چراغ سبز آمریکا به عراق
روایت پژوهشگر و روزنامهنگار آمریکایی
کنت تیمرمن، از پژوهشگران و روزنامهنگاران آمریکایی است که در مقاطعی حتی برای سرنگونی انقلاب و تغییر رژیم ایران، فعالیتهایی داشت. جالب اینجاست او کتابی دارد با عنوان «لابی مرگ: چگونه غرب عراق را مسلح کرد؟» و بهوضوح بارها بر موضوع تجهیز تسلیحاتی صدام توسط غرب تأکید کرده است. تیمرمن درباره حمایت آمریکا در حمله عراق به ایران مینویسد: «صدام تردیدی نداشت که در صورت حمله عراق به ایران، ایالات متحده از اقدام جنگی او حمایت خواهد کرد. به اعتقاد صدام، کنار زدن آیتالله خمینی آشکارا به سود آمریکا بود و آمریکا و عراق در این زمینهها نفع مشترک داشتند. فکر مذاکره محرمانه دو طرف هم از ابتکارهای برژینسکی (سیاستمدار معروف آمریکایی) بود. برژینسکی به امان (پایتخت اردن)رفت و با رهبر عراق در نخستین هفته ماه ژوئیه سال 1980 (اندکی پیش از حمله عراق) محرمانه دیدار کرد. چنین دیداری به منزله چراغ سبز آمریکا به عراق در مورد جنگ با ایران تلقی میشد.»
حق با ایران بود...
روایت یکی از مقامات پیشین وزارت دفاع آمریکا
ریچارد پرل، از مقامات پیشین وزارت دفاع آمریکا در مقالهای که 26 اکتبر (چهارم آبان 1366) در مجله «اخبار آمریکا» و «گزارشهای جهانی» به چاپ رسید نوشت: «خصومت ما با ایرانِ خمینی نباید چشم ما را بر این واقعیت ببندد که ایران در بسیاری از ادعاهای خود علیه عراق حق دارد... این عراق بود که جنگ را با ایران آغاز کرد.»
ما عاشق صدام بودیم!
روایت مستندساز آمریکایی
مایکل مور (مستندساز معروف آمریکایی) زمان دستگیری صدام در 13 دسامبر 2003 در مقالهای تحت عنوان «بالاخره هیولای فرانکشتاینمان را دستگیر کردیم» نوشت: «آمریکا دوست صدام بود. ما عاشق صدام بودیم. ما او را مسلح کردیم. ما به او کمک کردیم که ایرانیها را با گاز شیمیایی نابود کند... این اولین بار نبود که ما از یک رژیم جنایتکار حمایت میکردیم. اصولاً ما دوست داریم نقش فرانکشتاین داشته باشیم. هیولاهای زیادی درست کردهایم: شاه ایران، سوموزای نیکاراگوئه، پینوشه شیلی و... و موقعی که دیوانهوار به جان مردم افتادهاند، بیتفاوت شده و یا خود را حیرتزده نشان دادهایم... ما صدام را دوست داشتیم چون حاضر شد به جنگ آیتالله برود. اطمینان حاصل کردیم که میلیونها دلاری که برای خرید اسلحه لازم داشت به دست آورد؛ سلاحهای تخریب همگانی. درست خواندید، او به این سلاحها مجهز بود. ما خوب میدانیم چون خودمان به او داده بودیم...»
شهروند: «فرانکشتاین» نام رمانی است معروف از نویسنده انگلیسی، مری شلی. ماجرای رمان از این قرار است که شخصیت اصلی داستان برای رسیدن به هدفش (پی بردن به راز حیات) با کنار هم قرار دادن تکههای بدن اجساد، هیولایی با ظاهری مخوف خلق میکند اما در نهایت با از دست دادن تمام اعضای خانواده و جانش، تاوان این کارش را پس میدهد. مقصود از «فرانکشتاین» در بیان مایکل مور که آوردهایم این است که آمریکا، صدام را بهمثابه یک هیولا، تجهیز و حمایت کرد.
اشتباه محاسباتی صدام
روایت پژوهشگر و روزنامهنگار آمریکایی
کنت تیمرمن، از پژوهشگران و روزنامهنگاران آمریکایی مینویسد: «صدام روی ستون پنجمی (جاسوسانی) حساب میکرد که رئیس سازمان امنیت او به یاری شاپور بختیار در ایران سازماندهی کرده بود. صدام عمیقا معتقد بود ایرانیان در نخستین ساعات جنگ اسلحه بر زمین خواهند گذاشت. بعد از آنکه نخستین ساعات جنگ سپری شد و ایرانیان تسلیم نشدند، صدام با خود فکر کرد ظرف چند روز آینده جنگ به پایان میرسد و عراق به پیروزی درخشان و کوبندهای دست خواهد یافت. حتی شاید رژیم اسلامی تهران را هم سرنگون کند. اما تهاجم عراق اثر عکس داد و به جای آنکه موجب سرنگونی رژیم ایران شود، آن را تقویت و تحکیم کرد. حتی تعدادی از طرفداران رژیم سلطنتی در نیروی هوایی هم تصمیم جدی گرفتند که از میهن خود دفاع کنند.»
اطلاعات گمراهکننده شاپور بختیار
روایت یکی از مسئولان وزارت خارجه انگلستان
كريس رندل يكي از مسئولان بخش تحقيقات خاورميانه وزارت خارجه انگليس در يك گزارش توصيفي محرمانه كه در ابتداي نوامبر 1980 تهيه شده و مهر بايگاني هفتم نوامبر (16 آبان 59) بر آن خورده، در بررسي تحولات گذشته و حال خوزستان نوشت: «يكي از دلايل يورش بي محاباي حكومت عراق به خاك ايران، اطلاعات گمراهكننده ايرانيان تبعيدي از جمله شاپور بختيار، مبني بر اين بود كه احتمالا به دليل وجود اغتشاش در ارتش و بيثباتي رژيم به دليل مخالفت مردم، به ويژه در خوزستان، ايران قادر به جنگ نخواهد بود.»
ما به عراق هر چه لازم داشت دادیم!
روایت یکی از مقامات نظامی پنتاگون
هاوارد تیچر، از مقامات نظامی پنتاگون: «پس از سقوط خرمشهر رابطه ما فقط یک تبادل اطلاعات معمولی نبود. ما به عراق هر چه را که لازم داشت تا از ایران شکست نخورد دادیم. ما تمام آسیبپذیریهای خطوط دفاعیشان را تشخیص دادیم و مطلعشان کردیم. میدانستیم اگر این کار را نمیکردیم، ارتش ایران تا بغداد پیش میرفت. تصور استقرار یک حکومت شیعی در جنوب عراق ما را تا سرحد مرگ شکنجه میداد.»
ایرانیها تا پای جان مقاومت کردند
روایت خبرنگار آسوشیتدپرس
آلکس افنای، خبرنگار آسوشیتدپرس درباره مقاومت مردم در خرمشهر گفت: «مدافعان ایرانی چنان مقاومت سرسختانهای در اکتبر 1980 از خود نشان دادند که ایرانیان بهحق نام خرمشهر را به خونینشهر تغییر دادند. بلافاصله پس از سقوط خرمشهر، سرفرماندهی ارتش عراق برنامهای برای بازدید خبرنگاران غربی ترتیب داد. در شهر 150 هزار نفری بهسختی میشد خانهای یافت که اثر گلوله و خمپاره روی دیوارهایش نباشد. همه شواهد نشان میداد که مدافعان ایرانی چگونه خانهبهخانه از این شهر دفاع کردهاند. یک فرمانده ارتش عراقی میگفت اغلب مدافعان، جوان بودهاند و فاقد تجربه نظامی اما تا پای جان مقابل ما ایستادند.
ثابت کردند گاهی برتری نظامی طرف مقابل بیمعناست
روایت تحلیلگر آمریکایی نبردهای جهانی
آنتونی کوردزمن، فارغالتحصیل دانشگاه شیکاگو، نویسنده چندین کتاب درباره جنگهای خاورمیانه و مسائل منطقهای از جمله عراق، افغانستان، ایران و عربستان سعودی است. او در کتاب «درسهایی از جنگ مدرن» درباره عملیات ثامنالأئمه مینویسد: «ایران در حمله به نیروهای مجهز و برتر عراقی در حالی به پیروزی دست یافت که استفاده زیادی از تانک نکرده بود. تقریبا از پشتیبانی محدود بالگردهای تهاجمی هم بهره گرفته بود. پیروزی ایران در جبهه آبادان این حقیقت را آشکار کرد که برتری ظاهری در قدرت زرهی و هوایی میتواند بیمعنا باشد. این پیروزی هشدار مهمی برای غرب بود. حتی نیروهای غربی هم که در استفاده از قدرت هوایی و سلاحهای سنگین بسیار کارآمدتر از نیروهای عراق هستند، در مقابله با نیروهای ایران احتمالاً با مشکلات مشابهی مواجه میشوند زیرا کارایی آنها تحت تأثیر این واقعیت قرار دارد که دولتهای غربی از لحاظ سیاسی، آمادگی پذیرش چنین تلفات سنگینی را در یک جنگ کمشدت مشابه ندارند.»
طرح متحد کردن کردها علیه ایران شکست خورد
روایت پژوهشگر آمریکایی
ماکس پری، از پژوهشگران آمریکایی و نویسنده کتاب «کسوف، آخرین روزهای سیا» است. این کتاب با عنوان فرعی «اسناد دخالت مستقیم آمریکا به نفع صدام حسین در جنگ عراق با ایران» به موضوعات مختلف این جنگ با تمرکز بر دخالت آمریکا میپردازد. او در بخشی از این کتاب مینویسد: «ابتدای جنگ آمریکاییها هیچ نوع نگرانی نداشتند، چون ارتش عراق در مراحل نخستین خوب عمل کرده بود و در سلسله عملیات نظامی در سراسر سال 1981، دست بالا را داشت. ولی از اوایل فوریه سال 1982 (بهمن 1360)، وضع بهتدریج دگرگون شد. کیسی، رئیس سیا، در آن ماه گزارشهایی از جنگ ایران و عراق دریافت کرده بود که لرزه بر اندام اعضای عالیرتبه دستگاه سیاست خارجی آمریکا میانداخت. به گزارش کارشناسان سیا، حملات ارتش عراق علیه ایران با ناکامی متوقف شده بود و آرایش نظامی ارتش عراق، بسیار بد رهبری میشد. تلاشها برای متحد کردن نیروهای کرد علیه دولت تهران هم با شکست مواجه شده بود. در یک کلام، عراق ابتکار عمل را در جنگ با ایران از دست داده بود و موقعیت صدام خطرناک به نظر میرسید.»
ایرانیها غیرممکن را ممکن کردند
روایت مورخ و پژوهشگر اسرائیلی
افرایم کارش، مورخ و پژوهشگر اسرائیلی و مدیر مؤسس و استاد بازنشسته مطالعات خاورمیانه و مدیترانه در یکی از دانشگاههای لندن است. او درباره مقاومت ایرانیها در جزایر مجنون مینویسد: «حفظ جزایر غیرممکن به نظر میرسید. اما رزمندگان ایرانی با شجاعت خود توانستند غیرممکن را ممکن و جزایر را حفظ و تثبیت کنند. آنها در 24 فوریه با پیشروی تا این حد، مرحله دوم عملیات خود را با نام عملیات خیبر آغاز کردند که با نفوذ در سمت بصره تا 19 مارس ادامه داشت. تا مدتی به نظر میرسید ایرانیها در حال شکستن خط مستحکم دفاعی عراق هستند، درحالیکه آنها موفق شدند تا از باتلاقهای وسیع بگذرند (عراقیها فکر میکردند این عمل غیرممکن است) و جزایر مجنون را در جبهه جنوبی در 40 مایلی شمال بصره تصرف کنند. البته آنها سرانجام با تلاشهای سخت عراقیها که وحشیانه از سلاحهای شیمیایی (گاز اعصاب و گاز خردل) استفاده کردند، کنترل شدند. ایرانیها به رغم تلاشهای متوالی عراق در بیرون کردنشان موفق شدند این جزایر را
حفظ کنند.»
خلاقیت ایرانیها در تاریخ جهان بیسابقه بود
روایت خبرگزاری فرانسه
نتیجه هر چه باشد، ناظران عقیده دارند تاکتیکهای نظامی ایران از نظر جسارت و شهامت طوری بود که در آینده بارها از آنها استفاده خواهند کرد. نیروهای ایرانی پلی 13 کیلومتری مثل قایق شناور ساختهاند که جزیره شمالی را به مرز ایران وصل میکند. استفاده از این پل با چنین طولی، در تاریخ نظامی مدرن جهان بیسابقه است.
موفقیت ایران، جهان عرب را تکان داد
روایت مورخ و پژوهشگر اسرائیلی
افرایم کارش، مورخ و پژوهشگر اسرائیلی درباره عملیات «والفجر 8» مینویسد: «موفقیت ایران تمامی کشورهای خلیج فارس و جهان عرب را تکان داد. در 16 فوریه وزرای خارجه سعودی و کویت، با عجله به دمشق رفتند و از سوریه خواستند تا از نفوذ خود در تهران استفاده کند... ناتوانی عراق در بیرون راندن ایرانیها از فاو برای ایران یک پیروزی مهم بود و ضربهای سنگین به اعتبار عراق و روحیه نیروهای مسلح این کشور.»
چنان به صدام کمک کردیم که کم بود سرباز بفرستیم!
روایت پژوهشگر و روزنامهنگار آمریکایی
کنت تیمرمن، از پژوهشگران و روزنامهنگاران آمریکایی مینویسد: «از مصاحبههایی که با مقامهای دولتی و دلالان اسلحه داشتهام، چنین برمیآید که فرانسویان نخستین جنگنده بمبافکنهای میراژ را هنگامی به عراق تحویل دادند که گروگانهای آمریکایی، تهران را ترک کرده بودند. دقیقا 10 روز پس از آزاد شدن گروگانها، چهار فروند میراژ با هدایت خلبانان نیروی هوایی فرانسه، وارد لارکانا در قبرس شدند و از آنجا خلبانان و خدمه عراقی با غرور تمام هواپیماها را به عراق بردند... یک کارشناس تعلیماتی داسو (یکی از شرکتهای هواپیماسازی فرانسوی تولیدکننده هواپیماهای نظامی و هواپیماهای جت سفارشی و شخصی) میگوید با شروع جنگ با ایران، ما تمامی تلاشمان را در سرعت بخشیدن به تعلیمات خلبانها به کار گرفتیم. ما در پروازهای تعلیماتی پشت سر آنها مینشستیم، تاکتیکها را به آنها یاد میدادیم، یا کمک میکردیم تا خودشان انجام بدهند. کاربرد موشکهای جدید را به آنها آموزش میدادیم. گاه حتی به آنها کمک میکردیم تا در وضعیت جنگی قرار بگیرند و مانور بدهند. ما همه کار میکردیم؛ فقط ماشه را نمیچکاندیم... پرواضح است که این همکاری چقدر به اتحاد استراتژیک دو کشور نزدیک است و فقط حضور سربازان فرانسوی در عراق را کم داشته است!»
ناامیدی فرماندهان و سربازان عراقی
روایت مرکز مطالعات استراتژیک لندن
مرکز مطالعات استراتژیک لندن در گزارشی در سال 1365 نوشت: «عملیات مهران پدیده جدیدی را به وجود آورده که قابل بحث و بررسی است؛ پدیده به اسارت درآمدن بسیاری از افسران عالیرتبه ارتش عراق که میانشان فرمانده تیپ، جانشین لشکر و فرمانده واحدهای مختلف ارتش هم هستند. علت این اسارتها عدم ایمان افسران عالیرتبه و پرسنل و سربازان ارتش عراق به ادامه جنگ و بیهوده انگاشتن ایستادگی در برابر نیروهای ایرانی است. به غنیمت درآمدن دهها تانک و ضدهوایی و خودروهای سبک و سنگین به دست نیروهای ایرانی و توانایی آنها در نفوذ به اعماق جبههها و رسیدن به قرارگاههای لشکر و تیپهای ارتش عراق، قدرت نیروهای ایران در رسیدن به اهداف ازپیشتعیینشده را نمایان میسازد.»
آبروی صدام رفت...
روایت مورخ و پژوهشگر اسرائیلی
افرایم کارش، مورخ و پژوهشگر اسرائیلی مینویسد: «صدام، مهران را که از دست داد، برای ایرانیها نامهای سرگشاده نوشت. او در ماه اوت 1986، تقاضای ناامیدانهای برای دستیابی به صلح به رهبر ایران مطرح کرد. با این نامه تمام آبروی او برای رهبری جهان عرب و خلیج فارس از بین رفت. جدا از عبارت گنگ و نامفهوم «همکاری ایران و عراق در ثبات خلیج فارس» که در نامه آمده بود، شرایط صدام برای صلح، بر امنیت رژیم خود متمرکز بود. با این عبارت که هر دو طرف حق انتخاب حکومت را به رسمیت بشناسند.»
کشتار مردم کرد عراق توسط صدام
روایت پژوهشگر و روزنامهنگار آمریکایی
کنت تیمرمن، پژوهشگر و روزنامهنگار آمریکایی درباره حمله صدام به کردها مینویسد: «صدام که از همدستی کردهای عراقی با دشمن (ایران) به خشم آمده بود، فرمان مرگ تمامی مردم شهر حلبچه را صادر کرد. او به تنبیه دستهجمعی اعتقاد داشت و آن را تنها راه به زانو درآوردن شورشیان میدانست. دو روز متوالی، یعنی 17 و 18 مارس (27 و 28 اسفند)، آنی صدای انفجار در کوههای اطراف حلبچه قطع نمیشد. خبرنگاران ایرانی که حملات والفجر 10 را گزارش میکردند، به دقت گوش فرا دادند. انفجارها حالتی وحشتناک پیدا کرده بودند. صداها مثل صدای انفجار بمبهای معمولی نبودند و تا فواصل دوردست به گوش نمیرسیدند اما قطع نمیشدند. سرانجام گروهی از گزارشگران به سوی حلبچه به راه افتادند. آنها با صحنههایی روبهرو شدند که مو بر اندامشان راست شد. نه سربازی در تیررس بود، نه اثری از آن همه بمباران به چشم میخورد. خیابانهای شهر 70 هزار نفری حلبچه، پر از اجساد مردم بود. زن و مرد، کودک و سالخورده در هنگام فرار از فاجعه از پا درآمده بودند و نقش خیابانهای شهر شده بودند. صدام بمبهای شیمیایی ساختهشده از گاز سیانید هیدروژن بر آنها فرو باریده بود. عراق این سلاح را به یاری شرکتهای آلمان غربی ساخته بود. این بمب گازیِ مرگبار در کارخانههای گاز سامره ساخته میشد. بهتدریج که خبر استفاده از سلاح شیمیایی در چنان مقیاسی در مطبوعات بینالمللی منتشر شد، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران نیز فیلمهای ویدئویی تهیهشده از کشتار حلبچه را بهعنوان سند دیگری از جنایات آدمکشانه دیکتاتور عراق در اختیار افکار عمومی جهانیان قرار داد. ایرانیها به دقت از جزئیات مرگ کودکان در آغوش مادران و اجساد کودکانی که هیچ زخمی نداشتند، فیلمبرداری کرده بودند. بمبهای سیانید هیدروژن هیچگونه زخم یا تاول و سوختگی بر پوست قربانی بر جا نمیگذارد اما سایر سلاحهای شیمیایی چنین نیستند. در فیلم، لحظات دلهره و وحشت خانوادههایی را که در خیابان خود را در پتو پیچیده بودند تا از ورود دود و بو به بدن و سر و صورتشان جلوگیری کنند، ضبط شده بود. بیش از 5 هزار نفر از مردم حلبچه کشته شدند و 7 هزار نفر مادامالعمر معیوب و فلج شدند.»
منبع: دائرهالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق، جعفر شیرعلینیا