همهگیر شدن اینترنت و شبکههای اجتماعی در سالهای اخیر و دسترسی آسانِ همه اقشار اجتماع به رسانههای جمعی، سبب آشنایی هرچه بیشتر مردم ایران با وضع معیشت در دیگر کشورها، افزایش آگاهی درخصوص حقوق اجتماعی و شهروندی و بالطبع، بالا رفتن انتظارات و مطالبات از دولت شده است. اگرچه بسیاری از این مطالبات، جزء حقوق اولیه مردم به شمار میروند و هیچکس منکر این واقعیت نیست که متولی درجه اول رفاه و معیشت مردم هر کشوری، دولت و نظام حاکم بر آن کشور است ولی این معطوف شدن همه نگاهها به سوی دولت، نباید بهانهای شود برای غفلت از وظیفهای که هر فرد در قبال کشور و جامعه
خود دارد.
انسان رشدیافته، یعنی شهروندی که واجد ویژگیهایی همچون مسئولیتپذیری و وجدان اجتماعی است، در مواجهه با کاستیها و نارساییها، آسیبها و دردهای جامعه، در کنار پرسیدن سوال بحقِ «دولت در این زمینه چه اقدامی انجام داده است؟»، این سوال مهم را هم از خود میپرسد که: «من برای بهبود این وضع چه کاری میتوانم
انجام دهم؟» درحقیقت انسان رشدیافته از منظر فردی و اجتماعی، کسی است که سهم خویش را در توسعه رفاه عمومی، بهبود وضع اجتماعی و تحقق ارزشهایی همچون عدالت اجتماعی و کاهش نابرابری اقتصادی، درک میکند و به رسمیت میشناسد. او از پذیرش نقش خویش در حل معضلات جامعه سر باز نمیزند و از به عهده گرفتن این مسئولیت گریزان نیست و با کمال میل در جهت حل چالشهای اجتماعی که در آن زندگی میکند، دست به تلاشِ ثمربخش و هدفمند میزند.
این روزها وقتی بحث احسان و نیکوکاری، که ریشه در فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی دارد در محفلی مطرح میشود، متاسفانه گاهی شاهد این هستیم که موضعگیری افراد نسبت به کمک داوطلبانه به همنوع دگرگون شده و با ارزشهای انسانی و دینی ما سازگار نیست. وقتی با دیدگاههایی همچون «با یک گل بهار نمیشود»، «پس دولت چه کاره است؟!» یا «چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است» مواجه میشوم، به این فکر میکنم که خطرناکترین اتفاقی که ممکن است در جامعهای رخ دهد، بیتفاوتی افراد نسبت به درد و رنج یکدیگر و شانه خالی کردن از یاریِ همنوع به بهانههای گوناگون است.هرچند خوشبختانه احسان و انفاق در قالب مفاهیمی همچون خمس و زکات و صدقات در فرهنگ مذهبی ما آنقدر ریشهدار است که هنوز و همچنان سرمنشأ خیرات قابل توجهی است و از سوی دیگر، فعالیتهای داوطلبانه در زمینه کاهش آسیبهای اجتماعی، در قالب NGOها و سازمانهای مردمنهاد نسبت به سالهای قبل مثمرثمرتر و سازمانیافتهتر شده ولی آنچه باید اندکی نگرانمان کند، نفوذ و رخنه نوعی بیتفاوتی در نظام اخلاقیِ بخشی از جامعه است که با کمرنگ جلوه دادن تلاشهای مردمی و خیرخواهانه، ناآگاهانه و در درازمدت باعث بیاعتمادی به تأثیر چنین فعالیتهایی و خدشهدار شدن باورها و ارزشهای اصیلی همچون تحقق مسئولیت اجتماعی در قالب کمک به همنوع و مشارکت مردمی در حل معضلاتی همچون کودکان کار و خیابان، زنان بدسرپرست و اعتیاد میشود.
در روز احسان و نیکوکاری و در تلاش برای بارور کردن هرچه بیشترِ این فرهنگ، آنچه حتی بیش از دولت، از عهده خیرین و فعالان اجتماعی در این عرصه برمیآید، تلاش برای تقویت این ارزشها، اعتمادسازی و فرهنگسازیِ دوباره بهخصوص در میان نسل جوان است که با بکارگیری روشهای نوین ارتباطی، از طریق شبکههای اجتماعی و با برنامهریزی صحیح و اجرای تأثیرگذار، قابل
تحقق است.