[ شهروند ] شهید سید حسن نصرالله، روحانی شیعه و سیاستمدار سرشناس لبنانی بود که از ۱۹۹۲، بهعنوان سومین دبیرکل حزب سیاسی حزبالله لبنان فعالیت کرد. شهید نصرالله پس از تهاجم ۱۹۸۲ اسرائیل به لبنان، به حزبالله پیوست که تازه تشکیل شده بود. در پی دوره کوتاه مطالعات دینی در ایران و پس از ترور سید عباس موسوی در سال ۱۹۹۲ به لبنان بازگشت و رهبر حزبالله شد. به مناسبت شهادت این شخصیت برجسته، روایتهایی درباره زندگی، شخصیت و نقاط عطف مبارزاتش آوردهایم. این مطالب مستند هستند به دو کتاب «انقلابی جنوبی» و «چرا سوریه؟». کتاب «انقلابی جنوبی» نوشته نویسنده و اندیشمند مصری، رفعت سید احمد است. در این کتاب زندگینامه مجاهد بزرگ سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان روایت شده. کتاب «چرا سوریه؟» نیز شامل سخنرانیها و مصاحبههای سیدحسن نصر الله درباره سوریه است که با گردآوری و ترجمه سیدحسین مرکبی چاپ شده است. همچنین بخشهایی دیگر از خاطرات و سخنان شهید سید حسن نصرالله را آوردهایم که منابع آن در ابتدای هر بخش ذکر شده است.
زبان انگلیسی او از من بهتر است!
روایت سید عبدالکریم (پدر شهید سید حسن نصرالله)
سیدحسن نصرالله، فرزند بزرگ خانوادهای ۱۱نفره بود. سیدعبدالکریم (پدر سیدحسن)، میگوید: «محله ما فقیرترین محله بیروت بود و ما در آنجا یک بقالی داشتیم. من چهار پسر داشتم که سیدحسن بزرگترین آنها بود، اما به مغازه نمیآمد. چون دوست داشت درس بخواند و همه وقتش را درس میخواند؛ انگلیسی، عربی، فرانسه و علوم حوزوی. سیدحسن به فوتبال علاقه داشت و گاهی برای فوتبال بازی کردن میرفت؛ با دوچرخه یا تاکسی. اما آموختن و یادگرفتن برایش مهمترین چیز بود. مثلا یک خانم ارمنی مشتری مغازهمان بود و فقیر بود و نسیه میبرد. سیدحسن از آن خانم خواست بهجای پرداخت پول اجناس، به او انگلیسی یاد بدهد. بعد از مدتی آن خانم مرا دید و گفت: سید! قرار بود من به حسن انگلیسی یاد بدهم، اما حالا او انگلیسی را از من بهتر میخواند».
چگونه دبیر کل حزبالله شد؟
روایت یکی از دیپلماتهای ایرانی
مرحوم حسین شیخالاسلام، دیپلمات فقید کشورمان، درباره چگونگی انتخاب سیدحسن نصرالله به دبیرکلی حزبالله چنین میگوید: «وقتی سیدعباس موسوی شهید شد و خبر شهادتش به ایران رسید، از طرف آقا دستور آمد هیئتی برود تا ببینند چه کار میتوان کرد. در منزل شیخ صبحی [طفیلی] جلسه شورا تشکیل شد؛ سن شیخ صبحی از همه بیشتر بود و از طرفی ممکن بود خود ایشان مشکل بیافریند که مشکل هم آفرید که انشاءالله خدا هدایتش کند و عاقبت به خیر شود. جلسه تشکیل شد و شورا به اتفاق، آقای سیدحسن نصرالله را در ۳۲سالگی انتخاب کرد. فردا پیش از اینکه سیدعباس را به خاک بسپاریم، در مراسم آقای سیدحسن نصرالله به عنوان دبیرکل حزبالله سخنرانی کرد و بسیار هم قوی سخنرانی کرد. مراسم بسیار خاصی بود و همه ما هم حالت دیگری داشتیم و خدا لطف کرد که این وقفه نیفتاد. این را هم من از حضرت امام درس گرفته بودم که وقتی مسئولی شهید میشد، پیش از اینکه او را به خاک بسپارند، جانشین او را تعیین کرده بود».
میشود با اسرائیل مذاکره کرد؟
نگاه شهید سید حسن نصرالله به ماجرای اعراب و اسرائیل
در کتاب «چرا سوریه؟» (سخنرانیها و مصاحبههای سیدحسن نصرالله درباره سوریه)، این بخش از صحبتهای شهید سید حسن نصرالله خواندنی است: «به دولتهای عربی بگویید راه حل مساله اسرائیل چیست؟ میگویند راه حل سیاسی، راهی جز مذاکره نیست. گفتوگو و مذاکره با اسرائیل. خب سقف زمانی دارد؟ نه، ندارد! چند وقت است در حال مذاکره هستند؟ دهها سال؛ (آن هم) با اسرائیل اشغالگر غاصب قاتل بیعار، با آرامش کامل... و امروز... کجایند؟ هنوز پای میز مذاکره!»
مردی از فولاد
روایت مجله فرانسوی در ملاقات با شهید سید حسن نصرالله
نخستین بار نشریه فرانسوی مگزین بود که موفق شد ۲۸ نوامبر سال ۱۹۹۷ سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان را راضی کند طی مصاحبهای از زندگی شخصیاش صحبت کند. خبرنگار این نشریه فرانسوی در نخستین برخورد، او را چنین توصیف میکند: «این مرد روحیهای چون فولاد دارد. به آسانی با تهدیدهای همیشگی که ممکن است هر آدم عادی را از پا بیندازد، کنار میآید و خودش از این مسأله آگاه است. میداند ممکن است اسرائیل برای از میان برداشتن او و اعضای خانوادهاش تلاش کند؛ حتی اگر این مسأله مستلزم بمباران خانه او یا موشکباران در راههای متروک باشد؛ چنانکه درباره دبیر کل سابق حزبالله، سید عباس موسوی، چنین شد.»
مطمئن باشید پیروز خواهید شد
پیام آیتالله بهجت به سید در ماجرای جنگ 33 روزه
سایت رهبر انقلاب، بخشی از صحبتهای شهید سید حسن نصرالله را درباره دیدار با مرحوم آیتالله بهجت اینچنین آورده است: «مسئولان اصلی حزبالله همگیشان هرگاه فرصتی فراهم میشد خدمت ایشان (آیتالله بهجت) میرسیدند. البته فرصت دیدار برای جوانان حزبالله و دیدار جمعیت زیاد با ایشان میسر نبود و وقت ایشان و شرایط چنین اجازهای را نمیداد و ما نمیخواستیم مزاحم او شویم. اما وقتی ما با ایشان دیدار میکردیم و بر میگشتیم توصیهها و راهنماییهای ایشان را برای نیروهای حزبالله نقل میکردیم... چند ماه قبل از شروع جنگ سیوسه روزه یکی از برادران طلبه لبنانی که در قم درس میخواند پیش من آمد و گفت: آیتالله بهجت رحمةاللهعلیه فرمودند که از حالا به بعد این دعا را همیشه بخوان که آن دعا این بود: «اللّهُمَّ اجعَلنِی فِی دِرعِکَ الحَصِینَةِ الَّتِی تَجعَلُ فِیهَا مَن ترِید» (خدایا، مرا در زره محکم خود قرار ده؛ همان زرهی که هر کس را بخواهی در آن قرار میدهی). سه بار در صبح و سه بار در شب. من گفتم که آیا این کار علت خاصی دارد؟ گفت که من نمیدانم؛ فقط ایشان به من گفتند که این پیغام را به شما بدهم. من در آن زمان فکر کردم که شاید اتفاقی قرار است بیفتد و ذهنم درگیر موضوعات امنیتی مثل احتمال انفجار و یا ترور شد اما پس از چند ماه جنگ روی داد و اسرائیلیها از روز اول به دنبال راهی میگشتند تا مکانی را که من در آن حضور دارم پیدا کنند و آنجا را بمباران کنند. پس از عملیات بمباران سنگینی که در آن جنگ رخ داد، براساس گفتهی خود اسرائیلیها آنها فهمیده بودند که من در کدام ساختمان هستم و اقدام به بمباران سنگین آن مکان کرده بودند. پس از آن من فهمیدم که این دعا برای حفاظت در زمان جنگ بوده است، نه قبل از جنگ. یکی از برادرانی که از قم آمده بود، در تماس با برادر دیگری، به من پیغام داد که آیتالله بهجت رحمةاللهعلیه به شما تأکید کردهاند که مطمئن باشید در این جنگ پیروز خواهید شد.»
کتاب خاطرات نتانیاهو در دست سید
روایت نویسنده و اندیشمند مصری
دکتر رفعت سید احمد، نویسنده و اندیشمند مصری در کتاب «انقلابی جنوبی» مینویسد: «سید حسن پسر بزرگ خانوادهای 11 نفره بود. در سال 1978 با خانم فاطمه یاسین، اهل عباسیه از شهر «صور» ازدواج کرد. جز هادی که در سن 18 سالگی شهید شد و زینب (که همراه خودش به شهادت رسید)، دو فرزند دیگر هم دارد: محمدجواد و محمدعلی. سید وقتی پا به درون خانه میگذارد، تمام مشکل و مشغله کاریاش را دم در رها میکند تا در خانه، همسر و پدری باتوجه باشد. همچنین مردی است که به زندگی خصوصیاش اهمیت میدهد. سید بسیار مطالعه میکند؛ بهخصوص خاطرات سیاستمداران را میخواند. مدتی است مشغول خواندن «خاطرات شارون» است و قصد دارد دوباره کتاب «نتانیاهو، جایی زیر نور خوشید» را بخواند. این نشان میدهد سید علاقه دارد دشمنش را خوب بشناسد.»
شهروند: کتاب «خاطرات شارون»، مروری است بر زندگی آریل شارون، نظامی و سیاستمدار صهیونیست؛ نخست وزیری که بزرگترین حامی شهرکسازی صهیونیستها بود و در کارنامهاش جنایاتی فراوان ثبت است؛ از جمله کشتار مردم بیپناه صبرا و شتیلا. نتانیاهو نیز تاکنون کتابهای مختلفی چاپ کرده تا در هر کدام سیاستها و اقدامات جنایتکارانه رژیم صهیونیستی را توجیه کند؛ از جمله این کتابها میتوان به «جنگ علیه تروریسم» و «تروریسم.. چگونه غرب پیروز میشود». «جایی زیر نورخورشید» نیز آخرین کتابی بوده که او چاپ کرده است.
آرزویم برپایی جمهوری اسلامی لبنان است
روایت نویسنده و اندیشمند مصری
سید میگوید: «من منکر نیستم که آرزوی حزبالله این است که روزی جمهوری اسلامی بر پا کند. برای اینکه حزباللهیها معتقدند که دولت اسلامی راه حل تثبیت یک جامعه و راه حل اختلافات اجتماعی است؛ هرچند که این جامعه از اقلیتهای متعدد تشکیل شده باشد.» البته بلافاصله توضیح میدهد: «برپایی جمهوری اسلامی با زور و اکراه ممکن نیست. رفراندوم ملی میخواهد. رفراندومی که 61 درصد آراء، راه حلش نیست. بلکه میبایست 90 درصد مردم به آن رأی بدهند.»
برخورد در مواجهه با شهادت فرزند
روایت نزدیکان شهید سید حسن نصرالله
سید میگوید: «قبل از شهادت هادی عکس او فقط در خانه ما بود اما امروز عکس او در همه جا و در همه خانهها دیده میشود.» او با معنویت بالایی با شهادت فرزند جوانش هادی برخورد کرد. ما در صفحه تلویزیون خیلی خوب شاهد این مسأله بودیم. او میخواست تهنیت بگوید نه تسلیت. و از او هیچ کاری که معمولاً نشاندهنده ماتم است، ندیدیم. طبق نظر نزدیکانش، این موضعگیری ادعا نیست؛ زیرا ایمان این مرد چنان قوی است که با دریافت خبر از دست دادن هادی، گلهای نکرد و مثل اخبار سایر مسائل با آن برخورد کرد. هادی که مدتی در صفوف مقاومت اسلامی میجنگید شهید شد و از نظر پدرش این مسأله، افتخاری بزرگ در سطح بشری است که او در مبارزه با دشمن در میدان افتخار بر زمین افتاده است. بهطور خاص از اینکه هادی به سعادت شهادت دست یافته بود، خشنود بود.
کاریزمای سید
روایت نویسنده و اندیشمند مصری
در مورد کاریزمایی که مردم در وجودش سراغ دارند میگوید: «البته من نباید این را بگویم؛ این چیزی است که مردم به آن اذعان دارند.» و اضافه میکند: «کاریزما بهطور کلی یعنی تأثیری که شخص بر دیگران دارد. این در حقیقت یک موهبت الهی است و انسان میتواند آن را با علم و تجربه پرورش دهد ولی تنها علم و مهارت و تجربه کافی نیست. موهبت الهی و عنایت هم باید باشد.» سید کاملاً از این موهبت الهی برخوردار است و حتماً و مطمئناً قدرتهای ذهنی والایی هم دارد.
سید جان! چه کنم؟
دیدار شهید سید حسن نصرالله با رهبر انقلاب
بخشی از سخنان «سید حسن نصرالله» دبیرکل حزبالله لبنان در مورد توصیه رهبر معظم انقلاب اسلامی به ایشان در هنگام سختیها و مواجهه با آنها، در ویدئوی منتشر شده و خبرگزاری دفاع مقدس متن آن را به این شکل آورده است که: «همه ما از ایامی که حاصل سختیها، مورد نامردی قرار گرفتنها و خطرات هستند، عبور میکنیم. خلاصه آنکه خسته میشویم. ما در سالهای ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸، واقعاً در موقعیتهای بهشدت سختی بودیم. سختیهای مختلفی در لبنان و اوضاع داخلی کشور با اسرائیل و اطراف وجود داشت. من جوان بودم و محاسنم سیاه بودند؛ ولیکن باری که بر دوشم بود، بیشتر از توانم بود. به ایران آمدم، نزد حضرت آقا رفتم و به ایشان گفتم: «سید جان! چه کنم؟» میدانید زمانی که انسان به مرحلهای میرسد که واقعاً خسته میشود و احساس میکند مسئولیتهای سنگینی دارد، ترجیح میدهد شخص دیگری بیاید، مسئولیت را بپذیرد و کمکدست او و نائبش باشد و مسئولیت را فرد دیگری برعهده بگیرد. رهبر معظم انقلاب اسلامی آن موقع به من گفتند: «تو که هنوز جوانی و محاسنت سیاه هستند. من با این محاسن سفیدم از خستگیها چه بگویم؟»
به زبان خودت با خدا سخن بگو...
توصیه رهبر انقلاب به شهید سید حسن نصرالله
در ادامه همان بخش از صحبتهای شهید سید نصرالله آمده است: «ایشان توصیهای به من کردند که من آن را ذکر کردم، ولی دقیق آن را دوباره میگویم: این طبیعی است که انسان در حرکتش با نامردیها، سختیها و خطرات روبهرو شود که گاهی از سوی دشمن است و گاهی از سوی دوست که دردِ نیرنگ دوستان، همیشه خیلی بیشتر از زخمی است که دشمن میزند. محدودیتهایی هم وجود دارد و روح و جان انسان خسته میشود و به کسی نیاز پیدا میکند که راه را به او نشان دهد، راهنماییاش کند و به او بیاموزد. گاهی نیاز به کسی پیدا میکند که دستش را بگیرد، کسی که او را آرام کند، به او اطمینان ببخشد و از لحاظ روحی و معنوی، آرامش دهد؛ کسی که به او نیرو ببخشد و عزمش را جزم کند. برای آنچه میخواهیم، ما خدا را داریم. ما محتاج دیگران نمیشویم. خدا از مهربانی و لطفش به ما اجازه داد که او را صدا بزنیم تا مخاطب ما باشد و در هر زمان و مکان و هر حال با او صحبت کنیم. هرگاه احساس خستگی کردی، به زبان خودت با خدا صحبت کن. هر زمان که احساس خستگی کردی یا هر حس بدی پیدا کردی، توصیه میکنم که چنین کنی: بهصورت تنها وارد یک اتاق شو، وَلو بهاندازه پنج دقیقه، ۱۰ دقیقه یا ربع ساعت! و با خدا صحبت کن. ما به این اعتقاد داریم که قطعاً خدا هست، شنواست، بیناست، داناست، همچنین او قادر، بینیاز و حکیم است. یعنی ما هر نیازی که در هر زمینهای داشته باشیم، آن را خدا دارد. پس با او حرف بزن؛ حتی نیاز نیست که با ادعیه نقل شده، ادعیه پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) با او صحبت کنی. نه؛ به زبان خودت حرف بزن. هرچه در دلت میگذرد را به زبان خودت، به زبان عامیانه مردم بگو و خدا میشنود، میبیند و خداوند بخشنده، سخاوتمند، مهربان و اهل عطوفت، جوانمردی و اهل بخشیدن، راه نشان دادن و علم است. همهچیز نزد خداست. اگر این کار را بکنی، خداوند به تو آرامش، طمأنینه و نیرو میدهد و دست تو را میگیرد و راه را به تو نشان میدهد و کمکت میکند. این را از تجربه برایت میگویم. تو این را امتحان کن و خواهیم دید.»
دارایی ما در جنگ، توصیه رهبر انقلاب بود
روایت شهید سید حسن نصرالله
در ادامه سخنان شهید سید حسن نصرالله آمده است: «من گفتم: انشاءالله این کار را خواهم کرد آقاجان. از آن زمان به بعد، من این کار را در حد توان انجام میدهم و برکتهایی در این دستورالعمل یافتم؛ چون هر زمانی سختیای برسد، زمانی که به این روش پناه میبریم، بهزودی درها و برکات بهروی ما باز میشود. دارایی ما در جنگ «تموز» (جنگ ۳۳ روزه اسرائیل و حزبالله لبنان در سال ۲۰۰۶) همین بود. من و برادرانم، اینگونه بود که یکی از ما خلوت میکرد، مینشست و صحبت میکرد و به خدا توسل میکرد و از او یاری و سروسامان دادن، تعلیم و هدایت و نصرت و ثبات و نیرو و شجاعت و... میخواست. خداوند کریم است.»