تنفر برانگیزی، ابلهانه است.» او می گوید در دورانی که ما هر روز بیشتر از دیروز به یکدیگر نزدیک می شویم، باید قدرت تحمل بیشتری هم داشته باشیم. سخن راسل، سخن بسیار دقیق و صوابی است. من نمی توانم با چنین سخنی، مخالفت کنم.
ما دایما در معرض انتخاب های میان خیر و شر هستیم. فرض کنید شما آگهی می‌دهید که ما به 01 نفر شکنجه گر احتیاج داریم، با حقوق مکفی. اینجا، انتخاب اخلاقی و آزمونی پیش پای یک جامعه و مردم قرار دارد. گرچه چنین چیزی، یک فرض است و در واقعیت، این فرض، به این صورت واضح و شفاف، دیده نمی شود؛ اما انسان ها دایما با انتخاب هایی مواجه هستند که یک طرف آن «شر»، و طرف دیگر آن «خیر» است. در میان افراد، عده ای با سر می روند و بی درنگ، ثبت نام می‌کنند. عده‌ای مردد هستند؛ عده ای در همان آغاز، روبرمی گردانند. حالا اینکه خیر و شر چه هستند، به دیدگاه آنها بستگی دارد. خودشان به آن واقف هستند. من نمی خواهم تعریف مطلقی ارایه بدهم. اما به طور مثال، خود فرد آگاه است که رشوه گرفتن، و اختلاس کردن، عمل نادرستی است. آزار و اذیت دیگران، بد است. جواب دادن به کلمه و فکر، با چماق، روشی شرورانه است. اینها چیزهایی است که یک بچه هم می تواند آنها را درک کند. اما در عمل، همین انسان‌ها، عده ای بدی و شر را انتخاب نمی‌کنند، و عده‌ای آن را انتخاب می کنند. باید دید که چه چیزی باعث می شود که کسانی میان خوبی و بدی، یکی را برمی گزینند. باید دید چه می شود که یک نفر برای پایبندی به آنچه که درست می پندارد، به هر قیمتی پای آن می ایستد. انسان‌های والایی که به قیمت جانشان اعتصاب غذا می کنند، متحمل حبس و شکنجه می شوند، اما به آنچه که درست می پندارند، خیانت نمی کنند. من در مقابل انسانی که «پایبند» است، کرنش می کنم. انسان «پایبند»، در مقابل اشتباهاتش شرمسار است. اما ما شرمساری خود را قبول نمی کنیم. ملت آلمان بعد از جنگ، اعلام تقصیر عمومی کرد، مقاله ها نوشتند، کتاب‌ها نوشتند؛ و هنوز این بار سنگین گناه بر نسل گذشته احساس می‌شود که چطور شد در قلب جهان متمدن، در کشوری که مهد فلسفه، هنر و اخلاق بود، در کشور کانت، ناگهان مردمی به حزب ناسیونال سوسیالیزم رأی دادند و نتوانست خودش را از طریق انتخابات بالا بکشد. آدولف هیتلر، بعد از کودتای سال 3291، کودتای معروف «آبجوفروشی مونیخ» به زندان رفت و در آنجا کتاب «نبرد من» را نوشت. تمام آن متفکران، نویسندگان، و روشنفکرانی که نه تنها به هیتلر رأی دادند، بلکه او را ستایش کردند و ملتی که برای او هورا کشیدند، این را می دانستند یا می توانستند که بدانند. اما شرایط اضطراری است که بعضی انتخاب‌ها را تعیین می کند. کافی است که حیات بیولوژیک یک ملت به دلیل اقتصاد، تهدید شود، آن زمان است که اخلاق، فراموش
می شود.


تعداد بازدید :  370