شماره ۳۵۲ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۲ مرداد
صفحه را ببند
کالبدشکافی مفهوم صلح در ادبیات کودک و نوجوان

محسن  هجری نویسنده  و پژوهشگر

برخی از مفاهیم جز در تقابل با مفاهیم متضاد خود به‌خوبی شناخته نمی‌شوند. چون تاریکی در برابر روشنایی، سیاهی در برابر سپیدی، کوتاهی در برابر بلندی و... مفهوم صلح نیز در زمره این مفاهیم است. زیرا تا مفهوم جنگ را در نظر نیاوریم، مفهوم صلح معنای حقیقی خود را نشان نمی‌دهد. یعنی چاره‌ای نیست جز این‌که زشتی‌های یک جنگ به تصویر کشیده شود، خانه خرابی‌ها، آوارگی‌ها و نابودی انسان‌ها نشان داده شود تا بتوان در ورای آن ضرورت صلح و آشتی میان انسان‌ها را یادآور شد.
اما شاید آن چه بر تضاد میان مفاهیم جنگ و صلح سایه می‌افکند، این پرسش است که چرا جنگ اتفاق می‌افتد و چرا صلح و آشتی میان آدمیان جایش را به کینه‌ورزی و دشمنی می‌دهد؟ در اینجاست که ما ناچاریم موضوع را ریشه‌یابی کنیم، تا مشخص شود چرا و چگونه فضای دوستی و محبت میان آدمیان جایش را به دشمنی و کینه‌توزی و خونریزی می‌دهد و چه باید کرد تا صلح جایش را به جنگ ندهد؟
وقتی این بحث‌ها به حوزه ادبیات داستانی راه پیدا می‌کند، ناچاریم که در دل یک روایت آن را به تصویر بکشیم. به‌گونه‌ای که مخاطب ببیند کشاکش میان جنگ و صلح چه فرآیندی را در ذهنیت آدمیان طی می‌کند و شخصیت‌های درگیر در ماجرا چه نقشی را در این رابطه بازی می‌کنند. اما وقتی مخاطب این روایت کودکان و نوجوانان می‌شوند، پیچیدگی کار دوچندان می‌شود.  زیرا این گروه از مخاطبان با ارزش‌گذاری‌های متعارف آدمیان و توجیهی که برای دفاع از رفتارها و کارهای خود می‌آورند، آشنایی چندانی ندارند. کودک و نوجوان وقتی با روایت جنگ مواجه می‌شود، پیش از آن‌که برایش مطرح باشد که کدام طرف برحق است و کدام طرف به حقوق دیگری تجاوز کرده است، این پرسش معصومانه را با خود و دیگران درمیان می‌گذارد: «آیا می‌شد که جنگی در کار نباشد و آدم‌ها با یکدیگر دشمنی نکنند؟»
کودک و نوجوان به‌عنوان ناظری بی‌طرف وقتی با دوجنگ هولناک جهانی اول و دوم مواجه می‌شود، پیش از آن‌که برایش مطرح باشد که چه طرفی مقصر است، کشته شدن میلیون‌ها انسان و خرابی شهرها و آبادی‌ها را به پرسش می‌گیرد. شاید به همین خاطر باشد که از نگاه او بیش از آن‌که غالب و مغلوب یا ظالم و مظلوم جنگ مورد پرسش باشد، زشتی‌ها و نابسامانی‌های حاصل از جنگ اهمیت دارد.
کودک و نوجوان به‌عنوان ناظری بی‌طرف وقتی با کشتار هم سن و سال‌های خود مواجه می‌شود، دچار بهت‌زدگی عمیقی می‌شود که به این سادگی قابل رفع نیست. زیرا در تجربه‌های او اختلاف‌ها درنهایت ماجرا به کمی دلخوری و نهایتش حرف نزدن و بازی نکردن با طرف مقابل منجر می‌شده است. او به زبان می‌آورده: «قهر، قهر تا روز قیامت» اما قیامت او چند ساعت بعد محقق می‌شده و قهر او جایش را به آشتی می‌داده است. در نگاه کودک و نوجوان این پرسش را دایم بالا و پایین می‌کند که چگونه آدم بزرگ‌هایی که همیشه درحال نصیحت بچه‌ها هستند، در مقام عمل تمامی آن آموزه‌ها و نصایح را از یاد می‌برند و کینه و دشمنی را به اوج می‌رسانند.
از نگاه برخی روایت داستانی باید به ادبیات مقاومت و پایداری در برابر دشمن بپردازد، تا این احساس به مخاطب منتقل شود که در برابر متجاوز چگونه باید ایستادگی کند. اما حقیقت آن است که این نیمه دوم ماجرای جنگ و صلح است.
نیمه اول ماجرا این است که چه باید کرد تا فضای صلح و آشتی جایش را به جنگ و دشمنی ندهد و چه عواملی موجب می‌شود تا دوستی‌ها به دشمنی‌ها مبدل شوند و آدمیان به جان هم بیفتند؟
در پاسخ به این پرسش است که روایت داستانی می‌تواند احترام متقابل آدمیان به حقوق یکدیگر را به تصویر بکشد. حقوقی که اگر نادیده گرفته شوند، به‌طور طبیعی به جنگ و دشمنی منجر می‌شوند. بدیهی است که دفاع آدمیان از حقشان بخشی از ماجراست که کسی در آن تردید ندارد. دفاعی که به‌طور غریزی اتفاق می‌افتد و نیازی به آموزش چندانی ندارد. زیرا هرکس نسبت به حقوق خود درک حضوری دارد و آن را با بقای خود گره خورده می‌بیند.
روایتی که سن اگزوپری در داستان شازده کوچولو ارایه می‌دهد، مخاطب را با ستاره‌هایی آشنا می‌کند که هرکس با سبک و سیاق خود در آن زندگی می‌کند.
در این ستاره‌ها هرکس می‌اندیشد روال زندگی همان چیزی است که او دریافته و راه دیگری به غیر از آن متصور نیست. اما شازده‌کوچولو به‌عنوان ناظری بی‌طرف به این حقیقت رسیده که در هستی، ستاره‌های بی‌شماری هست که در هریک زندگی به سبک و سیاق خاصی در جریان است. بدیهی است برخی از این زندگی‌ها بیهوده به نظر می‌آیند، مانند میخواره‌ای که برای رهایی از غم میخوارگی می‌نوشد و به دور باطل گرفتار شده است. اما به هرحال چاره‌ای جز این نیست که شازده بپذیرد چنین کسانی هم در اطراف او زندگی می‌کنند. در روایت شازده کوچولو ستاره‌ها نمادی از جهان‌های اختصاصی آدمیان است که براساس ذوق و سلیقه آنها شکل می‌گیرد. برخی از این جهان‌ها باب طبع ما نیست و ما نیز حق داریم که از آنها عبور کنیم و به دنبال اهداف و آرمان‌های خود باشیم. در این روایت بی‌آن‌که اگزوپری بخواهد شعار صلح بدهد، ما را به مقتضیات چنین فضایی آشنا می‌کند. پذیرش حقوق، سلایق و گرایش‌ها و جهان‌های اختصاصی آدم‌ها ولو آن‌که آن را احمقانه ببینیم، همان چیزی است که  می‌تواند زیربنای صلح میان آدمیان تصور شود.
اما در این میان نکته تکان‌دهنده‌ای وجود دارد که ترسیم آن برای مخاطب کودک و نوجوان دشوار اما ضروری است.
ما در روایت سن‌اگزوپری شاهد گفت‌وگوی شازده کوچولو با مار هستیم.  شازده مار را بی خطر می‌بیند و همچنان که با دیگران به گفت‌وگو نشسته با مار نیز صمیمانه سخن می‌گوید. و غافل از آن است که در پهنه هستی، موجوداتی هستند که طبیعت‌شان زهرآلود است و حتی اگر بخواهند بوسه‌ای نثار همنشین خود کنند، در عمل چیزی جز نیش زهرآلود نصیب او نخواهند کرد. در روایت سن اگزوپری شازده‌کوچولو درنهایت قربانی خوش‌بینی خود می‌شود، گویا نویسنده می‌خواهد به مخاطب یادآوری کند همه چالش‌ها و مشکلات پیش‌روی ما از جنس اختلاف شازده‌کوچولو و گل سرخش نیست. بلکه گاهی ماهیتی زهرآلود پیدا می‌کند که جز پرهیز و دوری از آن راه دیگری را پیش روی
ما نمی‌گذارد.
با این تمثیل می‌توان پیچیدگی روایت جنگ و صلح را بیشتر لمس کرد. قرار نیست ما به بهانه ادبیات مقاومت و پایداری فرهنگ کینه‌توزی و دشمنی را بیاموزیم، اما درمقابل نیز نباید مخاطب را به وادی یک ایده‌آلیسم ساده اندیشانه سوق دهیم. پذیرش حقوق دیگران و احترام به سلیقه و گرایش متفاوت آنها، مسیری است که می‌تواند مخاطب ادبیات کودک و نوجوان را با فرهنگ صلح آشنا کند. اما چنان که اگزوپری در روایت شازده‌کوچولو نشان می‌دهد، مارهای زهرآگینی هم هستند که اگر مواظب آنها نباشیم، ناچاریم تاوان سنگین آن را بپردازیم. هوشیار کردن کودک و نوجوان نسبت به این واقعیت تلخ نیز می‌تواند بخشی از فرآیند انتقال مفهوم صلح‌خواهی و آشتی‌طلبی به او باشد.

 

 


تعداد بازدید :  120