شماره ۵۳۰ | ۱۳۹۴ شنبه ۱۵ فروردين
صفحه را ببند
اولین گفت‌و‌گو با مایکل چیمینو، سازنده «شکارچی گوزن» پس از 13‌سال ناپدید شدن
کلینت ایستوود باید رئیس‌جمهوری آمریکا شود

|  سث آبرامویچ   |   ترجمه: پریا لطیفی‌خواه |

فاصله میان مؤلف نابغه تا منفور‌ هالیوود فقط به اندازه فاصله میان دو فیلم است. این بود درسی که از مایکل چیمینو آموختیم. او در‌ سال 1939 در شهر نیویورک متولد شد. پدرش ناشر موسیقی بود و مادرش طراح لباس. نویسنده و کارگردان و تهیه‌کننده برنده جایزه اسکار با فیلم محصول 1978 «شکارچی گوزن» که داستان آن در زمان جنگ ویتنام می‌گذشت، نخست در خیابان مدیسن نیویورک و با کارگردانی آگهی‌های تبلیغاتی تلویزیونی خیره‌کننده برای شرکت‌هایی مانند کداک، پپسی و یونایتد ایرلاینز بود که شهرتی برای خود دست‌و‌پا کرد. چیمینو در ‌سال 1971 به لس‌آنجلس رفت و اولین موفقیت خود را در مقام فیلمنامه‌نویس با نوشتن «قدرت مگنوم» محصول 1973 که دنباله‌ای بر «هری خبیث» کلینت ایستوود بود، کسب کرد. ایستوود که در آن زمان 41 ساله بود، تحت‌تأثیر این نویسنده 33 ساله قرار گرفت و موافقت کرد که «تاندربولت و لایت‌فوت» را تهیه و در آن بازی کند. این فیلمنامه نوشته چیمینو با موضوع سرقت به اولین تجربه کارگردانی او بدل شد. «تاندربولت و لایت‌فوت» فیلم موفقی بود و «شکارچی گوزن» به دنبال آن آمد، فیلمی که رابرت دنیرو و کریستوفر واکن در آن نقش سربازان اسیر در ویتنام شمالی را بازی کردند. این فیلم پنج جایزه اسکار دریافت کرد.
استودیو یونایتد آرتیستز به چیمینو آزادی مطلق داد تا فیلم بعدی خود را بسازد که وسترنی عریض و طویل بود که داستانش در وایومینگ قرن نوزدهم می‌گذشت و «دروازه بهشت» نام داشت. این فیلم محصول 1980 به یک لکه ننگ مبدل شد و با بودجه‌ای که باد کرد و به 44‌میلیون دلار رسید، تأخیرهای پیاپی در تولید (افسانه‌ای وجود دارد مبنی‌بر این‌که چیمینو برای این اثر بیش از یک‌میلیون فوت فیلم گرفته است)، به باد حمله گرفته شدن از سوی منتقدان و در بدو تولد خفه شدن در گیشه فروش استودیو را در نهایت به ورشکستگی کشاند. وقتی چشمه پروژه‌های سینمایی خشکید (آخرین فیلم او که آش دهان‌سوزی هم نبود در ‌سال 1985 ساخته شد، با فیلمنامه‌ای از اولیور استون که درام جنایی به نام «سال اژدها» بود و داستانش در محله چینی‌ها می‌گذشت) چیمینو از کار کناره‌گیری کرد و به‌ندرت در انظار دیده شد، تا حدی که این شایعه بر سر زبان‌ها افتاد که چیمینو عمل تغییر جنسیت داده و به زن تبدیل شده است تا کسی او را نشناسد.
چیمینو که اکنون 76‌سال دارد از‌ سال 2002 امکان مصاحبه را به کسی نداده است. گفت‌و‌گوی تلفنی ‌هالیوود ریپورتر با او در خانه‌اش در لس‌آنجلس هر موضوعی را شامل شد، از تحسین بی‌حد و حصر او نسبت به «تک‌تیرانداز آمریکایی» کلینت ایستوود گرفته تا سوء برداشت درباره مواضع سیاسی او و نکاتی از زندگی خصوصی او.
درباره «تک‌تیرانداز آمریکایی» چه نظری دارید؟
 این بهترین فیلم کلینت در مقام کارگردان، البته تا این زمان است. حالا مردم به هر علت آن را دوست دارند. فکر نمی‌کنم کارگردان‌های دیگر، ازجمله خودم، اگر چنین مأخذی داشتند، چنین نتیجه‌ای می‌گرفتند. کلینت این نتیجه خارق‌العاده را گرفت، چون خودش آدم خارق‌العاده‌ای است.
«تک‌تیرانداز آمریکایی» در مقایسه با «شکارچی گوزن» چطور است؟
به نظر من شباهت چندانی با «شکارچی گوزن» ندارد. «تک‌تیرانداز آمریکایی» با آن‌که فیلم سیاسی قلمداد شده، فیلمی سیاسی نیست. درباره این نیست که جنگ درست یا به ناحق بود. به تأثیر و آسیب آن به آدم‌هایی که به جنگ می‌روند و آدم‌هایی که پشت می‌مانند، پرداخته است.  
اما هر دوی این فیلم‌ها به حس فقدان ناشی از جنگ می‌پردازند...
بله، مخصوصا در پایان، طوری که با فلش‌بک به مرگ شخصیت اصلی و مردم که پرچم به دست دارند، تمام می‌شود. مرا یاد پایان‌بندی «شکارچی گوزن» می‌اندازد.
ایستوود با «تاندربولت و لایت‌فوت» فرصت بزرگی به شما داد که توانستید با بازی او و جف بریجز در ‌سال 1974 کارگردانی کنید.
بزرگ نه، عظیم. اولین فیلم شرکت تولیدی ایستوود، مالپاسو بود. یکی از مهم‌ترین نکات درباره او این است که هرگز در دادن فرصت به آدم‌های تازه‌کار تردید نمی‌کند. به یاد دارم که «این گروه خشن» را در سینمایی در نیویورک دیدیم. من بودم و کلینت و تهیه‌کننده‌ام، جوآن کارلی. فیلم را دیدیم و رفتیم همبرگر خوردیم. هیچ قرارداد بزرگی در کار نبود. با جف بریجز هم همینطور. من خیلی خوش‌شانس بودم که هردوی آنها را در فیلم اولم داشتم و دیگر هرگز پیش نیامد که موقع فیلم ساختن این‌قدر به من خوش بگذرد. باور کنید که هنوز هم بابت آن فیلم پول به دستم می‌رسد. هنوز هم این فیلم در جاهای مختلف دنیا نمایش داده می‌شود.
چه حسی داشت موقعی که برای «شکارچی گوزن» اسکار را دریافت می‌کردید؟
الان احساس می‌کنم که خیلی ناراحتم که چرا موقع گرفتن جایزه تشکر ویژه از کلینت ایستوود نکردم. من اصلا وقت فکر کردن به آن را پیدا نکردم. در گرماگرم تدارکات «دروازه‌های بهشت» بودم به مونتانا می‌رفتم و می‌آمدم. کف‌زمین نشسته بودم و داشتم لباس یکی از بازیگران را اندازه می‌گرفتم که راننده از در آمد و یادآوری کرد که «مایکل، باید خانه بروی و لباست را عوض کنی.» گفتم: «برای چی؟» یادم رفته بود که آن شب، شب اهدای جوایز بود. کلینت باید اولین کسی می‌بود که از او تشکر می‌کردم، چون بدون او من هیچ شانسی برای ساختن «شکارچی گوزن» نداشتم. من بعدا اطلاعیه‌ و توضیح دادم که چرا از تشکر کردن از عده‌ای غفلت و سعی کردم بر نطق احمقانه‌ام ماله‌کشی کنم. می‌دانید، وقتی که جلوی هزاران نفر ایستاده‌اید که همه آنها این کاره هستند و همه آنهایی هستند که به شما رأی داده‌اند، سخت است که تحت‌تأثیر قرار نگیرید.
چه احساسی در مورد واکنش‌ها نسبت به «شکارچی گوزن» داشتید؟
تکان‌دهنده بود. اولین‌بار که روی پرده رفت را به یاد دارم. دستیار من در آن موقع پنی شا، دختر رابرت شا بازیگر کبیر بود. جای ما در وستوود در ردیف عقب بود. یک نفر 12 بلیت خرید. مردم بلیت می‌خریدند و همان‌طور می‌آمدند. نمایش فیلم شروع شد. پنی گفت: «مایکل، زود بیا ببین در سالن انتظار چه خبر است.» دستشویی زنانه پر بود از خانم‌هایی که گریه و شیون می‌کردند.
بعدا نامه‌ای به دستم رسید که فکر می‌کنم یک گروهبان سیاهپوست نوشته بود. او از کهنه‌سربازان جنگ رفته بود. نوشته بود: «نمی‌دانم، این فیلم بود یا واقعیت. وقتی آن هلیکوپترها به رودخانه رسیدند، مو بر تنم سیخ شد و آخر این فیلم از سینما خزیدم و بیرون رفتم.» بعد از «شکارچی گوزن»  فکر می‌کنم تا «تک‌تیرانداز آمریکایی» چنین واکنش پر احساسی نسبت به یک فیلم جنگی به‌وجود نیامد، از «جوخه» گرفته تا آن فیلمی که یک دختر خانم درباره یک جعبه ساخته بود...
«صندوقچه رنج» به کارگردانی کاترین بیگلو.
بله، «صندوقچه رنج» درست است.(می‌خندد) از این خبرها  نبود.
یعنی «جوخه» و «صندوقچه رنج» نتوانستند به آن حد برسند؟
نه. فقط این‌که ما فیلم‌هایمان را با حس و حال متفاوتی ساختیم. منظورم این است که من خیلی اولیور  استون (کارگردان «جوخه») را دوست دارم که همکار من در نگارش «سال اژدها» بود و فکر می‌کنم اولیور یکی از
 با  استعدادترین  فیلمنامه‌نویس‌های  آمریکا  است.
شما با ساختن «شکارچی گوزن» اولین فیلم را درباره جنگ ویتنام در زمانی ساختید که مردم آمریکا هنوز آن را از سر نگذرانده بودند.
هر فیلم درجه یک درباره جنگ، فیلمی ضدجنگ است. به «در جبهه غرب خبری نیست» لوییس مایلستون فکر کنید. هیچ چیز خوبی در جنگ پیدا نمی‌کنید. صرفا جهنم روی زمین است که بعضی‌ها از آن زنده بیرون می‌آیند و بعضی دیگر بیرون نمی‌آیند. افرادی در آن سر بر می‌آورند که آدم‌های خاصی هستند، ولی خیلی بی‌رحمانه است. کافی است نگاهی به فیلم‌های آرشیوی بمباران درسدن در جنگ جهانی دوم بیندازید و به مردمی که زیر آن بمب‌ها بودند، فکر کنید. وحشتناک است. به نظر من «تک‌تیرانداز آمریکایی» فیلمی ضدجنگ است. عذاب موقع تصمیم‌گیری را نشان می‌دهد که بی‌وقفه ادامه دارد. ماشه را بکشم یا نکشم؟ به یک بچه 10 ساله که بازوکا را برداشته است، شلیک کنم یا نکنم؟ به این زن شلیک کنم یا نه؟ همه‌اش عذاب است.
«بازگشت به خانه» فیلمی علیه «شکارچی گوزن» بود. آیا پیش آمد که با جین فاندا (بازیگر و تهیه‌کننده آن فیلم) جر و بحثی داشته باشید؟
جالب بود که «بازگشت به خانه» را جین فاندا تهیه می‌کرد که در آن موقع با رهبر ویتنامی‌ها، هو شی مینه، فیلم ساخته بود و به‌شدت ضدآمریکایی بود. در مراسم اسکار (سال 1979 همزمان با آن‌که «شکارچی گوزن» 5 جایزه ازجمله بهترین فیلم را برد) اصلا به من نگاه نکرد چون به من برچسب فاشیست دست‌راستی خورده بود. ما با هم در یک آسانسور بودیم. می‌خواستم به او (برای بردن جایزه بهترین بازیگر زن نقش اصلی) تبریک بگویم ولی او رویش را برگرداند. تا آن‌جا که من درباره فیلمنامه اصلی آن فیلم می‌دانستم، صادقانه بود اما فکر می‌کنم جین فاندا با توجه به موضع سیاسی خودش در آن موقع موفق شد آن را به فیلمی درباره احساس گناه آمریکایی‌ها تبدیل کند. او تهیه‌کننده بود و تنها کسی بود که می‌توانست این کار را بکند. فیلم اینطور تمام می‌شود که افسر آمریکایی که بروس درن نقش او را بازی می‌کند، با حس گناهی غیرقابل توصیف به سمت اقیانوس آرام می‌رود تا خودش را غرق کند ولی پایان فیلمنامه اینطور نبود.
بعد از آن شب با او صحبت کردید؟
بعد از آن هرگز با او در یک جا نبودم.
نسخه تدوین شما از «دروازه بهشت» روی پرده رفت و هنوز هم موجود است. آیا از آن رضایت دارید؟
شیفته‌اش هستم. بارها تماشایش کرده‌ام و استقبال گرمی هم از آن شد. تماشاگران در جشنواره ونیز
نیم ساعت ایستاده برای آن کف زدند. در جشنواره نیویورک نیز چنین وضعی پیش آمد. در جشنواره لومیر در فرانسه، بزرگترین سالن سینما که در جهان می‌شناسم، با 6‌هزار نفر گنجایش کاملا پر شد و همه سر پا  ایستادند و تشویق کردند. هیچ‌وقت هم لازم نمی‌بینم از خودم دفاع کنم. می‌دانم چه‌کار کرده‌ام.
راست است که در اتاق تدوین را قفل می‌کردید تا کسی وارد نشود؟
نه، هرگز قفل روی در نزدم. داستان مسخره‌ای است. شخصا از این تصور که کارگردان‌ها باید جلب توجه کنند، خوشم نمی‌آید. کارگردان باید بدون چهره باشد.
ولی شما که لازم نداشتید «مُهر» خود را روی فیلم‌ها بزنید تا بیشتر فیلم بازید، مثل کوئنتین تارانتینو.
خب او دیوانه است. آدم بزرگی است، خیلی بامزه است، دوستش دارم، ولی مطلقا مجنون است. کوئنتین هر فیلم لعنتی را که هر موقع ساخته شده باشد، می‌شناسد چون در مغازه کرایه نوار ویدیو کار می‌کرد. می‌تواند از مهجورترین فیلمی که از ‌سال 1920 به بعد ساخته شده باشد، دیالوگی برایتان نقل کند و من به هیچ‌وجه متوجه نمی‌شوم حرف حسابش چیست.
از 13‌سال پیش که برای آخرین‌بار مصاحبه داشتید، از رسانه‌ها پرهیز کرده‌اید؟
در آمریکا، بله. از این کارها در آمریکا نمی‌کنم. خیلی از آدم‌هایی که مرا نمی‌شناسند، خیلی چیزهای غلط درباره‌ام  نوشته‌اند.
مثلا نوشته‌اند که شما تغییر جنسیت داده‌اید.
چی؟! چه حرف‌ها! من تا حالا چنین مزخرفی را نشنیده بودم. بدتر از یک شایعه است، ترور شخصیت است. اگر نتوانید جلوی کار کردن یک نفر را بگیرید تا فیلم‌هایی را نسازد که شما از آنها بدتان می‌آید، چه‌کار می‌کنید؟ معلوم است دیگر، شخصیتش را نابود می‌کنید.
ولی فرهنگ ما در این چند‌سال اخیر به سمتی رفته که چنین چیزی را توهین تلقی نمی‌کند.
چطور توهین نیست؟ نه، ببینید، مسخره است. من اصلا نمی‌خواهم وارد این قضیه شوم. خیلی احمقانه است. ولی ظاهرا چون جلوی چشم نیستم، به خودشان اجازه می‌دهند هر شایعه‌ای در موردم بسازند. ببینید رسانه‌ها در آمریکا چه وضعی پیدا کرده‌اند.
فکر می‌کنید یک‌جور توطئه رسانه‌ای است؟
نه. نمی‌دانم چیست. مثل این است که بخواهم درباره هیلاری کلینتون وقتی که درباره بنغازی صحبت می‌کند، چیزی بگویم! تنها چیزی که دستگیرت می‌شود این است که همه‌اش چرند است! فکر می‌کنم باید کلینت ایستوود   رئیس‌جمهوری  شود.

نگاهی به کارنامه مایکل چیمینو
«شکارچی گوزن» با بودجه 15‌میلیون دلار ساخته شد و نزدیک به 50‌میلیون دلار در داخل آمریکا درآمد داشت. پروژه‌های دیگر این کارگردان چه دخل و خرجی داشتند؟
«تاندربولت و لایت‌فوت» (1974)
بودجه تولید: 4‌میلیون دلار
فروش در گیشه ایالات متحده آمریکا:  25‌میلیون دلار
«دروازه بهشت» (1980)
بودجه تولید: 44‌میلیون دلار
فروش در گیشه ایالات متحده آمریکا: 3‌میلیون و 500‌هزار دلار
«سال اژدها» (1985)
بودجه تولید: 24‌میلیون دلار
فروش در گیشه ایالات متحده آمریکا: 18‌میلیون و 700‌هزار دلار
«تعقیب‌کننده خورشید» (1996)
بودجه تولید: 31‌میلیون دلار
فروش در گیشه ایالات متحده آمریکا: 21‌هزار دلار
کوتاه شده از: ‌هالیوود ریپورتر


تعداد بازدید :  271