[شهروند] چند روز بعد از آغاز عملیات «طوفان الأقصی» در سال گذشته، رژیم صهیونیستی یکی از وحشیانهترین نسلکشیهای خود را آغاز کرد. همزمان رسانههای اسرائیلی و بازوهای رسانهای آنها در قالب شبکههایی نظیر ایراناینترنشنال تلاش کردند وانمود کنند علت این نسلکشی، حماس است! در واقع سعی میکنند طوری به ذهن مخاطبانشان القاء کنند که اگر حماس عملیات «طوفان الأقصی» را آغاز نمیکرد، رژیم صهیونیستی هم ناچار بود که به غزه حمله کند! ضمن اینکه دائم بر طبل دروغی دیگر میکوبند؛ آن هم اینکه نیروهای حماس بین مردم عادی غزه زندگی میکنند و رژیم صهیونیستی چارهای ندارد که به مناطق مسکونی حمله کند، والا این حمله اتفاق نمیافتاد و مردم بیگناه هم کشته نمیشدند! بگذریم از اینکه کشتار وحشیانه بیش از 42 هزار نفر در غزه با هیچ توجیهی انسانی نیست. اما نکته اینجاست که این توجیهات از یک ترفند زیرکانه نشأت میگیرد؛ آن هم اینکه رسانههای اسرائیلی و مریدانش تلاش میکنند وانمود کنند این رژیم طالب صلح و زندگی مسالمتآمیز با فلسطینیهاست. یکی از گزارههایشان هم این است که به هر حال تاریخ هر چه بوده گذشته و حالا که نسل جدید اسرائیلیها آنجا زاده شدهاند، این دو باید در کنار هم زندگی کنند. فارغ از اینکه آیا این رویکرد قابل اجراست یا نه، مسأله این است که اصولاً رژیم صهیونیستی به هیچ وجه حاضر به زندگی مسالمتآمیز با فلسطینیها نیست. در واقع ترفند زیرکانه این رژیم این است که با سانسور گسترده نمیخواهد نشان بدهد بر این مردم، چه در کرانه باختری و چه در غزه چه گذشته است. اما اخیراً کتابی منتشر شده با عنوان «بزرگترین زندان زمین» نوشته ایلان پایه که اتفاقا اسرائیلی است. جالب است بدانید ایلان پایه در کتابش کاملاً این نظریه را رد میکند و پرده از دروغ زیرکانه اسرائیل برمیدارد؛ یعنی خلاصه کلامش این است که مردم فلسطین چه مقاومت کنند و چه مقاومت نکنند، رژیم صهیونیستی قصد بر نابودیشان دارد. گزارشی که در ادامه میخوانید، خلاصهای است که از این کتاب حدود 300 صفحهای برایتان انتخاب و در مقاطعی بازنویسی کردهایم. بازنویسی بعضی بخشها را به این دلیل انجام دادیم که ارتباط بین پاراگرافها برای کسانی که کتاب را نخواندهاند حفظ شود. «بزرگترین زندان زمین» با عنوان فرعی «پیشینهای از سرزمینهای اشغالی» با ترجمه مهدی خانعلیزاده و مریم قرهگوزلو از سوی انتشارات «کتابستان معرفت» چاپ شده است.
استعمار شهرکنشین چیست؟
استعمار شهرکنشین مفهومی است که حیات خود را از رویکردهای استعماری دارد. یکی از ویژگیهای اصلی این پروژه، تلاش برای حذف جمعیت بومی است تا راه را برای ایجاد یک جامعه مهاجر باز کند. این رویکرد بهویژه در اشغالگری رژیم اسرائیل بیش از پیش خودش را نشان میدهد. بر اساس طرح استعماری شهرکنشینی اشغالگران، چون آنها از توان فنی و نظامی بالاتری برخوردارند، این اختیار را دارند که جامعه بومی فلسطینی را بهتدریج از بین ببرند!
«کلانزندان»: یکی از روشهای استعماری
استعمار شهرک نشینان در سال 1948 میلادی به وضعیت مشخصی رسید، در سال 1967 با شدت ادامه یافت و هنوز هم سرحال و قبراق و با قدرت ادامه میدهد. «کلانزندان» یکی از بسیار روشهایی است که کشور مستعمرهنشین اسرائیل برای زنده نگه داشتن این پروژه به کار گرفت. این «کلانزندان» ایجاد شد و به نوعی از واقعیت بدل شد که در هیچ جای دیگری در تاریخ مدرن دیده نشده بود؛ زندانها ساختارهای دائمی هستند، از نظارت بینالمللی مصون هستند و به عنوان دنیایی مجزا عمل میکنند.
به فلسطینیها اجازه ساختوساز ندهید!
هم در اورشلیم بزرگ و هم در بقیه سرزمینهای اشغالی، محدود کردن فضای فلسطینیان تنها از طریق سلب مالکیت اراضی و استعمارگری یهودیان حاصل نشده بود. ابزارهای دیگر شامل احکام و مقرراتی بود که از تمدید هزینههای ساخت و مجوز برای ساختمانهای جدید جلوگیری میکرد؛ هزینههایی که خارج از توانایی اغلب فلسطینیان بود.
توسعه استعمار شهرکنشینی
با انتصاب آریل شارون به عنوان وزیر مسکن، پس از برکناری او از وزارت دفاع، در نتیجه تحقیقات عمومی درباره نقش وی در کشتار صبرا و شتیلا در سال 1982، تمامی اقدامات اولیه برای عربزدایی و یهودیسازی فضای اشغالشده در یک سیاست سیستماتیکتر ادغام شد. او آنقدر در این پست و پستهای وزارتی مشابه (مانند وزیر زیرساختهای ملی) باقی ماند تا منابع کافی و مجوزهای لازم را برای گسترش استعمار یهودیان بر سرزمینهای اشغالی کسب کند. آنها شهرکنشینان یهودی را از نوار غزه خارج کرده و حضور یهودیان در کرانه باختری را بیش از پیش گسترش دادند. او استعمارگری اسرائیل را در تمام نقاط کرانه باختری توسعه بخشید.
شما زندانی ما هستید!
شرایط غیرانسانی در نوار غزه هم باعث شد تا مردم ساکن آنجا نتوانند خود را با زندانی که اسرائیل از سال 1967 برای آنها ساخته بود، سازگار کنند. بعد از سال 1987 هم برخی دسترسیها به دنیای خارج تا زمانی که مهاجران یهودی در نوار غزه سکونت داشتند مجاز بود اما هنگامی که آنها از آنجا رفتند، نوار غزه بهطور کامل مهر و موم شد. از قضا طبق نظرسنجیهای ادعایی اسرائیلیها در سال 2006، اکثر اسرائیلیها غزه را یک کشور مستقل فلسطینی میدانستند که اسرائیل با مهربانی به آن اجازه خودنمایی داده بود! درحالیکه رهبری اسرائیل آن را زندانی با جامعه زندانیانی میدانستند که به هر طریق میبایست با بیرحمی تمام مدیریت شود.
سیاستهای انتقال مخفی فلسطینیان
در واقع سیاست نسلکشی اسرائیل، همانند عملیات پاکسازی قومی، از ناکجا بیرون نیامده است. از سال 1948، ارتش و دولت اسرائیل به بهانهای نیاز داشتند تا چنین سیاستهایی را آغاز کنند. تصرف فلسطین در سال 1948، مقاومت محلی اجتنابناپذیری را ایجاد کرد که به نوبه خود امکان اجرای سیاست پاکسازی قومی را که از قبل در دهه 1930 برنامهریزی شده بود، فراهم آورد. این پاکسازی قومی همچنان ادامه داشت و در سال 2006 با توسعه شهرکهای اسرائیلی در کرانه باختری گسترش یافت. این در حالی بود که داخل این اراضی هنوز تعداد قابل توجهی از فلسطینیها بودند. اما مقامات اسرائیلی سیاستهای انتقال آهسته و مخفی را علیه آنها دنبال کردند؛ موضوعی که حتی رسانههای غربی هم نمیتوانند آن را کتمان کنند. در این زمان مرزهایی در کرانه باختری برای قلمروی بیشتر یهودیان تعیین میشد و سرعت میگرفت. طرحهای برنامهریزیشده برای شهرها و محلههای جدید هم نهایی میشد تا آپارتاید (تبعیض نژادی) آنها تکمیل شود.
نقشهای برای الحاق مابقی اراضی
در مجموع، شهرکسازیها، پایگاههای ارتش، جادهها و دیوار حائل به اسرائیل اجازه میداد تا در سالهای بعد، الحاق اراضی باقیمانده را به قلمرو خود کاملتر کند. اسرائیلیها در این کار هیچ عجلهای نداشتند. همزمان خردهجنایتهای تروریسم دولتی را هم پیش گرفتند زیرا آنها حمایتهای انتقادی اما وفادار دولتهای سراسر جهان را جلب کرده بودند تا اقداماتشان را بهنرمی محکوم کرده و در عین حال هرگونه انتقاد واقعی از سیاستهای جنایتکارانه اسرائیل را به عنوان یهودیستیزی طبقهبندی کنند! این موقعیت فلسطینیان کرانه باختری بود.
فقیر نگه داشتن مردم غزه
اما سیاست درباره غزه تفاوت داشت. غزه سرزمینی مانند اردن در همسایگی نداشت که فلسطینیان غزه به آنجا رانده شوند. بنابراین اسرائیلیها تا سال 2007 راهبرد برجستهای را پیش گرفت و آن راهکار، کمبرخوردار کردن و فقیر نگه داشتن مردم منطقه بود. اما بعد از مدتها پیش گرفتن این روش، احساس کردند این روش دیگر کارساز نیست. چون همان جمعیت کمبرخوردار با شلیک موشکهای قدیمی و ساده به اسرائیل، برای ادامه زندگی واکنش نشان میدادند. کمبرخوردار تلقی کردن یا قرنطینه کردن جوامع ناراضی، حتی اگر به عنوان انسانهای کمارزش یا کمخطر در نظر گرفته شوند، از نظر تاریخی هرگز راه حل مناسبی نبوده است.
اخلال در کسبوکار مردم غزه
به این ترتیب آنها با شهرکسازی، مردم کرانه باختری را بهتدریج از سرزمین خود بیرون میکردند و از این طرف در غزه هم همه چیز را برای شعلهور ساختن دوباره آتش آماده میکردند. اولین قدم، تشدید محاصره در نوار غزه بود. این امر باعث کمبود مواد غذایی ضروری، کمبود داروهای اصلی و ترس فراوان از قرار گرفتن در جاهای محصور و تنگ برای یک و نیم میلیون انسانی شد که اجازه خروج از خانه نداشتند. این محاصره شامل محدودیتهای شدید بر حقوق ماهیگیری که یکی از منابع اصلی درآمدزایی در نوار غزه است، میشد. نیروی دریایی بسیار پیشرفته و در عین حال بیکار اسرائیل عمدتاً در تعقیب قایقهای کوچک و قایقهای ماهیگیری در سالهای اخیر بوده است.
حذف تدریجی، حذف آنی
اما سیاست برجستهتر اسرائیل این بود که دو راه انتخاب پیش پای ساکنان غزه بگذارند؛ اول اینکه اگر به حمایت از حماس ادامه دهند، باید به زندگی در مکانی محصور با سیمخاردارها و دیوارهای حائل تن بدهند. یعنی اگر آنها در حمایت از حماس پافشاری میکردند عملاً تا زمانی که خواسته ایدئولوژیک خود را تغییر ندهند باید در خفقان و گرسنگی زندگی کنند. راه دوم اینکه تسلیم نوعی سیاستی شوند که اسرائیل میخواهد پیش بگیرد و همان نقشهای را که برای مردم کرانه باختری در نظر گرفته برایشان پیاده کند؛ یعنی زندگی بدون حقوق اولیه مدنی و انسانی. آنها میتوانند یا در زندان باز کرانه باختری اسیر باشند و با گسترش شهرکسازیهای اسرائیل بهتدریج محو شوند یا زندان نوار غزه را با بیشترین تدابیر امنیتی انتخاب کنند. اگر هم مقاومت کنند، احتمالا بدون محاکمه به قتل میرسند! این پیام اسرائیل در سال 2007 بود و به مردم نوار غزه فرصت انتخاب داد؛ بین حذف تدریجی و حذف آنی!
باید این زندان را برچید!
این تاریخچه دو زندانی بود که اسرائیل برای مردم فلسطین ساخته است؛ یکی در کرانه باختری و دیگری در غزه. زمانی هم که این کتاب به پایان برسد حدود چندین دهه از عمر این زندانها میگذرد. نسل سوم زندانیان ولی هنوز آنجا هستند و منتظرند جهانیان رنج آنها را درک کرده و دریابند تا زمانی که ظلم اسرائیلیان ادامه دارد، تعامل سازنده با آنها در سایر نقاط خاورمیانه غیرممکن خواهد بود. مصونیتی که اسرائیل در دهههای گذشته داشته، سایر رژیمها و مخالفان را تشویق میکند تا باور داشته باشند حقوق بشر و حقوق شهروندی در خاورمیانه بیاهمیت است. برچیدن این زندان بزرگ در فلسطین پیامی متفاوت و امیدوار کنندهتر برای تمامی ساکنان این بخش خواهد داشت.