شماره ۵۱۶ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱۳ اسفند
صفحه را ببند
فراز و فرود جامعه ایرانی در نگاهی جامعه‌شناسانه به ادبیات ایران مدرن (1332-1320) (بخش ششم )
پدیده اجتماعی ادبیات

زهرا  رامهران کارشناس‌ارشد زبان و ادبیات فارسی

همانطور که در ابتدای جستار پیشین اشاره شد، در خلال سال‌های 1320 تا 1332 جریانات تاریخی و سیاسی و اقتصادی‌ای ظهور می‌یابد که بر ادبیات نثر این دوره تأثیر می‌گذارد و به آن سرشتی سیاسی می‌بخشد که در بطن خود، جامعه و اندیشه‌های رایج عصر را به‌ویژه در داستان کوتاه  و رمان اجتماعی نشان می‌دهد. این دوره سرشار از نویسندگان و آثاری است که حالات جامعه و افراد را به تصویر می‌کشد؛ لذا به جهت دوری از اطاله کلام به برخی آثار و نویسندگانی پرداخته می‌شود که تجسم مهم‌ترین مضامین این برهه از تاریخ بوده اند.
در این عصر کماکان همچون آثار گذشته، بحث بر سر تقابل سنت و تجدد و پذیرش آن ادامه می‌یابد؛ لذا گفتمان مدرنیزاسیون همچنان با دو رویکرد متضاد نمایش داده می‌شود: الف) تجددستیزی و سنت‌گرایی که «باشرف‌ها» راصع از این دسته است. در آن با گرایش انتقادی، گفتمان سیاسی مدرنیزاسیون عامل ظهور فساد در جامعه معرفی می‌شود. در این میان روی آوردن جلال آل احمد به گذشته و سنت به‌عنوان روشنفکر عصر نیز درخور توجه است که علت این عمل «مقاومت در برابر استعمار و تهدیداتی است که از سوی امپریالیسم متوجه فرهنگ و اقتصاد ایران» می‌شود. پس به نوعی استعمار ستیزی نیز در آثار این دوره ظهور می‌یابد که برگرفته از اتفاقات تاریخی و سیاسی عصر است؛ ب) تجددگرایی و چه بسا انتقاد از سنت‌گرایی که در اثر انتقادی «گل‌هایی که در جهنم می‌روید» محمد مسعود دیده می‌شود. در آن به دلیل تصویر اختناق حاکم، زمینه‌های انتقاد از استبداد فراهم می‌شود. در خلال آن جهل حاکم بر جامعه نیز نشان داده می‌شود و خودکشی شخصیت اصلی داستان بی‌تردید خواننده را در جایگاهی قرار می‌دهد که این عمل را روان‌پریشی آگاهانی فرض کند که جهل روزگار خود را برنمی‌تابند، پس به بیانی فضای غیرقابل تحمل جامعه جاهل برای آگاهان نقش می‌شود که خود تصویری است از دوزخ زمانه در واقعیت. در این میان در آثار نویسندگانی (مانند علوی) اشاره به تحصیلکردگان فرنگ رفته نیز دیده می‌شود که با رفتن در بطن دیگر کشورها تفاوت‌های موجود را به چشم دیده، بنابراین به مخالفت با سنت‌گرایان می‌پردازند.
از دیگر مسائل مطروحه، بازنمود ساختار طبقاتی و قشربندی اجتماعی عصر پهلوی دوم در ادبیات داستانی است که با توجه «بر میزان تاثیرگذاری سیاسی اقشار و طبقات بر پویش تصمیم‌گیری تحولات سیاسی و اقتصادی و وضع کمی و کیفی روابط نیروهای اجتماعی با دستگاه حکومتی[...] یعنی موقعیت و روابطی که طبقات و اقشار نیروهای اجتماعی با یکدیگر و با حکومت چه به صورت عرف و عادت و چه در چهارچوب قانونی دارند» نشان داده می‌شوند، یعنی به همان‌گونه که تقسیمات ساختار طبقات و اقشار جامعه پهلوی دوم صورت می‌گیرد. در کل در زمان حکومت پهلوی اول 9‌طبقه و قشر وجود داشت: مالکان بزرگ، ایلات و عشایر، بورژوازی، روحانیون، کارمندان، روشنفکران، کارگران، دهقانان، لمپن‌ها[1]. حال باید دید که بنا بر شیوه اتخاذ ساختار طبقاتی در جامعه کدام یک در داستان و رمان اجتماعی این برهه، نمود بیشتری می‌یابد. آنچه باریک‌بینی و تأمل بیشتر را می‌طلبد وجود روشنفکران نویسنده است که به لحاظ جامعه شناختی «به مثابه یک طبقه یا بخشی از خرده بورژوازی در توسعه و پیشرفت فرهنگ جامعه نقش بازی می‌کنند» و با ابراز علاقه جدی به میهن، فرا رفتن از سنت‌ها و اندیشه‌های رایج، نقد وضع سیاسی و اجتماعی حاکم و جسارت جست‌وجوگری حتی در صف مقدم بسیاری از حرکت‌های اعتراضی سیاسی قرار می‌گیرند [2]؛ لذا با خواهندگی تغییرات سریع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، تعدادی از آنان با تشکیل حزب توده به آن می‌گروند. «جذابیت حزب توده برای طبقه روشنفکر بیشتر به ساختار طبقاتی کشور برمی‌گشت. از دیدگاه طبقه روشنفکر، به‌ویژه به دنبال از میان رفتن خوشبینی‌ها و امیدواری‌هایی که پس از شهریور 1320 پدید آمده بود، نابودی خودکامگی رضاخانی، پیش درآمد یک الیگارشی فاسد زمین داران فئودال، بزرگان قبیله‌ای، ثروتمندان چپاول‌گر، درباریان اخّاذ و برخی از بزرگان خطرناک ارتش بود نه یک دموکراسی راستین»[3]. از مهمترین روشنفکران نویسنده گرونده به حزب  و هوادار آن می‌توان از بزرگ علوی، جلال آل‌احمد، ابراهیم گلستان، به آذین و...  نام برد که به گونه‌ای مسائل حزبی را در آثار خود نشان می‌دهند؛ برای مثال در داستان‌های مجموعه «رنجی که می‌بریم» آل‌احمد، هم به دست‌اندرکاران حزبی پرداخته می‌شود و هم سرنوشت انسانی تصویر می‌شود که زندگی‌اش را در راه تحزب فنا نموده است و به علت فشار اجتماعی و بی‌توجهی مسئولان حزبی به واخوردگی رسیده و در آخر- با تعمیم- چون شخصیتی لمپن نشان داده می‌شود. اشاره به این نکته ضرورت دارد که آل‌احمد پس از مشکلاتی که در حزب پدید آمد از آن جدا می‌شود. آبراهامیان او را از جدایی طلبان برمی‌شمرد. حال با نظر به شخصیت فردگرای او و حتی ساخت شخصیت‌های فردگرا در داستان‌هایش بد نیست یادآوری شود که طبری یکی از دلایل مشکلات حزبی را فردگرایی افراطی معرفی می‌کند؛ پس دقت شود بر این نکته که او از اعضای حزب و فردگرا بوده که خود عاملی می‌شود در خلق شخصیت‌هایی فردگرا در آثارش. حال بی‌تردید با این وحدت، مرز واقعیت اجتماعی و نویسنده به‌عنوان شخصیتی اجتماعی و جامعه به خوبی نشان داده می‌شود و چه بسا کارکرد اجتماعی ادبیات نیز رخ می‌نماید. چنان که در جستار پیشین پرداخته شد، فردگرایی بیشتر در فرهنگ عامه جوامع سنتی مشاهده می‌شود که خود عاملی است در اختلال توسعه و بلوغ سیاسی که در تحلیل آثار داستانی نمود می‌یابد، پس به بیانی دیگر در لایه‌های زیرین آثار او عدم توسعه سیاسی پنهان است. ابراهیم گلستان نیز از حزب جدا می‌شود و در آثارش به تحزب می‌پردازد و حتی به صراحت در اثر «میان دیروز و فردا» فساد حزب و نفرت شخصیت داستان را نسبت به رهبران آن درضمن تصویر زندان، احساس شکست/ شکستن قطعیت‌ها و یقین‌ها، تردید، دلهره‌های درونی، احساس بیهودگی و خود از دست‌رفتگی نشان می‌دهد. در پرانتز ذکر می‌شود که از دیگر مضامین شایان توجه این اثر ترسیم خروج نیروهای شوروی است که به شکلی تمثیلی و با نظر به مناسبات تاریخی بیان می‌شود. او حتی در «آذر ماه آخر پاییز» نومیدی‌ها و دلزدگی‌های روشنفکران حزبی را که یکی از پایگاه‌های طبقاتی حزب توده‌اند، تصویر می‌کند. با دو شاهد مذکور می‌توان نتیجه گرفت که هر دو نمایندگانی از این گروه و به بیانی دیگر خود و خودهایی از این دست در جامعه را  با ذکر حالات و احساسات درونی نسبت به حزب به قلم کشیدند. از دیگر آثار قابل توجه در تحزب، می‌توان از «پنجاه و سه نفر» علوی نام برد که فقط مربوط به پنجاه و سه نفر است و با نظر به زندانی‌شدن او گزارشی سیاسی از وضع زندان، توصیف زندگی یکنواخت زندان و احساسات و اعمال زندانیان، افشای ددمنشی‌های زندانبانان و در کل تصویری از اوضاع سیاسی و اجتماعی آن سال‌ها است. درواقع همان‌طور که از مضامین هویدا است، ادبیات زندان و جنبش است که در این اثر نمود می‌یابد و کاملا برگرفته از مناسبات سیاسی و اجتماعی زمانه است؛ پس ادبیاتی تبلور می‌یابد که تماماً برخاسته از شرایط است و این امر پدیده اجتماعی بودن ادبیات را پررنگ‌تر می‌کند. از دیگر طبقات مطرح شده در آثار می‌توان از دو گروه کارگران و دهقانان و مسائل مربوط بدان‌ها یاد کرد؛ مثلا مبارزات و تظاهرات و چه بسا اتحادیه‌های کارگری و دهقانان. شایان‌ذکر است که علاوه بر روشنفکران، این دو طبقه نیز از پایگاه طبقاتی حزب توده به شمار می‌آیند چرا که حزب مدافع کارگران و دهقانان می‌نمود. در بیشتر آثار این دوره شاهدی از ایشان یافت می‌شود که به جهت مستندسازی ادعای مذکور به بیان چند نمونه بسنده می‌شود: «گیله مرد» علوی در بیان دهقانان و کارگران و روشنفکران و کارمندان، بیان رنج‌های کارگران و حتی انتقاد از احزاب در «فردا» هدایت، «رنجی که می‌بریم» در بیان کارگران، داستان «یک‌روز» علی مستوفی که در بیان طبقه کارگری و واقعه‌نگاری یک تظاهرات خیابانی و از پای درآمدن کارمندی به ضرب سرنیزه پلیس است؛ این اثر به جهت مرتبه طبقاتی علی مستوفی به‌عنوان روشنفکر حزب توده، می‌تواند یادآوری دیگر در مراتب طبقاتی حزب توده و مسائل مربوط بدان باشد؛ پس بد نیست همین جای اشاره‌ای به پایگاه طبقاتی حزب توده صورت گیرد: 1) طبقه متوسط حقوق بگیر که روشنفکران در این دسته جای می‌گیرند؛ 2) طبقه کارگر شهری؛ 3) طبقه متوسط مرفه؛ 4) توده‌های روستایی؛ البته بیشتر گرویدگان به حزب از روشنفکران و کارگران بودند[4] که در آثار این دوره نیز منعکس می‌شود. زمان آن است که با توجه به نفوذ و رشد حزب توده و دیگر احزاب اشاره به نظریه توسعه اجتماعی «جرج هربرت مید» نیز صورت گیرد. او توسعه اجتماعی را در خلال تفکیک یافتگی اجتماعی بررسی می‌کند و فعالیت ایدئولوژی‌های سیاسی - اجتماعی و احزاب مستقل از اشخاص و قدرت‌های سیاسی حاکم را نشان رشد و توسعه حوزه عمومی یا جامعه مدنی می‌داند و برعکس آن را تفکیک‌نیافتگی و عدم توسعه اجتماعی مفروض می‌دارد. حال با خاستگاه و منشأ و فعالیت نقش شده حزب توده در تاریخ می‌توان چگونگی عینیت این نظریه را در این دوره به چشم دید. دیگر طبقه نمودیافته در آثار، مالکان هستند. برای نمونه می‌توان از «قهر و آشتی» افراشته یاد کرد که در آن اتحاد دهقانان بر ضد مالکان به تقریر می‌آید. در آثار او از بازاریان نیز صحبت به میان می‌آید و حتی ترسیم  قدرتمندان نیز صورت می‌گیرد، لذا او «جامعه را به صورت صحنه درگیری منافع اجتماعی گوناگون تصویر می‌کند، که در آن قدرتمندان با انواع دوز و کلک و پشتوانه‌ها به چپاول مردم محروم مشغولند.» در کل در آثار این دوره از طبقات ممتاز و متوسط شهری و طبقات فرودست نمونه‌هایی ذکر می‌شود که درواقع نمایی از سلسله مراتب طبقاتی دوره را به دست می‌دهد. مثلاً در «رد مظالم» و «هفت کفن» افراشته شخصیت ریاکارانه تاجران و سوداگران و رباخواران نشان داده می‌شود و وحشت و پوشالی بودن مقام‌های عالی‌رتبه در «توپ پلاستیکی» چوبک تجسم می‌یابد. ضمن ترسیم، آثار انتقادی و افشاگر نیز خلق می‌شود که در نمایاندن چهره حقیقی طبقه ممتاز که نخبگان سیاسی در آن جای می‌گیرند اهمیت می‌یابد، مانند «میهن پرست» صادق هدایت که مضامین آن مشتمل است بر: اعتراض علیه سیاستمداران فضل فروش و فاسد و غیرمسئول، نمایش حقارت روحی سیاستمداران و تحقیر دوران پرورش افکار که بازتاب  واکنش در برابر تشکیل سازمان پرورش افکار پهلوی است و افشای چهره واقعی افراد صاحب اعتبارات اجتماعی که از عوامل سقوط فرهنگ و جامعه بودند که موارد فوق تماما نشانی است از ضدیت او با هیأت حاکمه و در لایه‌ای دقیق‌تر حاکی بیداری سیاسی است و بازتاب عمده تفکرات روشنفکران نویسنده. در نمایش طبقه کارمند «بیچارگان» عبدالله بهرامی و «زیر گنبد کبود» محمد شهید نورایی نیز نمونه‌هایی هستند و... .در بازنمایی طبقه بورژوازی نیز می‌توان به «حاجی‌آقا» هدایت اشاره کرد که شخصیت حاجی، نماینده سرمایه‌داران تجاری ایران است که رنگارنگی چهره سیاسی و تغییرات این جناح را با موقعیت اجتماعی به تصویر می‌کشد. حال سؤال این جاست که آیا اینان بازتاب واقعیت دوران در داستان و رمان اجتماعی دوره خود  نیست؟
از دیگر مضامین وابسته به اوضاع سیاسی می‌توان به مسأله نفت و نهضت ملی کردن صنعت نفت اشاره کرد که در داستان و رمان اجتماعی  این دوره نمود می‌یابد؛ چون: «نفتخواره» نیما یوشیج. حتی با نظر به آلمان‌گرایی‌های رضاخان در دوره قبل به شکلی انتقادی در «غول و زنش و ارابه‌اشِ» نیما در پهلوی دوم هجوم فاشیست محکوم می‌شود. با نظر به بحران اقتصادی دوران و تنگی معیشت افراد نیز، می‌توان اشاراتی از فقر در آثار یافت که به‌گونه‌ای زیر بار ظلم رفتن مردم را به دلیل تنگی معیشت به تصویر می‌کشند و تنها به یک نمونه بسنده می‌شود: «دختر رعیت» به آذین.
از دیگر مضامین آثار این دوره، انعکاس فرهنگ مذکر و ضدیت با اقتدار مردسالارانه در جامعه است. افشاگری و انتقاد بدان، هم سیاست و هم  نظام خانواده را در بر می‌گیرد. در نظام خانواده در آثار جلال آل احمد به خوبی نمایان می‌شود که مصداق آن «زن زیادی» و «لاک صورتی» است. در هر دو دیگر زن در فاحشه‌خانه‌ها تصویر نمی‌شود تا فشار عوامل اجتماعی بر آن مشخص شود بلکه عوامل در نظام خانواده مطرح می‌شود که همان‌گونه که در جستار پیشین ذکر شد به نحوی نمایش فرهنگ عامه مردسالارانه در جوامع سنتی است. به جهت استبداد زورمدارانه حکومتی در جامعه و رشد تسلیم و اطاعت از حکومت واکنش ضدیت با آن و انتقاد سیاسی رواج می‌یابد که درواقع آثار صادق هدایت بهترین نمونه آن است.  خلاصه این‌که در این زمان با بیان مهمترین جریانات سیاسی و اقتصادی و تاریخی این دوره چون: مراتب طبقاتی، رونق احزاب، قضایای نفت و ملی شدن آن، گفتمان سیاسی مدرنیزاسیون و تقابل سنت و تجدد و حکومت پدرشاهی، در ادبیات منثور اجتماعی به انتقاد و افشای بیدادگری‌های حاکمیت پرداخته می‌شود و قهرمانان داستان‌ها چونان انسان‌هایی آرمان خواه تصویر می‌شوند که به دنبال عدالت اجتماعی‌اند[5].

پی نوشت:  
[1]ر.ک، سید علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران(1357-1320)، ازص116 تا 152
[2]همان، صص 138 و 139
[3]یراوند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص 418
[4]همان، از ص 471-401
[5] در گزینش آثار و مضامین این نوشتار بیشترین تمرکز بر صد‌سال داستان‌نویسی حسن میرعابدینی بوده است. برای مطالعه بیشتر ر.ک، ج 1و2، از ص271-129


تعداد بازدید :  181