شماره ۵۱۵ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۱۲ اسفند
صفحه را ببند
«امید به زندگی» در گفت‌وگو با شهروندان
زندگی با انگیزه‌هایش معنا دارد

طرح نو| راضیه زرگری| رده‌بندی سازمان بهداشت جهانی درباره «امید به زندگی» در کشورهای جهان می‌گوید ایران در میان 193 کشور رتبه صد و ششم را دارد. پارامتر «امید به زندگی» که در اصل متوسط سن و طول عمر را نشان می‌دهد، برای مردان ایرانی 72‌سال و برای زنان 75‌سال است؛ در رده‌بندی سازمان بهداشت جهانی این ارقام با یک پیش‌بینی تا ‌سال 2099 تدوین شده است. مطابق گفته متخصصان، عوامل مختلفی ازجمله سطح سواد، تغذيه، خدمات بهداشتي - درماني و اعتقادات مذهبي بر شاخص اميد به زندگي در جوامع مختلف موثر است و ارتقا یا بهبود هركدام از اين عوامل، نقش مستقيمي بر افزايش اميد به زندگي دارد. اين شاخص به عوامل اجتماعي گوناگوني ازجمله تحصيلات، شغل، درآمد، محل زندگي، نوع ارتباط با خويشاوندان و ميزان اعتقادات مذهبي بستگي و رابطه مستقيم دارد.
خبرنگار «شهروند»، «امید به زندگی» را دستمایه گزارشی قرار داده و سراغ تعدادی از جوانان فعال در شبکه‌های اجتماعی و موبایلی رفته است تا درباره امید به زندگی و متغیرهایی که به نظر آنها می‌تواند در این موضوع تأثیرگذار باشد، با آنها بحث و گفت‌وگو کند.

امید ز هرکس که بریدیم، بریدیم
«امید ز هرکس که بریدیم، بریدیم» اولین جمله‌ای است که در پاسخ به پرسش از میزان امید به زندگی گفته شد! ریحانه 25‌سال دارد و دانشجوست! وقتی از موضوع گزارش مطلع شد، این جمله را به زبان می‌آورد و عنوان کرد که البته این را ننویس! او امیدوارانه می‌گوید آدم بدون امید نمی‌تواند زندگی کند. حتی کسانی که در بدترین وضع معیشتی هستند و شاید با شاخص‌های رفاه‌اجتماعی هم فاصله زیاد دارند، اگر در ناامیدی مطلق به سر ببرند، باز هم کورسوی امیدی برای ادامه در دل دارند. برای عده‌ای کوچکترین دلخوشی‌ها هم می‌تواند امید به زندگی محسوب شوند که اگر این دلخوشی‌ها نبود مشکلات و سختی‌های زندگی آنها را از پای درمی‌آورد. با لبخند می‌گوید: وقتی آدم می‌بیند کاری نمی‌تواند بکند که مثلا وضع زندگی‌اش تغییر اساسی کند، غصه خوردن و ناامیدی که دردی را دوا نمی‌کند؛ دست‌کم می‌توان از همین حداقل‌ها هم لذت برد.
اقتصاد و امید
حدیث دختری است که نرخ امید به زندگی را به وضع اقتصاد کشور مرتبط می‌داند و می‌گوید: بدون‌شک اگر اقتصاد کمی بهتر و رفاه مردم بیشتر شود، امید به زندگی در ایرانیان افزایش پیدا می‌کند. وقتی جوان امروز می‌بیند هرچه بدو بدو می‌کند، به جایی نمی‌رسد طبیعتا دچار یأس و ناامیدی می‌شود. جامعه امروز را نمی‌توان با نسل‌های قبل مقایسه کرد. ما مثل جوانان دهه 60 نمی‌توانیم به فکر پس‌انداز باشیم. جوان امروز اصلا نمی‌تواند به پس‌انداز و آینده فکر کند. خیلی هنر کنیم می‌توانیم زندگی امروزمان را خوب بگذرانیم؛ آینده پیشکش. همین باعث ناامیدی می‌شود. در جامعه امروز ما وسیله یا بهانه‌ای برای شادی کردن و شاد بودن وجود ندارد؛ اگر بتوانیم کمی شادی به جامعه بدهیم می‌توانیم به زندگی امیدوارانه‌تر نگاه کنیم.
محمدعلی 32ساله است، بعد از مطرح کردن موضوع، اندکی مکث می‌کند و می‌گوید: هر‌ سال وقتی به پایان ‌سال نزدیک می‌شویم، به خودمان می‌گوییم امسال چقدر زود گذشت! دقیقا هر ‌سال این اتفاق می‌افتد و این جمله را از آدم‌های زیادی می‌شنویم. من فکر می‌کنم این زود گذشتن احساسی است که به واسطه تکرار و روزمرگی برای ما می‌افتد. یعنی آن‌قدر روزهایمان شبیه به هم است متوجه گذر زمان نمی‌شویم و زمانی به خود می‌آییم که ماه‌ها از ابتدای ‌سال گذشته و انگار همین چند روز پیش تعطیلات نوروز بود. حالا فکر می‌کنی در این تکرار و تکرار امید چه جایگاهی دارد؟ خودش جواب می‌دهد که امید به زندگی یعنی پویایی و تلاش برای تغییر وضعیت، یعنی فردایم مثل امروزم نباشد. اما واقعا در کشور ما این‌گونه است؟ کسی می‌تواند هر روز رو به جلو و در جهت پیشرفت و توسعه حرکت کند؟ یا این‌که تکرار روزمرگی ما را به رکود کشانده است؟ چیزی که من شنیده‌ام این است که نرخ امید به زندگی در ایران 70 تا 75‌سال است. اما چیزی که در واقعیت جامعه می‌بینیم کمتر از این آمارهاست. اگر روحیه مردم ناامید نبود، این همه مرگ در جوانی نداشتیم. قبرستان‌ها پر از جوان است؛ جوانانی که ناگهانی سکته می‌کنند؛ وارد بطن ماجرا که بشویم می‌بینیم مثلا طرف بیکار بوده و بر اثر فشار عصبی سکته کرده است.
امید به زندگی یعنی انگیزه
زهرا 28ساله است؛ در اولین واکنش در مورد امید به زندگی می‌گوید: من یکی که صفر صفرم؛ وقتی می‌پرسم یعنی چی؟ توضیح می‌دهد که امید به زندگی یعنی انگیزه؛ در این روزگاری که مردم انگیزه و هدف مشخصی برای زندگی ندارند، دیگر امید به زندگی چه معنایی می‌تواند داشته باشد. زندگی‌های سخت و پرمشغله امیدواری را از مردم می‌گیرد. شاید اگر دغدغه‌های زندگی که اغلب اقتصادی و مالی است کمی تعدیل شود، مردم بتوانند امیدوارانه‌تر نسبت به آینده فکر کنند. اما شرایط زندگی بیشتر مردم ما ناامید‌کننده است و می‌توان به جرأت گفت سن امید به زندگی در هر دوره کمتر می‌شود.
بهناز براساس اطلاعاتی که ادعا می‌کند دارد، می‌گوید: در یک مطلبی خوانده بودم که شاخص امید به زندگی تحصیلات، شغل و ارتباط با دوستان و ... است. به نظر من تحصیلات می‌تواند در امید به زندگی در جامعه‌ای تأثیر داشته باشد اما با این حال واقعیت این است که قدیم‌ها با همان تحصیلات پایین بیشتر از ما عمر می‌کردند در صورتی که الان امید به زندگی در زنان بالای 75‌سال است و در مردان نزدیک به 73 سال. خود من براساس شاخص‌هایی که نسبتا قبول دارم، امید به زندگی را در خودم می‌سنجم. من زندگی را دوست دارم یعنی نگاه ناامیدانه‌ای نسبت به زندگی ندارم. البته شاخص‌های امید به زندگی در ایران متعدد است اما ثبات و امنیت شغلی و اجتماعی از مهم‌ترین آنها محسوب می‌شود. شاید بهتر باشد بگویم مردم زندگی را دوست دارند و به آینده امیدوارند البته اگر کسی به زندگی ما کاری نداشته باشد به‌خصوص مسئولان، که مدام تصمیم‌های متفاوت برای مردم می‌گیرند و همین موضوع، باعث نبود ثبات در چارچوب زندگی مردم و القا‌کننده شکست و ناامیدی برای آنها می‌شود. بهناز شادی و اوقات فراغت را یکی از شاخص‌های مهم امید به زندگی در زندگی جوانان امروز می‌داند و می‌گوید: متاسفانه برخی از تفریحات فقط مخصوص قشر مرفه و پولدار جامعه است و قشر متوسط نمی‌توانند از آنها استفاده کنند. ما در کشور امکانات تفریحی و سرگرمی مناسب و کافی نداریم که این هم می‌تواند القا‌کننده ناامیدی باشد. به نظر می‌رسد فضای عمومی در کشور ما بیشتر تمایل به حزن و اندوه دارد تا شادی و...! تفریح و سرگرمی به آدم نشاط می‌دهد و می‌تواند تکرار و خستگی‌های مفرط کار و زندگی روزمره را رفع کند.
مولفه‌های چندگانه
علیرضا در واکنش به موضوع با شاخص‌های کلی امید به زندگی اشاره می‌کند و می‌گوید: سازمان توسعه‌ملل متحد مسکن، تحصیلات، درمان، تفریح و درآمد را شاخص‌های امید به زندگی عنوان کرده یعنی هر جامعه‌ای که در رشد این شاخص‌ها موفق‌تر باشد میزان امید به زندگی در میان مردم‌اش بیشتر است. طبیعی است که اگر جوامع با مشکلات اقتصادی مواجه شوند، سطح درآمد و قدرت اقتصادی اکثریت جامعه تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد و ناامیدی جایگزین امید به آینده می‌شود. علیرضا اما درباره خودش می‌گوید: برای خود من مفاهیمی فراتر از این شاخص‌ها امید به زندگی محسوب می‌شود. وقتی می‌خواهم که بیشتر توضیح دهد عنوان می‌کند که این دیگر شخصی است و توضیح بیشتر سورئالیستی می‌شود.
الهام معتقد است امید به زندگی یعنی وقتی که حال آدم خوب باشد. او می‌گوید من وقتی حالم خوب است امیدم به زندگی‌ام زیاد است. حتی کوچکترین دلخوشی‌ها می‌تواند شادم کند. یک روز با یک آهنگ شاد می‌شوم و یک روز هم با دسترسی به یک میانبر برای دسترسی به شبکه اینترنت. البته بچه هم خیلی امید به زندگی آدم را زیاد می‌کند. برای من که این‌طور است یعنی بچه به من انگیزه تلاش می‌دهد و نمی‌گذارد ناامیدی به خود راه دهم. هر کار و تلاش تحصیلی و شغلی می‌کنم قسمت زیادی‌اش برای این است که آتیه روشنی برای پسرم بسازم.
به نظر مجید 36ساله نرخ امید به زندگی، با میزان سطح رفاه مردم، رابطه مستقیم دارد یا به عبارتی به میزانی که سطح رفاه مردم بالاتر برود، امید به زندگی هم بیشتر می‌شود. او البته توضیح می‌دهد که سطح رفاه یک مفهوم کلی است و در مولفه‌های جزیی‌تر مثل رفع مشکل بیکاری، افزایش سطح آموزش و سواد، افزایش درآمد مالی و قدرت خرید مردم، رشد سرانه اقتصادی کشور و کاهش نرخ و هزینه‌های ضروری اقلام اصلی و پایه و بسیاری موارد دیگر قابل بررسی است.
گپ دو نفره درباره امید به زندگی
ندا و محمدحسن در یک چت گروهی در قالب شبکه موبایلی درباره موضوع نظر می‌دهند. ندا امید به زندگی را از دو منظر مادی و معنوی تعریف می‌کند و می‌گوید: به نظر من امید به زندگی دو جنبه دارد یکی مادی و یکی معنوی؛ بحث‌های مادی به همان شاخص‌های اقتصادی مثل تورم و بیکاری برمی‌گردد؛ می‌توان گفت به نوعی در جامعه ما بحث‌های مادی از اهمیت بیشتری برخوردار شده است. دقیقا مصداق آن این جمله است که فقر که از یک در بیاید ایمان از در دیگری خارج می‌شود. دقیقا همان چیزی که در سطح جامعه ما اتفاق می‌افتد. از طرف دیگر عده‌ای هستند که با این‌که از نظر مادی مشکلی ندارند اما در یک لحظه‌هایی در زندگی به پوچی می‌رسند و واقعا از زندگی‌شان لذت نمی‌برند. شاید افرادی که وضع اقتصادی چندان مناسبی ندارند تصور کنند که مرفهین هیچ دغدغه‌ای در زندگی نداشته باشند و امید به آینده در این افراد بیشتر است؛ اما این فرضیه را نمی‌توان به همه تعمیم داد. شاخص‌های امید به زندگی در افراد متفاوت است. ندا به ارتباط انسان با خدا هم اشاره می‌کند و معتقد است انسان علاوه‌بر خوراک مادی به خوراک روح هم نیاز دارد. این نیاز در دعا و نیایش برطرف می‌شود. انسان از نظر روحی نیاز دارد که در ارتباط با یک منبع پرانرژی شارژ شود و این هم به نظر من یکی از عوامل بالا رفتن امید به زندگی است.
محمدحسن که مکالمات من و ندا را می‌خواند، عنوان می‌کند: مطالبی که گفتید درست است اما به نظرم وقتی در جامعه‌ای که اکثریت افراد آن جوان هستند و با مفهوم بحران هویت مواجه هستیم، دیگر صحبت از امید به زندگی فایده‌ای ندارد. در کشوری که جوانش دچار مشکل گم کردن هویت خود است دیگر این مسائل خریداری ندارد و فقط حرف‌های شعاری است. ندا در پاسخ به محمدحسن عنوان می‌کند که همیشه اصل ماجرا ورای آن چیزی است که در متن جامعه اتفاق می‌افتد ولی این دلیل نمی‌شود اصل‌اش نادیده گرفته شود. مشکل امروز جامعه نادیده گرفتن یا کم اهمیت جلوه کردن همین موضوعات به ظاهر پیش پا افتاده از نظر بعضی‌هاست.
محمدحسن اما در پاسخ به این مباحثه به پوست اندازی جامعه ایرانی و همان بحث بحران هویت اشاره می‌کند و می‌گوید: در هر صورت با شرایط موجود جامعه و پوست‌اندازی نوینی که دارد صورت می‌گیرد باید صبر کرد و دید اصلا واژه‌ای بنام امید در این جامعه معنی پیدا می‌کند یا فقط همه چی در حد شادی و خوشی‌های زودگذر و لحظه‌ای خلاصه می‌شود. ندا در تصدیق خوشی‌های زودگذر می‌گوید: واقعا... همه چیز در لحظه خلاصه می‌شود. پس فقط باید به همان منبع انرژی متوسل شویم تا از این وضع بحرانی هویتی و ناامیدی که مثل گردنه‌ای پرپیچ و خم است جان و روح سالم به در بریم‬. اما محمدحسن در جواب ندا می‌گوید: آن چیزی که مسلم است این است که هیچ وقت با دست روی دست گذاشتن و دعا کردن کاری از پیش نمی‌رود امروز اوضاع به جایی رسيده که موعظه و ارشاد هم فایده ندارد درواقع گوشی برای شنیدن این جور حرف‌ها وجود ندارد. امید به زندگی امروز در جامعه خیلی کم شده است. چون هرکسی برای رسیدن به موقعیت‌های بهتر شغلی و اجتماعی تلاش می‌کند ولی نهایتا می‌بیند که پارتی و رشوه و اختلاس در جامعه حرف اول را می‌زند. ‬

 ما مثل جوانان دهه 60 نمی‌توانیم به فکر پس‌انداز باشیم. جوان امروز اصلا نمی‌تواند به پس‌انداز و آینده فکر کند. خیلی هنر کنیم می‌توانیم زندگی امروزمان را خوب بگذرانیم؛ آینده پیشکش. همین باعث ناامیدی می‌شود. در جامعه امروز ما وسیله یا بهانه‌ای برای شادی کردن و شاد بودن وجود ندارد؛ اگر بتوانیم کمی شادی به جامعه بدهیم می‌توانیم به زندگی امیدوارانه‌تر نگاه کنیم.

 به نظرم وقتی در جامعه‌ای که اکثریت افراد آن جوان هستند و با مفهوم بحران هویت مواجه هستیم، دیگر صحبت از امید به زندگی فایده‌ای ندارد. در کشوری که جوانش دچار مشکل گم کردن هویت خود است دیگر این مسائل خریداری ندارد و فقط حرف‌های شعاری است. ندا در پاسخ به محمدحسن عنوان می‌کند که همیشه اصل ماجرا ورای آن چیزی است که در متن جامعه اتفاق می‌افتد ولی این دلیل نمی‌شود اصل‌اش نادیده گرفته شود. مشکل امروز جامعه نادیده گرفتن یا کم اهمیت جلوه کردن همین موضوعات به ظاهر پیش پا افتاده از نظر بعضی‌هاست.


تعداد بازدید :  228